آن موقع، اوایل و اواسط دهه 60 ، تندخو نبود، در واقع خیلی هم مهربان بود و لجش میگرفت از دست شاعرانی که به شاعران دیگری که «همخط» نبودند، بد میگفتند و بیراه. جلویشان میایستاد. میگفت فلانی شاعر است، واقعاً شاعر است. یادم هست وقتی «مولا ویلا نداشت» منتشر شد و با استقبال مواجه شد، خیلیها حمله کردند به قزوه که ولایی نیست که دارد جنگ را، دفاع مقدس را، انقلاب را زیر سؤال میبرد. پائیز 67 ، در اتاقی که اختصاص داشت به کنگره شعر دفاع مقدس، در کوچه شهید امانی خیابان ویلا، گفتم: «زود است.» گفت: «زود نیست! دیر است. بچهها جانشان را دادند.» خوشحال بود که امام(ره) کار را خوانده و افتخار میکرد که در کارتابل هفتگی، شعر به دست امام(ره) رسیده. بعد آن قضیه پیش آمد که خدابیامرز احمد زارعی مداخله کرد که نرود جواب پس بدهد در وزارت متبوعه. زارعی گفته بود: «میشناسمش! ضدانقلاب نیست.» یعنی قصه تا این حد بیخ پیدا کرده بود. تا اینجا، آن قزوهای است که من خوب میشناختم، اما بعدش که سر قضیه حوزه هنری، کارش با خدابیامرز سیدحسن حسینی به مجادله کشید و داد و فریاد، در جلسه پنجشنبههای بازارچه کتاب، قزوه را کمکم دیگر نشناختم.
این روزها که در مراسم خدابیامرز خلیل عمرانی، درباره تصرف «خانه شعر» صحبت کرده و عصبانیتر از قبل است، باز هم نمیشناسمش. احتمالاً او هم بعد از این همه سال، دیگر مرا نمیشناسد. دنیا عوض شده، ما هم عوض شدهایم. قرار هم نیست که همه شبیه هم باشند. خدا بیامرز خلیل عمرانی، شاعر بااستعدادی بود [قزوه هم میداند که «بااستعداد» با «محشر» فرق دارد] و اگرچه زود درگذشت، اما قرار نیست که برای تجلیل از او، به دیگران حمله کنیم؛ مگر اینکه دنبال بهانهای باشیم برای حمله به دوستان قدیمی. من هم از عملکرد «خانه شعر»، عملاً و از منظری حرفهای راضی نیستم، اما مگر شعر، بریگارد رُمی است که دائم برایش دنبال ژولیوس سزار باشیم؟
قزوه را با مهربانیهایش، شعرهایش دوست دارم، اما قزوه سیاستمدار، به نظر میرسد سالهاست با قزوه شاعر، در چالش است. شاید هم اینطور نباشد. شاید من دارم بد میبینم؛ دوست عزیز! برادر قزوه! چشمهامان را بشوییم؟ به نظرت، وقتش رسیده؟
نظر شما