عصبانيت رئيسجمهور ظاهرا از عدم رسيدن به اهداف و نتايج مورد نظر در مذاكرات هستهاي است. آمريكاييها شش ماه ما را روي توافق ژنو سرگرم كردند و چهار ماه هم آن را تمديد نمودند و در اين مدت صادقانه دولت يازدهم هرچه بايد بكند، كرد و آمريكاييها آنچه بايد بكنند، نكردند. نقد مشفقانه برخي بر سياست خارجي در همين نكته متمركز است. البته مدتي هم هست كه سكوت كردهاند و چيزي نميگويند. آقاي رئيسجمهور به جاي اينكه صداي خشمآلود خود را متوجه دشمن كند، تيغ سخن را بر دوست كشيده است؟ آيا اين رويكرد، نوعي "تدبير" و اقدامي "اميدبخش" است؟ رئيسجمهور بارها گفته است ميخواهد با دنيا تعامل سازنده كند و اين حرف درستي است. چرا اين تعامل را با منتقدين خود ندارد و ميخواهد آنها را به جهنم بفرستد؟!
آيا اين رويكرد نوعي ادب و آداب حكمراني خوب است؟
چرا هنگام پاسخگويي، اصل نقد و سئوال را تحريف و سپس در مقام پاسخگويي برميآييم؟ اين شيوهاي منصفانه و عادلانه و مشفقانه در برخورد با منتقدين نيست.
دهها سئوال در حوزه اقتصاد، فرهنگ، مشكلات اجتماعي و سياست داخلي و خارجي دولت مطرح است كه هر روز منتقدان، آن را با زبان دلسوزي و شفقت مطرح ميكنند، آن هم به قصد اصلاح. چرا رئيسجمهور بايد بنا را بر بيمهري بگذارد و هر از چندي منتقدين را با عبارات موهن بنوازد؟
1717
رقباي رئيسجمهور، نجيب هستند، راي شكننده او را به رسميت شناخته و حمايت خود را بدون كمترين انتظاري اعلام كردند.
چرا بايد آنها را بيسواد، بزدل، ترسو، مذاكره هراس، بيشناسنامه، افراطي، بيخبر از دنيا و ... خطاب كرد؟!
نظر شما