چندی پیش دکتر غلامحسین دینانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در یک برنامه ای در شبکه چهارم سیما اظهاراتی درباره سماع و رقص عارفانه مطرح نمود که واکنش‌های تندی را از سوی برخی افراد و پایگاه های اینترنتی برانگیخت.

 به دنبال این اظهارات، برخی سایت‌ها اقدام به انتشار استفتائاتی از مراجع مختلف در مخالفت با اظهارات دینانی کردند. استاد دینانی در این گفت و گو به تشریح منظور خود از رقص عارفانه و کج فهمی عده ای می پردازد.

متن اظهارات دکتر دینانی بدین شرح است:
عرض کنم که خب این نسبت هایی که میدن ـ که شما فرمودید ـ هر کسی به اندازه فهم خودش حرف میزنه. یعنی چون در همون مرتبه هستند از رقص فقط الواطی می فهمند و رقاصی می فهمند و هرزه درائی! کسی که رقص رو هرزه درائی میدونه فکر می کنه که رقص مولانا هم هرزه درائیه. این دیگه بیشتر از این هم نمی تونه بفهمه! بیچاره خب چیکار بکنه. این مرتبه فهمش همینه. اون خودش همینه فکر می کنه هر کسی که از رقص صحبت کرد هم در همین حد رقص اوست!
اما من قبل از اینکه وارد بیان و توضیح این مطلب بشم یک حکایتی نقل کنم که البته این واقعیته. سعدالدین حمویه که یکی از عرفای بزرگه. خیلی عارف بزرگیه. در یه جلسه ای نشسته بود که عرفا بودن. اون جلسه سماع بود. شعری خونده شد و حالی دست داد به عرفا و عرفا به رقص درآمدند به حرکت درآمدند. سعدالدین حمویه همچنان آرام نشسته بود در بحر تفکر هیچ تکون نمی خورد.
یه کسی از اونا که در حال رقص بود گفت که مولانا ! جلسه سماعه رقصه… تو رو ساکت می بینم! سعدالدین حمویه این آیه رو قرائت کرد- فرمود : «و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمرّ مرّالسحاب»
شما این کوهها رو می بینی که ساکته سالها صامت و ساکت موندن . این کوه رو ما می بینیم هزاران ساله سر جاش تکونم نمی خوره صدا هم نمی کنه. اما در باطن امر و در واقع و نفس الامر این کوه مانند ابر در حرکته. «تمرّ مرّالسحاب….» یعنی مانند ابرها در حرکته. کوهها در حرکتن. ابر هم حرکت می کنه…ابر همیشه در حرکته رقصه. و اون جمله ای که شما فرمودید از خواجه که حکیمه خدا رحمتش کنه حکیم متالهه…
رقص نوعی حرکته …منتهاش حرکتی است که یک مبنایی تکونش می ده. یه محرکی داره"
مجری : احسنت!
دینانی: رقص بی خودی که نمی آد که! اصلا رقص بی خودی نمی شه یه محرک می خواد…اگه بی خودی باشه اون حرفه است، اون تکنیکه این همین هرزه درائیه . یه رقاص حرفه ای که یه رقص واقعی نمی کنه. اون حرفشه… تکنیکه. اما اون کسی که به رقص می آد یه محرکی از درون داره…محرک از درون. رقص نوعی حرکته ولی حرکت ویژه! نه هر حرکتی رقصه. حرکت ویژه رقصه.
حرکتی است که از نقص به کمال میره. اگه ما رقص رو اینطور معنی کنیم که از نقص به کمال رفتنه ، نه تنها عارف در رقص می آد ، نه تنها انسان در رقص می آد ، هستی در رقصه.
مجری : احسنت!
دینانی: برای اینکه هستی همواره علی الاتصال و علی الدوام از نقص به کمال می ره. از قوه به فعلیت. از مرحله قوه به فعلیت.
مجری : رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست!
دینانی: یعنی از نقص به کمال رفتن. کسی که مونده عرض کردم همون بحث اولی…کسی که به یه چیزی خرسند و قانعه همتش کمه دیگه. یه چیزی بهش رسیده حالا اینو سخت نگه می داره و به همینجا هم قانعه. این حرکت حبّی نداره، حرکت کمالی نداره. یعنی به بالاتر نمی خواد برسه. اصلا خواستن نداره. نمی خواد .. همینو می خواد.
اما کسی که هل من مزید می گه برا کمال و هر لحظه بالا و بالا و بالاتر می خواد بره از نقص به کمال بره ، این در واقع در یه رقصه! حالا شجر در رقصه، حجر در رقصه، دریا در رقصه، کوه در رقصه. همین کوه هم حرکت جوهری داره، حرکت حبّی داره در رقصه…عالم در رقصه.
منتها رقص عارف باز با رقص جماد و نبات و حیوان یه تفاوتی داره. اونا هم از نقص به کمال می رن. ولی از نقص به کمال رفتن عارف یک حرکت دیگری می خواد. چون عارف یه حرکت فیزیکی داره در بدنش. بدنش هم مانند سایر موجودات در حرکته.چون بدنم که آرام نیست بدنم از نقص به کمال می ره. وحتی وقتی پیر می شه رو به نزول می ره اونم یه نوع کمالی دیگه است. یعنی اون نزول رو برای کمالی دیگه آغاز می کنه.
اما عارف غیر از حرکت فیزیکی و بدنی که در کل عالم هست یه حرکت روحی داره ، که روحش در حرکته. اصلا روح ریحه پروازه. این رقص روحانی درونی سرایت می کنه به بدن!
اون رقص در درونه داره حرکت حبّی در تعالی فکریست و عشقی! اما اون روح چنان سیطره بر بدن داره که بدن هم به حرکت درمی آد! یه رقص موزون!
اتفاقا این رقص عارف مطابق همون حرکت درونیشه. یعنی همینطور که قلبش، روحش در حرکته بدنش هم به موازات روحش به حرکت درمی آد. این رقص عارفه! این هرزه درائی نیست که!
مجری : احسنت!
/30462

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 262345

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =