۰ نفر
۱۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۱:۴۴

دلنوشته هایی در آستان ماه مبارک رمضان

مهدی توکلیان - یادداشت های ادبی در آستانه ورود به مهمانی خدا

عجب از این همه عُجب که دور کرده است مرا از تو

حیرت از این همه گناه که کور کرده است چشم مرا از تو

خواستم، نیایم سراغ تو اما دلم شکست

یاد کلامت مرا کشاند دوباره به سوی تو

چرا که خودت گفته‌ای بیا

هر چند گناه کرده‌ای و آلوده‌ای بیا

هر چند گناه از نگاه من جاری است

شدم این سیه رویی در قدم‌های من جاری است

قلب کودکی‌ام رنگ باخته است اما

هر چند سیاه سیاه‌تر نمی‌شود هرگز

قلب کودکی‌ام به رنگ شهوت و شهرت

سیاه مثل شب است ولی هنوز به تو فکر می‌کنم به آمدن دوباره به سوی تو

و مرا دوباره می‌پذیری آیا به آغوش رحمتت؟

به دست‌های مهربان تو مرا هنوز راه است

آیا دوباره می‌پذیری مرا به آغوش مغفرت

به دریای مهربانی و رحمانیت و رحیمیت‌ات

و دائم این زمزمه بر لبان من جاری است و این ذکر که لا اله الا هو

و چه نزدیک است راه خانه‌ی من با تو و چه راحت است اما نه سخت می‌شود

حضور در خلوت

و حضور ذکر دائم توست

چرا که عالم همه محضر توست

چه قدر ساده است و مهربانانه

اما چرا فاصله افتاده است میان من و تو

و درمسیر پر حادثه‌ای آمدن به سوی تو

چه قدر سخت شده است این راه کم فاصله

 آشیانه‌ی مهر

یک دعوت سه بعدی، با کمال و اقتدار، نه برای این قرن بلکه برای قرن‌های متمادی نه برای جان‌های خسته برای اعماق روح بشه نه برای جان‌های خسته بلکه برای تمام انسان‌های تشنه، دعوت برای میلیون‌ها نفر، برای ضیافتی به قدمت 14 قرن ، ضیافتی برای از بین بردن، ضیافتی برای سامان دهی خواسته‌های بی‌نهایت انسان.

یک مهمانی ساده در دنیای متمدن و صنعتی

 • چشام از آسمون سراغ هلال باریک شب اول ماه رو می‌گیرن، دلم دنبال آیات آشکارت می‌گرده تا عبادت عاشقونه رو شروع کنه، هر چند عبادت کردن و نماز خوندن، روزه گرفتن و مطیع بودن من سراپا نیاز به پیشوای بی نیاز مطلق. جز وظیفه چیزی نیست.

وقتی یاد عبادت کردنم می‌افتم شرمنده از تمام نمازهایی می‌شم که تو هیاهوی دنیا با عجله و پرشتاب خوندم و تموم تسبیح‌هایی که ناتموم رهاشون کردم. اما مگه می‌شه از آسمون رحمت تو، به ناامیدی پا بیرون گذاشت.
مگه می‌شه هر سحر که درهای آسمون به مهربونی‌ت باز می شه یا سبد نیایش به میوه چینی باغ حضور نرفت و با میوه اجابت برنگشت.

نه تنها دلم، که دستام هم محتاج نورند و هر چه به آسمون تاریک شب‌های آخر ماه شعبان بیشتر نگاه می‌کنم عطش چشام به رسیدن بیشتر می‌شه هزار تا فانوس بی‌فروغ در سرانگشت‌هام خاموش و روشن می‌شن

نگاهم کرانه‌های غم گرفته آسمون را بدجوری جستجو می‌کنن، مثل پرنده‌های تو قفس که روزنه‌های باز پرواز کردن رو دنبال می‌کنن.
بار گناهام رو به دوش می‌کشم اون چنان که زانوهای بی رمقم در هم شکسته می شن و طنین فریادم آسمون‌ها را می شکافه. دنبال دستی می‌گردم تا غبار مونده بر یال و پرم را بتکونه، دستی که مرا تا بی‌کرانگی عبور از مرز مکان و زمان پرواز بده. نگام از انتظار لحظه‌های بیهوده می‌چکه

خدایا کدوم دریچه دهن آرزوهام رو می‌بنده ، کدوم آسمون مرا به خودش می‌خونه، روزمرگی، پاهام رو تو با تلاق تنهایی کشونده. تو این شب‌های رحمت یک جا نماز پهن شده می‌خوام که رو به لطف سرشار تو باشه. خدایا دست منو بگیر که خیلی به تو نیازمندم، دست منو رو بگیر که هیچ دستاویزی برای چنگ زدن به جز رسیدن محبت تو ندارم. خدایا حالا که قراره یک ماه مهمون سفره کرم و لطف و احسان و مهربونیت بشم کمکم کن تا از این پیرهن چرک مرده تنم روح بی‌قرارم بتونه پرواز تو بی‌کرانگی رو تجربه کنه.

خدایا! صدات می‌زنم تا دست‌های نیازم رو بگیری.

خدایا !تویی که معیشت بنده‌هات رو بر اساس عدالت تقسیم نکردی و با تموم آفریده‌هات با فضل و احسان رفتار کردی منو به خاطر ثروتی که بهم دادی آزمایش نکن.

خدایا! منو به خاطر اونچه از من بازداشتی امتحان مکن تا به این خاطر به آفریده‌ات حسد داشته باشم و حکم تو رو کوچک نشمرم.
خدایا !حالا که منو لایق مهمونی خودت کردی سینه‌ام رو وسعت بده و شکر منو واسه اونچه که از من بازداشتی زیادتر از شکری قرار بده که به خاطر اون چه که به من عطا کردی.

خدایا! تو ماه مهربونی‌ات نذار فکر کنم انسان‌های تهی دست خوار و حقیرن یا فکر کنم که انسان‌های ثروتمند برترن.

خدایا !منو حفظ کن چون می‌دونم شریف کسی که طاعت تو به او شرافت داده و عزیر کسی که بندگی و عبادت تو اونو عزت بخشیده.
خدایا! تو این ماه منو از ثروتی که فنا ناپذیره بهره‌مند کن

منو به عزتی که از دست رفتنی نیست تایید کن و منو تو ملک ابدی روانه کن.

فرسنگ‌ها، ساعت‌ها، ثانیه‌ها و لحظه‌ها اومدن سراغ تو رو انتظار می‌کشیدم و آمدم تا دری که گدای این کوچه‌ها را شوق تو به این جا کشونده وا کنی.

از خواب صخره‌های گرفته عبور کردم اومدم تا قیامت کنی که قطره قطره نفسم عالمی رو سیراب کنه

. بمن نفس‌های ملایم عشق بندگی رو بچشونی تا از بند بند وجودم بهشتی پا بگیره، اگه نگاه مهربونت رو به این مهمون خسته‌ات نندازی مثل یأس،‌مثل بیهودگی و سردی می‌مونه اگر نگاهم نکنی مثل خیال ‌داره‌ی تو خواب می‌مونه از مسیری اومدم که تمام پل‌های خراب شده رو به توبه باز بسازم،

از مسیر تاریکی اومدم تا با ذکر تو روشن بشه، مثل شب با اومدن آفتاب

اومدم تا بازگشت دوباره رو قامت ببندم،

‌سفره دلم رو باز کنم تا از سفره کرم بی حد و مرزت بهره ببرم.

خودت رو کارت دعوت مهمونیت نوشتی: کسایی که باورمند شدند از رحمت من مبرید چرا که همه گناها رو می‌بخشم

وقتی سابقه مهمونی‌هات رو می‌بینم که هر کس از تو هرچی خواسته بهش عطا کردی هر کس با تو مناجات کرده ناامیدش نکردی و هیچ بنده‌ای تو از خودت دور نکردی، نمی‌تونم سفره دلم رو بسته نگه دارم.

خودت رو کارت دعوتت نوشتی بخونید تا اجابت کنم شما رو،

حالا این مهمون شرمسارت اومده تا دستی به زخم بندگی‌اش بکشی تا با ضمیری جز به طمع به وعده‌گاه نیازت قدم بذاره.

از فرط دل باختگی به دنیا، دست و پای خودمون رو گم کردیم اون قدر که از نور فطرت دور افتادیم.

