یکی از تازه‌ترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر انقلاب، داستان تلاش بی شائبه یک رزمنده خوش​نام و خاطرات او از روزهای جنگ و جبهه است که حالا نویسنده اش از یک دیدار متفاوت سخن گفته است.

به گزارش خبرآنلاین، رهبر انقلاب یکم بهمن‌ماه سال قبل میزبان عده‌ای از رزمندگان قدیمی جبهه‌های جنگ بودند. افرادی که در آن‌ سال‌ها اسم‌شان را گذاشته بودند: «اصناف پشتیبان جنگ». رهبر انقلاب در این دیدار و در خلال سخنانشان از کتابی نام بردند که صاحب خاطراتش در جلسه حاضر بود: «این کاری که اخیراً شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزه‌کاری‌ها خاطرات می‌گیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتاب‌های شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنایی را خواندم یکی هم کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»

کتاب «عباس دست طلا» نوشته محبوبه معراجی‌پور را انتشارات فاتحان روانه بازار نشر کرده که با استقبال خوبی هم مواجه شده و به تازگی چاپ نوزدهم و بیستم کتاب با شمارگان ۳ هزار نسخه و قیمت 6هزار تومان روانه بازار نشر شده است.

با این حال خبرگزاری تسنیم در گفتگویی با نویسنده کتاب، گزارش داده که روز گذشته - دوشنبه 27 بهمن - افرادی همچون محمد گلریز، فرج‌الله سلحشور، انسیه شاه‌حسینی، پرویز شیخ طادی، سردار نقدی و برخی دیگر از جامعه فرهنگی فعال در نظام آموزش و پرورش و بسیج دانشگاه‌ها به دیدار رهبر انقلاب رفته اند و گویا در قالب دیدار جمعی از اعضای برگزار کننده کنگره ملی شهدای هنرمند با ایشان، دیدار داشتند.

محبوبه معراجی‌پور، نویسنده کتاب «عباس دست‌طلا» درباره این دیدار می گوید: چند روز قبل به من خبر دادند که در یک دیدار به دیدار مقام معظم رهبری می‌رویم. من اهواز بودم و با من تماس گرفتند و این خبر را به من دادند. چرا که من از افراد و گروه‌های مختلفی خواسته بودم که وقتی به دیدار مقام معظم رهبری می‌روند مرا هم به این دیدارها ببرند.

- بعد از ورود من همچنان منتظر فرصتی بودم که بتوانم این کتاب را با خودم ببرم. چند نفر از روحانیون را دیدم و به یکی از آن‌ها گفتم که اگر می‌شود من این کتاب را برای امضا ببرم. او هم به من گفت که مشکلی ندارد ولی آقا برای هیچکس کتاب امضا نمی‌کند. اما کتاب را ببرید و اگر توانستید کتاب را به آقا بدهید.

- گفتند که شما بیایید جلوتر همین که آقا آمدند، شما با ایشان صحبت کنید. به محض اینکه آقا آمدند من خودم را معرفی کردم و گفتم: من محبوبه معراجی‌پور هستم و نویسنده کتاب «عباس دست طلا» که مورد توجه شما قرار گرفت.

- ایشان گفتند: بله کتاب خیلی خوبی بود. گفتم: آقا می‌گویند که شما برای هیچ‌کس امضا نمی‌کنید ولی از شما می‌خواهم این کتاب را برای من امضا کنید. آقا گفتند که حتما من این کار را انجام می‌دهم. همین که کتاب را گرفتند که امضا کنند. دوباره دور ایشان شلوغ شد و نتوانستم که از ایشان تشکر کنم. نه من و نه هیچکس از افرادی که آنجا بودند باورشان نمی‌شد که آقا به این راحتی از ما استقبال کنند.

برشی از کتاب:

طاق آمبولانس را چند بار دید می‌زنم. مجتبی لجش گرفته:
- بس نیست؟! چقدر طاق را دید می‌زنی؟ همه‌ی صافکارها یک بار رو‌به‌روی ماشین می‌ایستند و نگاه می‌کنند، بعد هم درستش می‌کنند و دیگر کاری ندارند که چه می‌شود. تو هم از بالا می‌بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبه‌رو، زیر و رو ... بابا! چه خبرت است؟!
حس می‌کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله‌اش می‌کنم:
- طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که می‌رود توی دست‌انداز و بالا و پایین می‌افتد، صدا ندهد. آمبولانس همه‌اش می‌رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر می‌کند با گلوله دارند او را می‌زنند. می‌ترسد و یک وقت برمی‌گردد عقب.

‌

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 400756

برچسب‌ها