«توران میر‌هادی» باغبان درخت زندگی در «مدرسه فرهاد»

او نخستین نویسندگان ادبیات کودک و کسی که خیلی زودتر از هم نسل‌هایش اهمیت آموزش پایه در ایران را درک کرد و به جنگ بی سوادی رفت.

محمد حسین نجاتی: دیروز توران میرهادی، درگذشت. زن‌خودساخته ایرانی که معمار نخستین مدارس نوین ایران بود. از نخستین نویسندگان ادبیات کودک و کسی که خیلی زودتر از هم نسل‌هایش اهمیت آموزش پایه در ایران را درک کرد و به جنگ بی سوادی رفت. خیلی زود پرچم سفید در آموزش را بلند کرد و آموزش را با صلح تعریف کرد. در این راه او به همراه همسر و همراهش محسن خمارلو به مدت ۲۵ سال مجتمع آموزشی تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را از از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاه‌های تجربی و الگو واره ایران بود که هدف‌ها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی می‌شد.

آنچه در ادامه می آید گوشه‌هایی از زندگی حرفه ای اوست و تاثیری که بر آموزش پایه در ایران گذاشت.

نقش مادر بر پیکره انسان

 توران میرهادی که بیست و ششمین روز از بهار سال 1306 به دنیا آمد از درس‌هایی گفت که مادر به او آموخت: «پدر و مادرم صاحب 5 فرزند شدند که من فرزند چهارم آن‌ها بودم. هربار وقتی زندگی‌ام را مرور می‌کنم از این‌که نعمت بزرگی مانند پدر و مادرم داشتم از خدا سپاسگزاری می‌کنم. آن‌ها نهایت توجه را به ما داشتند و ما را با واقعیت‌های زندگی، طبیعت و هنر آشنا کردند. تأثیر رفتار آن‌ها هنوز هم ادامه دارد و من همه زندگی‌ام را مدیون آن‌ها هستم. در آن سالها کودکان زیادی به خاطر بیماری‌های واگیردار از بین می‌رفتند و سال 1299 وقتی نخستین فرزند مادرم به دنیا آمد او با خودش عهد کرد که نگذارد هیچ یک از فرزندانش از دست برود. او یک زن آلمانی بود ولی ما را با فرهنگ ایرانی بزرگ کرد. تابستان‌های داغ که شیوع بیماری دو چندان می‌شد مادرم در تهران نمی‌ماند و در یکی از باغ‌های شمیران چادری برپا می‌کرد و به آنجا می‌رفت.

 من در یکی از این چادرها به دنیا آمدم و چند ماه بعد مادرم حاضر شد در خانه‌ای که فقط دیوار و سقف داشت زندگی کند. بعدها که صاحب خانه‌ای بزرگ‌تر شدیم مادرم که با طراحی آشنا بود فضای خانه را به گونه‌ای طراحی کرد که فضایی برای بازی و دوچرخه سواری و حوضی برای شنا هم داشته باشیم. در این مدت برادر و خواهرم چهار بار حصبه گرفتند و من در 17 سالگی برای بار دوم به این بیماری مبتلا شدم و تنها مراقبت‌های مادر ما را از مرگ نجات داد. وقتی از او می‌پرسیدیم چرا مجسمه‌سازی را رها کردی؟

می‌گفت من انسان ساخته‌ام و این خیلی سخت‌تر است. او به تحصیلات ما اهمیت زیادی می‌داد و معتقد بود باید زبان‌های دیگر را نیز بیاموزیم زیرا هر زبان دروازه‌ای برای دستیابی به فرهنگ غنی کشورهای دیگر است. او به ما آلمانی یاد داد و ما را برای یادگیری زبان فرانسه نزد معلمی بسیار توانا فرستاد و زبان انگلیسی را هم در دبیرستان نوربخش آموختیم. مادرم هنرشناس بود و مدتی در هنرستان کمال الملک تاریخ هنر تدریس می‌کرد. مجسمه‌های مادر جزئی از زندگی ما بودند و هرکسی وارد خانه ما می‌شد در راهروی ورودی مجسمه مردی را می‌دید که به نماز ایستاده و در اتاق ناهارخوری نیز مجسمه مادر ایرانی که نوزادش را در آغوش گرفته بود دیده می‌شد. مادرم این مجسمه‌ها را ابتدا از گل می‌ساخت و سپس آن‌ها را لعاب می‌داد. تربیت پدر و مادرمان بر این اصل استوار بود که سعی کنیم با علم اندوزی در خدمت مردم باشیم.

برادرم دکتر فریدون میرهادی پزشک حاذقی بود که در کانادا درگذشت. برادر دیگرم مهندس رستم میرهادی در سوئیس و خواهرم دکتر ایراندخت میرهادی در همدان فوت کردند. اما مرگ برادرکوچکترم فرهاد ضربه روحی سختی به ما وارد کرد. من آن زمان در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل می‌کردم و مرگ برادر تأثیر عمیق بر روح من گذاشته بود، نمی‌دانستم چه کار کنم. مادرم به ما یاد داد که همیشه غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کنیم. حرف مادر من را دگرگون کرد و تصمیم گرفتم بعد از بازگشت به ایران کار مهمی انجام بدهم. همه فداکاری‌ها و روش‌های تربیتی مادرم را در کتاب «مادر و 50 سال زندگی» در ایران نوشته‌ام.

