«ناگهان در عالم رؤیا، خودم را به همراه دیگر دوستان، در آسمان‌ها دیدم. دیدم که آسمان‌ها را چراغانی کرده‌اند و همه جا را زینت داده‌اند و پیامبران و امامان و اولیای خدا همه صف کشیده‌اند. ناگهان این ندا بلند شد که: السلام علیک یا روح‌الله. من متوجه شدم که حضرت امام از دنیا رحلت فرموده‌اند.»

به گزارش خبرآنلاین، حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی فرد؛ همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در کنار شهید مصطفى چمران در ستاد جنگ‌هاى نامنظم به سازماندهى نیروهاى مردمى پرداخت و سرانجام در روز 26 آذر ماه سال 1359 در یکی از ماموریت‌ها به اسارت ارتش متجاوز صدام درآمد. حجت‌الاسلام ابوترابى‌فرد در اردوگاه‌هاى عنبر، موصل 1، 3، 4 و رمادیه و تکریت 5، 17، 18 و نیز سلول‌هاى زندان‌هاى بغداد، اسیر بود و پس از ده سال اسارت سرانجام در سال 1369 به میهن بازگشت و در تاریخ هفتم مهر 1369 با حکم مقام معظم رهبری نماینده ولى‌فقیه در امور آزادگان شد. سرانجام در دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی بن موسی الرضا به همراه پدرش آیت‌الله سیدعباس ابوترابی فرد بر اثر سانحه رانندگی درگذشت و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا به خاک سپرده شد.

کتاب «پاسیاد پسر خاک» نوشته محمد قبادی که از سوی سوره مهر منتشر شده، به زندگی و زمانه آزاده سرفراز دوران جنگ تحمیلی می پردازد که به مناسبت ایام در گذشت این آزاده، بخشی از خاطرات وی که مربوط است به خبر ارتحال حضرت امام خمینی(ره) را مرور می‌کنیم.

«در همین اردوگاه بودیم که صبح 14 خرداد، پس از آمار و هنگام خوردن صبحانه، 2 تن از آشپزها که ایرانی بودند، با چهره‌ای رنگ پریده، به سرعت به آسایشگاه داخل شدند و با حالتی نگران جای خود ایستادند. فهمیدم که از موضوعی نگرانند و گویا با من کاری دارند. به گونه‌ای که دیگران متوجه نشوند به سراغشان رفتم، دیدم که اشک در چشمانشان حلقه زده است. با آنها به داخل حیاط رفتیم. آنها گفتند که از رادیو عراق خبر ارتحال حضرت امام را شنیده‌اند. من به آنها گفتم: شما عرب زبان نیستید و ممکن است درست متوجه نشده باشید. حضرت امام کسالت دارند و ممکن است این دشمنان دروغ گفته باشند یا شما خبر را درست نفهمیده باشید. به آنها تأکید کردم که موضوع را جایی مطرح نکنند. مشغول صحبت بودیم که ناگهان افسر بعثی وارد اردوگاه شد و به من گفت: ابوترابی بیا، با تو کار دارم. او مرا به داخل اتاقشان برد و گفت: تاکنون چند بار رادیو عراق خبر رحلت رهبر شما را اعلام کرده و دروغ بوده است. امروز هم خبر درگذشت رهبر شما را اعلام کرد و من فکر کردم همچون دفعه‌های قبل، دروغ باشد؛ بنابراین، رادیوهای برخی از کشورها را گوش کردم، فهمیدم که دروغ نیست و همه رادیوها این خبر را اعلام کردند.

او سخنش را این گونه ادامه داد: ایشان مرد بزرگی بود و من تسلیت عرض می‌کنم. من نگران هستم که بچه‌ها اگر بفهمند چه عکس‌العملی نشان خواهند داد؟ من به او گفتم: اگر شما بچه‌ها را از عزاداری منع کنید، عواقب بدی خواهد داشت. او گفت: این حق شماست که عزادار باشید. از او و سربازانش خواستم که این خبر، در اردوگاه منتشر نشود؛ چون ممکن است اثرات منفی به بار آورد. آمدم و کم‌کم به برادران گفتم: حضرت امام کسالت دارند و شما بروید دعا کنید!

