۰ نفر
۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۴
سر سال را از محرم نیافریدند!

متن زیر گلچین خبرآنلاین از کتاب «طلسم سنگ» مجموعه نثرهای عاشورایی مرحوم سید حسن حسینی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر است که توسط نشر سوره مهر منتشر شده است.

این روزها خاک از نو به یاد استاد شهادت نفس می کشد و افلاک خویش را برای استقبال موکبی مهیا می کند که از ازل تا به ابد، فرصت درد آلود "شدن" و از حصار زرد درگذشتن و مرزهای سختی را درنوردیدن، جاده سلوک ارغوانی و جاودانه اوست.

روزگار حسین(ع) روزگار قعود عام بود. همگان نشستن بودند و برخاستن، همتی مردانه و غیرتی جانانه می طلبید. همگنان اندک اندک می رفتند تا سکوت را برای همیشه به رسمیت شناسند که ناگاه صدای بی ریای حسین بن علی(ع) از گرد راه رسید و بر بساط زرد خاموشی و فراموشی برای همیشه مهر بطلان را فرود آورد!

برای خاطرم غم آفریدند                طفیل چشم من نم آفریدند
چو صبح آنجا که من پرواز دارم       قفس با بال، توام آفریدند
گهر موج آورد، آیینه جوهر             دل بی آرزو کم آفریدند
وداع غنچه را گل، نام کردند          طرب را ماتم غم آفریدند
کف خاکی که بر بادش توان داد      به خون گِل کرده آدم آفریدند
چسان تابم سر از فرمان تسلیم   که چون ابرویم از خم آفریدند؟
جهان خونریز بنیادست، هشدار!   سر سال از محرم آفریدند...!

نه! سر سال را از محرم نیافریدند!
حسین بن علی (ع) در هر ماهی قیام می کرد، آن ماه، سر سال عاشقان می شد. یعنی سر سال شیداییان سر بر زانوی آن ماه می نهاد. اما قرعه به نام محرم افتاد تا کتاب بهار کربلاییان در این فصل، سطرهای ارغوانی اش با پاک ترین جوهر عالم، یعنی خون خاندان نبوت رقم خورد.
سالار حماسه آفرین کربلا سر سال را محرمی کرد تا سالکان حقیقی با او همراه شوند. حرکت او چون صافی و پالوانه ای تاریخی، خالص را از ناخالص، مدعی را از صادق و عاشق را از منافق برای ابد جدا کرد:

برگ بی برگی نداری، لاف درویشی مزن                     رخ چو عیاران میارا! جان چو نامردان مکن
یا به کردار زنان، رنگی و بویی پیش گیر                         یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن
هر چه یابی جز هوا، آن دین بود بر جان نشان!              هر چه یابی جز خدا، آن بت بود در هم شکن!
چون دل و جان زیر پایت نطع شد، پایی بکوب!                چون دو کون اندر دو دستت جمع شد، دستی بزن
سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین                        کشتگان زنده بینی، انجمن در انجمن
در یکی صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین         در دگر صف، خستگان یابی به زهری چون حسن
درد دین خود بوالعجب دردی است کاندر وی چو شمع    چون شوی بیمار، خوش تر گردی از گردن زدن
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد؟                درد باید عمرسوز و مرد باید گام زن
سال ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب                   لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماه ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک                     شاهدی را حلّه گردد یا شهیدی را کفن
روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش             زاهدی را خرقه گردد، یا حماری را رسن!
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست                        یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن!
«حکیم سنایی»

سومین برهان رهایی، آغازگر توحیدی ترین راه برای احیای ارزش های فراموش شده زمان پیامبر اکرم(ص) است. او جز «رضای دوست» را در نظر نم یگیرد و از تمام تعلقات دیگر مردانه می برد و هواپرستان را در واقع چنان بر زمین می زند که هیچ گاه توان برخاستن از جای نداشته باشند.
و از دیگر سو این برهان مبارک، بی مضایقه، دل های عاشقان را مجاب می کند. دل هایی که سزاوار خنجر خوردن از دست سوگ سالار پاک باختگان اند. دل هایی که پیمانه از میکده های راز می زنند و آینه وار -سر هر سال- در برابر داغ کربلاییان قرار می گیرند و بازتاب این واقعه را تا محشر، برد مفید می دهند. دل هایی که فارغ از زبان قال، به زبان حال این گونه می تپند:

آن سینه که از داغ تو خنجر نخورد            از میکده های راز، ساغر نخورد
هر دل که ز سوز عشق، رنگی نگرفت    جز سنگ شدن، به درد دیگر نخورد!

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 321248

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 12 =