ای خدا! دل هر جایی ما رو یک جایی کن . ابرهای نیاز خالی روم از بارون رحمتت پر کن. خدایا !چی می شه یک بار دیگه دل منو پر کنی از سکوت پر معنی بارون و پنجره این آلوده رو باز کن به سوی بندگیت.

من بنده عاصیم رضای تو کجاست

تاریک دلم نور و رضای تو کجاست

ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی

آن بیع بود لطف و عطای تو کجاست

و امشب چشای جستجوگر گنه کارم، به هلال باریک و نورسیده‌ای تو آسمون روشن شد که کارت ورود به مهموی اونی که نامش بلند و وسعت نگاهش بی‌منتهاست .

امشب کارت دعوت همه جوری پخش شد که. بفهمن صاحب مهمونی کسی که تموم هستی واسه اونه و خوان رحمتش همیشه تو عرش و فرش گسترده است.

جوری دعوت کرد که بفهمونه پناه همه بی‌پناها تو وقت گرفتاری‌هاست. قبل از این که بخواهی وارد مهمونی بشی با میزبان حرف بزن. با کسی که شنوای هر رازی و دانای هر نهانی.

باکسی حرف بزن که به همه اشک‌های دیده‌ها رحم می‌کنه و هر دعایی رو اجابت.

اما راست می‌گی ما بنده‌های گنه‌کار سرافکنده ، همیشه باید فریاد ادرکنی و الا مان سر بریم

وقتی می‌خواهی کادویی به رسم ادب برای قدردانی از میزبانی ببری که بارها بهش بدی کردی اما بات مهربون بوده و اون میزبان اونقدر بزرگوار باشه که چیزی جر دل هراسون و وجودی با هاله‌ای از زشتی و ظلمت نداری بیری باید اشک بریزی و سرت رو پایین نگه داری و فقط زیر لب زمزمه کنی:

ای میزبان مهربان! به مهمانی تو می‌آیم که مهربون‌ترین مهربونایی،

به عزت و جلالت سوگند می‌دهم به این که دل هراسونم رو کفایت کنی و وجودم را با نوری از یقین و با روشنایی ایمانی که بهم می‌دی احاطه کنی.

گذشتم رو ندیده بگیر،

تویی که صاحب جلال وکرامتی، منو امیدوار به دیگران نکن،.

تاج عزت به سرم بذار، لباس تواضع و تزکیه رو به وجودم بپوشون ،

منو اون توری کنی که دوست داری،

بذار حداقل با همه شرمندگیم حضورت رو حس کنم ،

بذار تو کویر وجودم شقایق ایمان جوونه بزنه و بارون کرامتت وجود سیاه و مه گرفتم رو سیراب کنه.

بذار لذت سوز و گداز شب‌ها رو بفهمم ،

بذار از خودم بی خود بشم ،

بذار تو کوچه‌های وصال تو قدم بزنم تا صبح بهاری دل انگیز رو بفهمم ،

بذار گل‌های ایمان تو وجودم شکوفه بزنه تا از بوی دل آویزش بی‌تاب بشم ،

بذار اکسیژن تطمئن القلوب تو رو دم و بازدم کنم تا ریه‌های مطمئنم سرشار از طراوت و شادابی ایمان بشه.

• خدایا بذار وقتی تو مهمونی بزرگت راه پیدا می‌کنم شکوفه نام تو از لبام شکوفا بشه،

• ای میزبان مهربونی که تو لحظه‌های تنهایی و بی کس به فریاد می‌رسی اگر یه لحظه منو به حال خودم رها کنی تو باتلاق منیت و نفسانیت خودم فرو می‌رم.

• خدایا بذار برای اومدن به مهمونی بزرگت از راه صراط مستقیم به تو برسم

• بذار شیشه سیاه دیو اماره رو بشکنم،

• مهربون مهربونا! دریای ایمانم رو متلاطم کن، طوری که حتی با جزر و مد یقین، ساحل تردیدم آب‌های دریای ایمان رو فرا بگیره.

• خدایا! بذار برای اومدن به مهمونی‌ات، از بلوار اشراقی شهر بلواری رد شم که چراغ‌های ازلی‌تر بدرخشند، تا مسیر ما تا انتهای سرنوشت تا وعده‌گاه بهشت روشن باشه.