با اعلام خبر بیماری حضرت امام، غم و اندوه همه اردوگاه را فرا گرفت و در آسایشگاه ما برنامه دعای توسل برگزار شد. دعا که تمام شد یکی از برادران 19 ساله ما به نام علی، اهل شوش، با گریه پیش من آمد و گفت: ابوترابی! چرا ما یتیم شدیم، به ما نمی‌گویی؟ من حرف او را انکار کردم و گفتم: این چه حرفی است که می‌زنی؟ دوباره اصرار کرد من هم انکار نمودم. او گفت:‌ ابوترابی! پس شما بی‌خبر هستی؟ به او گفتم: موضوع از چه قرار است؟

علی حرف خود را این گونه ادامه داد: در حالی که مشغول دعای توسل بودیم، خوابم برد. ناگهان در عالم رؤیا، خودم را به همراه دیگر دوستان، در آسمان‌ها دیدم. دیدم که آسمان‌ها را چراغانی کرده‌اند و همه جا را زینت داده‌اند و پیامبران و امامان و اولیای خدا همه صف کشیده‌اند. ناگهان این ندا بلند شد که: السلام علیک یا روح‌الله. من متوجه شدم که حضرت امام از دنیا رحلت فرموده‌اند. در همین حال گریه اسرا بلند شد. حضرت فاطمه زهرا (س) از میان آن جمع باشکوه تشریف آوردند نزد اسرا و فرمودند ما هم می‌خواستیم که امام شما را بیشتر روی زمین نگه داریم؛ ولی تقدیر پروردگار بر این قرار گرفت. باز گریه اسرا بلند شد و حضرت زهرا (س) فرمودند: شما بی‌تابی نکنید! اگر شما صبر و وفاداری را بیشتر حفظ کنید، سرانجام، شما هم نزد امامتان جای خواهید گرفت. علی، در حالی این خواب را دیده بود که هیچ اطلاعی از رحلت امام نداشت.»

آن روز اسرا وقتی از خبر رحلت امام مطمئن شدند تا ساعت‌ها فقط گریه بود و اشک و آه و ناله و وقتی به آسایشگاه 2 رفتند تا به ابوترابی تسلیت بگویند، او هنوز سر بر سجده داشت. در این لحظه از سجده بلند شد و کنار دیوار آسایشگاه ایستاد و پس از‌ آنکه همه را به سکوت فرا خواند، شروع به سخن کرد.

«بسم‌الله الرحمن الرحیم. انالله واناالیه راجعون. افائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم. بزرگ‌ترین مصیبت جانکاه و فاجعه جانگداز را، بعد از رحلت رسول خدا (ص) و ائمه معصومین که بر بشریت گذشت، به پیشگاه اقدس آقا امام زمان (عج) و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) مادر بزرگوارشان و یاران وفادارشان، از هم‌وطنان متعهدو جان برکف و فداکار و مخلص، از امت حزب‌الله و مسلمین و مستضعفین و شما فرزندان برومند ایثارگرشان تسلیت عرض می‌کنم. انالله و اناالیه راجعون.

در پیشگاه اقدس پروردگار عالم چه می‌توان گفت که حکمت بالغه الهیه بر این تعلق گرفته که انبیاء و اولیاء، رهبری فرموده و ارائه طریق می‌دهند و در نهایت، پس از راهنمایی، این راهی است که بشریت از پیروانشان، به پای خود باید بپیمایند و خدای را شاکریم که اگر دیدگان گنه‌کارمان به جمال انبیاء و معصومین روشن نگشت، چند صباحی و چند سالی افتخار درک این بزرگ بنده صالح خدا ما را نصیب گشت؛ و از این نعمت بالاتر اینکه به راستی، شما امت به پا خاسته، روی همه انبیاء را سفید نمودید و در عالی‌ترین سطح از بندگی و پیروی قرار گرفتید و ضمن آنکه فخر انبیاء گشتید، به این بزرگ بنده صالح خدا در نزد خدا و انبیاء آبرو بخشیدید.

