عشق قدیمی بعد از 50 سال زنده شد/ داستان شباهت علائم عشق به بیماری وبا

بعد از پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز و شب به هم می رسند که در یک کشتی، روی رودخانه، رای هم باشند و عشق بورزند و دیگر هیچ چیزی تا آخر عمر مهم نباشد.

به گزارش خبرآنلاین، چاپ جدید «عشق در زمان وبا» نوشته گابريل گارسيا ماركز با ترجمه بهمن فرزانه از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب شد. این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد، توسط ناشران و مترجمان دیگری هم در کشورمان منتشر شده است.

داستان کتاب به این شرح است که فلورنتينو آريثا و فرمينا داثا در جواني يك دل نه صد دل عاشق يكديگر شدند. اما فرمينا به مرور بخاطر مخالفت پدرش موافقت مي‌كند تا با دكتر متشخص و متمولي به نام خوونال اوربينو ازدواج كند. اين ازدواج باعث نااميدي فلورنتينو مي‌شود. اما او يك دلباخته رمانتيك است. بنابراين همينطور كه در طول سالياني كه در پي مي‌آيد نردبان‌هاي ترقي را يكي پس از ديگري طي مي‌كند، مطابق عهدي كه با خود بسته اجازه نمي‌دهد كه هيچ زن ديگري جاي فرمينا را در قلبش اشغال كند. سالها بعد همسر فرمينا در تصادفي جان خود را از دست مي‌دهد. حالا فلورنتينو فرصت مي‌يابد تا بعد از گذشت 50 سال به نزد فرمينا برود و دوباره عشق خودش را به او ابراز كند ...

در بخشی از رمان می خوانیم:

«قبل از این که فلورنتینو آریثا برای مادرش درددل کند، از همان اولین باری که دخترک را دیده بود، مادرش همه چیز را فهمیده بود. کم‌حرف شده بود، اشتهایش کور شده بود و شب‌ها در رخت‌خواب بیدار می‌ماند و مدام دور خود غلت می‌زد. وقتی انتظار برای جواب نامه آغاز شد، نگرانی زیر و رویش کرد. اسهال گرفته بود و استفراغ‌هایش سبزرنگ بودند. قادر نبود تعادل خود را حفظ کند و چندین بار هم بی‌هوش نقش بر زمین شد. مادرش سخت به وحشت افتاده بود. چون حالت او به آشوب عشق شباهتی نداشت، بلکه تماما مثل آثار بروز مرض وبا بود. پدرخوانده فلورنتینو آریثا که مریض‌ها را با داروهای گیاهی معالجه می‌کرد و اکنون پیر شده بود، پس از ماجرای عاشقانه و مخفیانه قدیمی، محرم اسرار مادر آن بیمار شده بود. با دیدن پسرک دستپاچه شد. نبض او بسیار آهسته می‌زد، به سختی نفس می‌کشید و مثل افراد محتضر عرق سرد می‌کرد. ولی پس از معاینه‌ای دقیق معلوم شد که او نه تب دارد و نه جایی از بدنش درد می‌کند. تنها حس واقعی او این بود که دلش می‌خواست به ضرورت هرچه تمام‌تر بمیرد. زیرکانه، ابتدا پسرک و بعد مادر را مورد مؤاخذه قرار داد و بار دیگر عقیده خود را تکرار کرد که علامت بیماری عشق، عینا مثل علامت بیماری وباست.»

ناشر هم در معرفی این رمان آورده است:

«شهری قدیمی، ملالت بار و غبار گرفته در آمریکای جنوبی روزی شاهد خودکشی یک عکاس محلی می شود. دکتر خوونال اروبینو به بالین مرده، دوست قدیمی و یار شطرنج بازی های عصر خود می آید، تلخ دوستی شان را به یاد می آورد. نامه ای خطاب به او در خانه پیدا می شود، یادداشت ده صفحه ای را می خواند و منگ از اینکه تمام این چهل سال نمی دانسته دوست اش معشوقه ای از طبقه ی پایین دارد. به دیدار زن می رود. برای مراسم تدفین آماده می شود و همزمان جشنی که به افتخار او در همان روز بر پا است. عصر وقتی سعی می کند طوطی سخن گویش را بگیرد، از نردبان می افتد و می میرد. وقتی می میرد، نمی داند که زندگی خودش چه پر ماجرا بوده است. مارکز برای ما تعریف می کند، با جزئیات کامل همه چیز را برای ما بازگو می کند و می گذارد برای یک عشق قدیمی غمگین باشیم.
...شخصیت های اصلی رمان هر کدام داستان خود را تعریف می کنند و در کنار داستان خویش با داستان شخصیت دیگر داستان رو در رو می شویم، شخصیت دیگر راوی می شود و داستان پیش می رود تا همه چیز شکل بگیرد: داستانی از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم. از گذشته تا گذشته: همه چیز در هم محو می شود و سرانجام دو عاشق به هم می رسند، بعد از پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز و شب به هم می رسند که در یک کشتی، روی رودخانه، با هم، برای هم باشند و عشق بورزند و دیگر هیچ چیزی مهم نباشد: تا آخر عمر مهم نباشد.»

رمان با اين جملات آغاز مي‌شود:
«اجتناب‌ناپذير بود. دكتر خوونال اوربينو هر بار كه بوي بادام تلخ به دماغش مي‌خورد به ياد عشق‌هاي بد و يكطرفه مي‌افتاد. همين كه به خانه‌اي كه در نيمه تاريكي فرو رفته بود، پا گذاشت، بوي تلخ باز به مشامش خورد. با شتاب هر چه تمام‌تر به آن‌جا خوانده شده بود، براي حل مسئله‌اي كه در نظر او سال‌هاي سال بود اهميت خود را از دست داده بود. خرميا د سنت آمور، پناهنده‌اي اهل يكي از جزاير آنتيل، معلول جنگي، عكاس كودكان و حريف سرسخت شطرنج او، با بخارهاي طلاي مذاب، خود را از دست خاطرات پرعذاب خلاص كرده بود.
جسد روي تخت سفري‌اش بود كه هميشه رويش مي‌خوابيد. پتويي هم به رويش كشيده بودند. روي چهارپايه‌اي در كنارش، لگني ديده مي‌شد كه زهر را در آن بخار كرده بود. روي زمين هم لاشه سگ عظيم‌الجثه‌اي از نژاد دانماركي به چشم مي‌خورد كه پايش را به پايه تخت بسته بودند. سينه سگ پر از لكه‌هاي سفيد بود. چوب‌هاي زير بغل خرميا  در كناري افتاده بودند. اتاق بدون هوا، هم اتاق خواب بود و هم كارگاه. هوا خفه‌كننده و همه‌جا به هم ريخته و شلوغ بود. از پنجره باز اولين نور سحر داخل مي‌شد ...»

 

چاپ هفتم این رمان خواندنی در 550 صفحه و با قیمت 28هزار تومان به بازار عرضه شده است.


6060

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 364716

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 14 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۹:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۰
    4 0
    کاش یه قسمتی تو سایتتون رو اختصاص می دادین به معرفی رمان، ایرانی و خارجی
  • بی نام IR ۰۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۱
    3 1
    توصیه می کنم این کتاب را حتما بخوانید بقدری داستان جذابی دارد که پس از خواندن کتاب واقعا می فهمی که دنیا بدون عشق ارزشی نداره. خدا بهمن فرزانه را قرین رحمت کند ترجمه اش فوق العاده است