چرا «فروشنده» بهترین فیلم اصغر فرهادی است؟/ طوفان یخ*

پویان عسگری

روي صحنه نور انداخته مي‌شود و اجزاي مختلف استيج را كه در تاريكي فرو مي‌روند، همراه با اسامي عوامل فيلم مي‌بينيم. كارگران مشغول آماده كردن اسباب صحنه هستند. نورهاي قرمز رنگ نئون خودنمايي مي‌كنند و آدم‌ها در جاي خود مستقر مي‌شوند. قرار است نمايش رازآميز، معمايي و افسرده‌حال آغاز شود؛ فيلم «فروشنده» و نمايش «مرگ فروشنده». بازيگران نمايش همان شخصيت‌هاي فيلم هستند، و بازتاب واقعيت فيلم، بهره گرفته از مايه‌ها و خطوط داستاني نمايشنامه «مرگ فروشنده» است. جايي كه گسست و پريشاني افكار عماد (شهاب حسيني) روحيه پريشان ويلي در نمايشنامه را نمايندگي مي‌كند و حضور فريد سجادي حسيني يادآور وضعيت تراژيك ويلي در پايان «مرگ فروشنده» است. براي اولين بار اصغر فرهادي دست به يك روايت جانبي در كنار روايت اصلي در فيلم‌هايش مي‌زند. خرق عادت او در همنشيني نمايش و واقع‌گرايي، شكلي تازه و قبلا ديده نشده در سينماي فرهادي است. تنوع رنگ‌هاي نمايش در كنار چركي تصاوير خيابان‌هاي تهران. حريم امن نمايش در كنار حريم ناامن خانه. وضعيتي خيال‌انگيز كه پناه بردن به آن در مواجهه با واقعيت موحش، ناگزير و آرامش‌بخش است. انگار كه خالق سنگدل بعد از شش فيلم و خستگي آميزش با تراژدي ناشي از واقعيت، به فانتزي و مامن امن نمايش و خيال پناه آورده. زوج اصلي «فروشنده» هم كه در طول فيلم، جهنم را از سر مي‌گذرانند و به عدم شناخت يكديگر مي‌رسند، عاجز و ناتوان در پذيرش واقعيت، در انتهاي فيلم، در اتاق پشت صحنه، مشغول گريم شدن هستند، تا با بازي روي صحنه، بازي خطرناك زندگي واقعي را از ياد ببرند. آنها هم مثل كارگردان خسته كه به فانتزي روي آورده، به لحظه ترسناك فرار از واقعيت رسيده‌اند. به همنشيني و غرق شدن در نمايش به جاي همراهي با واقعيت و رنج بردن از آن.