• خدایا منو تو این مهمونی دریاب که با تو جاودانم و می‌مونم.

• من مهمونی نازپرورده‌‌ام که میزبان آفرینشم را به خودش تبریک گفته و ملائک را به سجده‌ام فرمان داده.

• من مهمانی‌ام که پس از هبوط خلیفه میزبان زمین شدم و جسم خاکم هم نشانه‌ای برای قدرت میزبان شد

• میزبانی‌ام که تو زمین فرود اومدم،

• خاک رو چنگ زدم و تو کوره راه هبوط وحیرت سرگردان شدم،

• اما خود میزبان کلمات بازگشت رو به زبونم جاری کرد و چراغ هدایتش رو فرستاد تا گم نشم و جهان با همه عمق و وسعتش اگه میهمان حضور من نبود چه معنایی می‌تونست داشته باشد؟!

• همه چیز برای من خلق شد اما خود من برای میزبان و و الان بهترین فرصته برای اینکه سری به خودم بزنم و میزبان ماهی نو با شوقی جدید هر سال خلق می‌کنه و با شوی جدید متولد می‌شه تا زیر بارون رحمتش خیس محبت بشم

• تا به کرانه کرامت جاودانش غرق در شادی بشم و نشانی باریک و سفید بر سیاهی شب به عنوان کارت دعوتی از سوی میزبان می‌آید تا همه «سن‌»ها را دعوت کند.

و در این پیرایش عظیم مهمان جرات جوانه زدن پیدا می‌کنه و بهترین فرصت فراهم می‌شه تا لبخندی چروک خورده با چشم‌های رسوب کرده و فرصت‌های از دست رفته اصلاح بشه.

و امشب اولین شبی است که هلال ایمنی از آفت‌ها و سلامت از زشتی‌ها تو آسمون جولون می‌ده. هلال نیک بختی که تو اون شور بختی نیست و امشب از لب طاقچه عادت پایین اومده هلال امشب هلال ایمنی و ایمان و و نعمت و احسان و سلامت و اسلام و من از خشنودترین کسایی که این هلال بر اون طلوع کرده.

خدا کنه از منزه‌ترین کسایی باشم که به این هلال نگاه کردم و از هلال امشب این نوید می‌آد که از تمام کرده‌هایی که پشیمونم و شرمسار بخشیده می‌شن به شرط اینکه دوباره تکرارشون نکنم.

امشب یک نشونی تو آسمون اومده تا از خدا بخوام منو سزاوار کرامتی کنه که به اوستا و اولیا خودش وعده داده

، ازش بخوام تا منو به رحمتش تو زمره کسایی قرار بده که استحقاق درجات رفیع تو پیشگاهش دارند.

خدایا تو رو به حق این شب عزیز من رو از انحراف حیرت دور کن.

خدایا کاری کن تا زیر پرچم یکرنگ صداقت فریاد برائت از گناه رو سر بدم.

صورت روی و رخ رنگی مدار نباشم.

خدایا !کمکم کن تا تو جاده‌‌های رنگ و ریا از دره صداقت عبور کنم.

خدایا! کمکم کن تا با داس صداقت خوشه‌های ریا رو از مزرعه دلم بچینم،

تو ستایش کوتاهی نکنم، در دینت تردید نکنم،

خدایا! کمکم کن به حرمت خودت و این ماه بی‌توجهی نکنم واز دشمنت فریب نخورم و منو از شیطون رونده شده دورم کن.

خدایا !کمکم کن اعمالم نذر فریب مردم نشه

خدایا! عنایت کن تا تو این ماه منحرف نشم. اگر به پستی گرایش پیدا کردم به راستی استوار بشم . منو از چنگال روهایی به غیر خودت رها کن تا پشت حصار روزمرگی اسیر نشم.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 165430

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علیرضا IR ۰۶:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۰
    0 0
    سلام بسیار زیبا و تامل برانگیز بود کاش وقتی پذیرفته شدیم باز به راه گناه کشیده نشیم. یا حق
  • امين IR ۰۷:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۰
    0 0
    زيبا ، مدرن ، خداجويانه !