۰ نفر
۱۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۳

زنده یاد عمران صلاحی در این طنز کوتاه چند مساله اجتماعی را با هم مطرح و با نگاهی ظریف همه آنها را بررسی و مدنظر قرار داده است.

گفتم می خواهم داستانی بنویسم درباره کمربند ایمنی. به این صورت که مثلا پنج نفر سوار پیکان هستند و دارند از شمال برمی گردند. راننده کرایه به خاطر کمربند ایمنی نتوانسته است بیش از یک نفر را جلو سوار کند. چون دو نفر در یک کمربند جا نمی گیرند. اگر هم جا بگیرند، در ذهن پلیس جا نمی گیرند. راننده ناچار کرایه ی شخص غایب را کشیده روی کرایه ی مسافران دیگر. مسافران هم اگر بقال و کفاش و بزاز باشند، می کشند روی قیمت ارزاق عمومی و کفش و پارچه. اگر از نفر چهارم نام نمی بریم علتش این است که طرف کارمند است و نمی تواند بکشد روی حقوق خودش.
 

از مطلب دور افتادیم. گفتم می خواهم داستانی بنویسم درباره ی کمربند ایمنی. به این صورت که مثلا پنج نفر با خود راننده سوار پیکان هستند و دارند از شمال برمی گردند. سر پیچ خطرناکی در جاده ای مه آلود، ناگهان زمین جاخالی می دهد و از زیر چرخ های ماشین در می رود و راننده هر چه ترمز می گیرد، صدای اصطکاک چرخ ها را با آسفالت نمی شنود. در پایان ماجرا شاید هم در وسط ماجرا درهای ماشین باز می شود و سه نفری که در صندلی عقب نشسته اند پرت می شوند بیرون و زخم و زیلی می شوند، اما راه نجات پیدا می کنند. راننده و بغل دستی اش هم ...

گفت لازم نیست در این مورد داستانی بنویسی، چون واقعا چنین اتفاقی افتاده است.

گفتم نگذاشتی آخرش را بگویم. راننده و بغل دستی اش هم نجات پیدا می کنند. چون آن ها هم کمربند ایمنی را به طور نمایشی فقط روی سینه ی خود قرار داده اند و قفل نکرده اند.

 

از کتاب تفریحات سالم

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 233767

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بچه شط IR ۰۰:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۱۷
    14 1
    خدایش رحمت کند ، یاد عمران هم خوشحال کننده است ، هم غمناک . اولی برای نوشته هایش و دومی برای جای خالی خودش .