در «فروشنده» ديگر نه خبري از تلاش آدم‌ها براي درآوردن ماشين در گل مانده «درباره الي» است و نه كودك مردد «جدايي نادر از سيمين» فرصت انتخاب دارد. «هيولاي لودر» به جان شهر و آدم‌ها افتاده است. ترسناك‌ترين موقعيت در فيلم‌هاي فرهادي كه در مسير طبيعي زندگي مدرن زوج فيلم و به واسطه رخداد و شوكي هيچكاكي - يادآور سكانس حمام «رواني» - تراژدي حقيقي رخ مي‌نماياند و احساسي از سرخوردگي و بن‌بست محض در جان تماشاگر لبريز مي‌شود. يكي از سياه‌ترين فيلم‌هاي تاريخ سينماي ايران كه به شكلي واقعي، سياه و تنگ و تاريك است. اينجا است كه بحث واقعگرايي فيلم پيش مي‌آيد و ايده قديمي و البته ساده‌انگارانه «سياه‌نمايي» جريان رسمي در برچسب زدن فيلم‌هاي انتقادي سال‌هاي اخير. اگر كسي به شما گفت كه «فروشنده» مروج سياه‌نمايي است و فرهادي به قصد جلب توجه جشنواره‌هاي خارجي، مملكت‌اش را غرق در سياهي نمايش داده، بدانيد كه درباره سينما صحبت نمي‌كند و به دنبال منافع سياسي در حوزه فرهنگ و سينما است. «فروشنده» يكي از واقعي‌ترين فيلم‌هايي است كه تاريخ سينماي ايران در نمايش اجتماع به خود ديده. علاوه بر رويكرد تازه فرهادي در ممزوج كردن مصنوع با واقعيت ممنوع، شيوه نمايش اجتماع فروخفته هم در «فروشنده» درخشان است. سندي بر يك دوران مهم از جامعه ايران در اواخر قرن چهاردهم شمسي. سال‌هايي كه ايرانيان با حسي از سركوب و روحيه‌اي مچاله شده، به دنبال زندگي بهتر و زيست به شكلي طبيعي هستند. آتشي كه زير خاكستر مترصد فرصتي است تا زبانه بكشد و جامعه را دگرگون كند. همان‌طور كه حسي از سركوب را در كل فيلم احساس مي‌كنيم و خشونت جاري در زير پوست داستان و شخصيت‌ها و نمايشنامه آرتور ميلر هر لحظه منتظر فرصتي است تا خود را از خلال صحنه‌ها و موقعيت‌ها، نشان دهد و از درون به بيرون شيفت كند. اما فرهادي، با به تاخير انداختن بروز خشونت و تزريق تعليق بيشتر، تماشاگر را وحشي و آماده انفجار نهايي نگه مي‌دارد. او با خست به پيشرفت داستان در طول كمك مي‌كند و به جايش با حجيم كردن صحنه‌هاي به ظاهر بي‌خاصيت اما مهندسي شده در عرض، براي تماشاگر از همه جا بي‌خبر دام پهن مي‌كند تا او را رهسپار دقايق نفسگير پاياني كند. يك استراتژي خاص در فيلم‌هاي فرهادي كه هميشه علاقه‌مند بوده مقدمه فيلم‌ها را طولاني برگزار كند. اما در مقياس خود فرهادي هم اين رويكرد افراطي و راديكال است و تماشاگر فيلم‌بين را به ياد «پنهان» ميشاييل هانكه مي‌اندازد. همان‌طور كه صحنه بي‌رحمانه و در عين حال عادلانه سيلي خوردن فريد سجادي حسيني هم يادآور لحظه تكان‌دهنده خودكشي مجيد در اواخر «پنهان» است. علاوه بر هانكه، ايده زنداني كردن مردي كه سبب رنج شده و انتقام گرفتن از او هم «زندانيان» دني ويلنوو را به خاطر مي‌آورد. اما فراتر از فيلم خوب ويلنوو و به مراتب پيچيده‌تر از لحن قراردادي آن فيلم، فرهادي به يك لحن عجيب در صحنه‌اي منقلب‌كننده و حيرت‌انگيز مي‌رسد. بهترين سكانس در مجموعه فيلم‌هاي فرهادي براي بيان مفهوم «نسبي بودن همه چيز» و يكي از خاص‌ترين سكانس‌ها در تاريخ سينماي ايران. «صحراي محشر» شخصيت‌هاي فيلم‌هاي قبلي فرهادي و «روز قيامت» صحنه مالوف و تكرار شده بازجويي در آثار پيشين فيلمساز. جايي كه «معجزه حضور» فريد سجادي حسيني هم قلب تماشاگر را ريش مي‌كند و هم خنك. سكانسي آزاردهنده كه خالق، هم سنگدلانه پيرمرد را مجازات مي‌كند و هم از تماشاگران مي‌خواهد براي حقارت و بيچارگي‌اش اشك بريزند. صحنه‌اي سبع و آكنده از وحشت كه احساسات سرد جمع شده در تماشاگر در طول فيلم را به شيوه‌اي عاطفي و ملودرام، آزاد مي‌كند. لحن دوگانه اين سكانس نه در مقياس سينماي ايران كه در پهنه سينماي معاصر جهان، شگفت‌انگيز و تحسين‌برانگيز است. با شگرد و تمهيدي يادآور آلفرد هيچكاك در نفله كردن فريد سجادي حسيني. جايي كه بعد از بدحالي اوليه‌ شخصيت، ناشي از زنداني شدن و خوب شدن حالش ديگر انتظار نداريم عماد (شهاب حسيني) او را تنبيه و مجازات كند. اما فيلمساز با فريب تماشاگر - وقتي كه او خيالش از بروز تنش راحت شده و در صندلي‌اش آرام گرفته - شوك و بهت نهايي را وارد مي‌كند و تماشاگر را منكوب. دلسوزي و سنگدلي در هم مي‌آميزند و تماشاگر حس و لحني را تجربه مي‌كند كه در تاريخ سينماي ايران بي‌نظير و نادر است.