هیچ گاه این افتخار را فراموش نکنید که می‌فرمود: شما خدایی شده‌اید. می‌فرمود: من به وجود شما فخر می‌کنم و با وجود شما هیچ نگرانی از آینده خود و این انقلاب ندارم .

اگر چه بر فقدانشان متأثر هستیم. ولی از این جهت که دستاورد ارزشمندی به قیمت خون اولیا و شهدا بوده و به از جان گذشتگی و ایثار و فداکاری ملت ایران شکل گرفته و مایه روشنی چشم بی‌بی دو عالم و فرزندانشان گشته، از اینکه مبادا امروز مورد مخاطره قرار گیرد جای کمترین نگرانی نیست. چرا که خود هم بر این واقعیت اشاره می‌فرمود و ما هم با این ایثار و فداکاری و تعهد دریافته‌ایم و امید آن داریم همان‌گونه که حضرتشان همیشه به آن اشاره فرمودند: من در زندگی‌ام خدمت نکردم و کاری از پیش نبردم، امید آن دارم که پس از مرگ و از کف دادن این جان خدمتی کنم؛ این واقعیت را ملت دریابند و به برکات بیشتری برسند. به لطف و رحمت پروردگار، هم در زمان حیات شریفشان مایه خیر و برکات و رحمت گشتند و هم به دعای خیرشان به خیر و برکت بیشتری که بعد از عمر شریفشان آرزو می‌کردند، خواهید رسید.

یقین داشته باشید که اگر چه فقدانشان برایمان بسیار سنگین است، اما چیزی از کف ندادید و نخواهید داد، که این بزرگ بنده صالح خدا ذخیره دنیا و آخرت شما بوده‌اند و خواهند بود. چه افتخار از این برتر که در زمان حیاتشان مشمول دعای خیرشان بودید. می‌فرمود که: من هرگز شما فرزندانم را از یاد نخواهم برد. می‌دانست که شما را نخواهد دید. به دیگران وصیت می‌فرمود که: اینها را به همان چشم نگاه کنید که من نگاه می‌کردم.

آیا پروردگارا! ما شایسته این همه لطف و رحمت نبودیم؟ و امام مظهر لطف و رحمت تو بود که این چنین فرمود. و شمایی که دیروز به دعای خیر آن حضرت دلخوش داشتید، امروز یقین بدارید که امام عزیزتان و پدرگرامی‌ خادمتان از آبروی خاصی در پیشگاه اقدس حق برخوردار است و به وضعیت روحی و عقیدتی شما احاطه بیشتری دارد. و از دعای خیرشان بیشتر بهره‌مند خواهید شد.

بر شماست ای فرزندان امام و ای رهروان پرتوان راهش! اینک که پدر خویش از کف دادید، با خدمت به هم و به این ملت و امت، از دستاورد پدر خویش که این انقلاب مقدس اسلامی است، حفاظت و حراست نمایید تا هم وفاداری خود را ثابت نموده و هم بیش از گذشته از دعای خیر آن حضرت بهره‌مند و برخوردار باشید. والسلام.»

سیدعلی‌اکبرابوترابی پس از پایان سخنانش، 40 روز عزای عمومی اعلام کرد و در هفته‌ اول همه اسرا در حیاط اردوگاه دایره‌وار می‌نشستند و فاتحه می‌خواندند و قرآن تلاوت می‌کردند. سپس در آسایشگاه‌ها تا 40 روز سوگواری ادامه داشت، تا اینکه روز عرفه که حدوداً مصادف بود با چهلمین روز ارتحال امام خمینی، ابوترابی سخن گفت. او از قیام سال 1342 و از نظم و انضباط و برنامه‌ریزی امام خمینی در زندگی و از تقوی و علم و عمل و فضائل اخلاقی ایشان گفت و افزود: «به هر حال، حضرتشان با فضائل اخلاقی بسیار و پاکی و تقوی و علم و عمل و امتیازات و ارزشهای والا، بیش از آنچه بتوان توصیف کرد، در این دوره آخرالزمان راهگشا و راهنمای این ملت و این امت گشتند و در رشد بخشیدن به این ملت و دست یافتن به اهداف مقدس و ارزشمند، با موفقیتی چشم‌گیر روبه‌رو شدند.»

 

 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 296479

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =