۰ نفر
۲۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۶
عاشقانه‌های مردی که بعد از مرگ مشهور شد

کتاب عاشقانه‌های گیوم آپولینر با عنوان «عشق... و شب‌های پاریس» با ترجمه محمدعلی سپانلو منتشر شد.

به گزارش خبرآنلاین، «عشق... و شب‌های پاریس» را انتشارات سرزمین اهورایی در ادامه انتشار مجموعه شعرهای عاشقانه جهان منتشر کرده است. سپانلو در مقدمه‌ این مجموعه شعر عاشقانه به داستان عاشقانه‌های شاعر و آشنایی و شکست‌های عشقی آپولینر پرداخته و تأثیرات این خاطرات را در شعرهای او شرح داده است.

در معرفی آپولینر عنوان شده است: گیوم آپولینر به سال 1880 میلادی در شهر رم از پدری ایتالیایی و مادری لهستانی به دنیا آمد. پنج سال داشت که پدر و مادر از هم جدا شدند و او ماند و مادری خرافاتی و بی‌بند و بار، آواره شهرهای اروپا که سرانجام مقیم فرانسه شد. طعم این کودکی فقیرانه و بدون دلخوشی همواره در ذهن شاعر آینده باقی ماند. در سال 1914 جنگ جهانگیر اول آغاز شد. در فرانسه بسیج عمومی اعلام شد. در این زمان شاعر دلخوش به آشنایی با یک بانوی زیبای اشرافی بود. این بانو که در شعرهای آپولینر به نام لو (لوئیز) از او یاد می‌شود اندک مدتی لطفی به شاعر راه‌نشین ابراز کرد و سپس او را از خود راند. شاعر که سرخورده و فقیر مانده بود، داوطلبانه وارد خدمت نظام شد و در رسته توپخانه و بعد پیاده‌نظام به جبهه رفت. ولی به مدت دو سال شعرهای عاشقانه و اغلب گستاخانه‌ای برای «لو» می‌فرستاد که هیچ پاسخی دریافت نکرد. این شعرها سال‌ها پس از مرگ شاعر در کتابی به نام «سایه عشق من» به سال 1947 در فرانسه منتشر شد. آپولینر در کنار اندوه‌هایش روحیه شاد و شوخی هم داشت؛ او شاید تنها شاعری بود که در معرکه‌های مرگ‌بار نبرد برای دل خود شعر و ترانه می‌سرود و اصطلاحات جبهه جنگ را به شکل‌های استعاری در این سروده‌ها به کار می‌برد.

گیوم آپولینر در 38 سالگی بر اثر آنفولانزای فراگیر بعد از جنگ جهانی به سال 1918 بیمار شد و درگذشت. اما شهرت او پس از مرگش اوج گرفت. طی تقریباً یک قرن پس از درگذشت او کتابهای منتشرشده‌اش بارها تجدید چاپ شد و دست‌کم 20 کتاب چاپ‌نشده او نیز با انتشار پسامرگی حوزه محبوبیتش را گسترده‌تر کرد. شعر عاشقانه آپولینر پس از مرگ او همه جا خوانده می‌شود و در ترانه‌های کوچه و بازار تکرار می‌شود.

در شعر «ارابه‌های جنگی» این کتاب می​خوانیم:

در شبانه سپید نوامبر
در آن هنگام که درختان مشبک از گلوله‌های توپ
همچنان زیر برف پیر می‌شدند
و ارابه‌های جنگلی به زحمت به چشم می‌آمدند
در حصار سیم‌های خاردار
قلب من زنده می‌شد از نو شبیه درختی در فصل بهار
درختی میوه‌دار که بر آن می‌شکفتند
گل‌های عشق.

در شبانه سپید نوامبر
آنگاه که خمپاره‌ها ترسناک می‌سرودند
و گلهای پژمرده بوی میرای خویش را از خاک بر می‌آوردند
من در تمام روز عشقم را به مادلن حکایت می‌کردم
برف گلهای بی‌رنگ بر درختان می‌نشاند
بر ارّابه‌های جنگی که همه جا به چشم می‌آیند
پشم سمور می‌فشاند

 

 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 345218

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 1 =