فرهادي در مسير فيلمسازي‌اش به اوج پختگي و سادگي و مهارت رسيده. او با اعتماد بنفس‌تر و متمركزتر از هميشه، داستاني كمرنگ و مماس با مميزي را به آينه‌اي از ايران غرق در گناه و فساد و تاريكي در اواسط دهه نود شمسي بدل مي‌كند. از اين جلوتر ديگر نمي‌شود رفت؛ هم از جانب پذيرش مميزي و هم در نسبت با مميزي و به شكل پرده‌پوشانه سخن گفتن از سوي فيلمساز. «فروشنده» فيلم دوران انتقالي جامعه ايران است؛ از يك روحيه رنجور كه تن به پذيرش مي‌دهد و خواست مصالحه دارد، به منش و روشي كه از پس تجربه «زندگي مرده» و سركوب به انفجار و «زندگي طبيعي» رسيده است. «فروشنده» رنج‌نامه‌ يا هزينه‌اي است كه بايد در اين مسير پرداخته شود. يك شاهكار بزرگ كه در آينده از آن به عنوان يكي از تكان‌دهنده‌ترين تجربه‌هاي «فيلم رئاليستي» يا «فيلم اجتماعي» در تاريخ سينماي ايران، ياد خواهد شد. بهترين فيلم اصغر فرهادي و مهمترين فيلم دهه نود شمسي. فراتر از استانداردهاي معمول سينماي ايران در كارگرداني و بازيگري و فيلمبرداري و تدوين. جايي كه شيوه معمول فرهادي در اجراي صحنه‌ها با رويكرد «مديوم‌ شات‌هاي پر تكان» و «كلوزآپ‌هاي پر مكث»، به واسط متعادل كننده‌اي چون «لانگ‌ شات‌هاي ثابت» به منظور ته‌نشين كردن التهاب داستان، دست مي‌يابد و سبب مي‌شود رويكرد مالوف فيلمساز در دكوپاژ، بيشترين هماهنگي و انطباق با متن را در فيلم‌هاي فرهادي پيدا كند. حسين جعفريان و هايده صفي‌ياري براي تماشاگران كلاس درس فيلمبرداري و تدوين برگزار مي‌كنند و شهاب حسيني يكي از بهترين بازي‌هاي يك بازيگر مرد در تاريخ سينماي ايران را به نمايش مي‌گذارد. همان‌طور كه حضور زمخت، ترسناك، مظلوم و همدلي‌برانگيز فريد سجادي حسيني فراموش نشدني است و داغ و دريغش تا ابد در دل تماشاگر مي‌ماند.

*نام شاهكار آنگ لي و يكي از بهترين فيلم‌هاي سينماي جهان در دهه نود ميلادي

5858

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 574964

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام US ۱۹:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
    5 1
    صحنه سیلی خوردن متجاوز و حرکتش به سمت دوربین یاد کتک خوردن دزد دوچرخه و رها شدنش لابلای جمعیت افتادم