فکر‌هایی بکر در دوران تحصیل

توران میرهادی با پایان دبیرستان در رشته علوم طبیعی (زیست شناسی) دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین دوره او با جبار باغچه‌بان که طرح مبارزه با بی‌سوادی را پیش می‌برد، آشنا شد. حضور در کنار جبار باغچه‌بان به او اهمیت آموزش سواد پایه را یادآوری کرد. باغچه بان انسانی عمل‌گرا بود و ارتباط درونی و دائمی با کودکان داشت و کودک درون او همیشه زنده بود.  در کنار این کار او به عنوان دانشجوی آزاد به کلاس‌های درس محمدباقر هوشیار در دانشکده ادبیات می‌رفت که علوم تربیتی و اصول آموزش و پرورش درس می‌داد. تجربه‌هایی که او از این دو استاد به دست آورد سبب شد که تصمیم بگیرد در راهی دانش بیاموزد که علاقه‌اش را داشت. به این سبب از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و تصمیم گرفت برای آموزش در زمینه علوم تربیتی و روانشناسی به اروپا برود.

او از روزهای جنگ جهانی دوم و تحصیل در دانشگاه سوربن فرانسه این‌گونه می‌گوید: «زمانی که 17 ساله بودم ایران در اشغال متفقین بود. وقتی برای تحصیل به فرانسه رفتم این کشور به تازگی از اشغال آلمان خارج شده بود. دیدن ویرانه‌های این کشور ذهن مرا بشدت آشفته کرد. همیشه از خودم می‌پرسیدم چرا جنگ؟ این همه خرابی را چه کسی به بار آورده است؟ هیتلر چگونه آمد و چه کسانی او را به عنوان رهبری پذیرفتند؟ مادرم آلمانی بود اما او هم هیچوقت تصور نمی‌کرد مردم آلمان به رهبری کسی به نام هیتلر دنیا را به‌آتش بکشند.

هیتلر سیستم اداره کشور را به شکل اجباری درآورده بود. با تفکر در این موضوع به این نتیجه رسیدم که نوع تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش این کشور انسان‌ها را مطیع و تابع و بی‌اختیار رشد داده است و آن‌ها برای رسیدن به خواسته هایشان دست به هر جنایتی می‌زدند. انسان خلاقی که خودش تصمیم می‌گیرد و خودش اعمال خوب و بد را مشخص می‌کند دست به این جنایت‌ها نمی‌زند. به همین خاطر مطالعاتم را در این زمینه وسعت دادم و با تحصیل در رشته روانشناسی و تعلیم و تربیت پیش دبستانی و ابتدایی تصمیم گرفتم نظامی را در آموزش و پرورش ایجاد کنم که در آن انسان‌های آزاده‌ای تربیت شوند. در دوران تحصیل از استادان بزرگ هنری والون و ژان پیاژه که دو استاد برجسته روانشناسی و شناخت‌شناسی کودک در سده بیستم بودند درس‌های زیادی آموختم.

در نخستین فرصتی که به دست آوردم در پاریس کار عملی با بچه‌های کودکستانی و مدارس ابتدایی را آغاز کردم. کشور فرانسه در شرایط قحطی بسر می‌برد و ما دانشجویان با شاه بلوط بوداده خودمان را سیر می‌کردیم. تابستان‌ها برای بازسازی ویرانه‌های جنگ داوطلبانه به بوسنی و هرزگوین و کوه‌های تاترا در اسلواکی می رفتم. سال 1330 پس از پایان تحصیلاتم به خاطر قولی که به پدر داده بودم به ایران بازگشتم و مربی کودکستان شدم.

 زمانی که فرزند اولم پیروز به دنیا آمد مادرم مجوز کودکستان گرفت و سال 1334 کودکستانی را در خیابان ژاله با دو کلاس در کنار خانه دوران کودکی‌ام به راه انداخته و به یاد برادرم فرهاد، نام آن را فرهاد گذاشتم. در آنجا هم مدیر بودم و هم مربی. تنها هدفم این بود که ثابت کنم کودکان ایرانی از نظر توان ذهنی در سطح بالایی قرار دارند و با آموزش و پرورش درست می‌توانند به حداکثر شکوفایی استعدادها و توانایی‌های خود برسند. دو سال بعد مدرسه فرهاد را تأسیس کردیم و در سال 1356 سه واحد کودکستان، دبستان و راهنمایی را به صورت مجموعه آموزشی درآوردیم. از آنجا که این مرکز در طرح توسعه بیمارستان شفایحیائیان قرار داشت این مرکز به خیابان سهروردی منتقل شد.

این مرکز تا سال 1359 فعالیت می‌کرد و در سال آخر 1200 دانش‌آموز در این مرکز تحصیل می‌کردند. وقتی همسر اولم جعفر وکیلی از دنیا رفت من بچه‌ای هشت ماهه داشتم. تقدیر این‌گونه رقم خورد که یکی از دوستان همسرم نقش پدر را برای فرزندم برعهده بگیرد. محسن خمارلو انسان فرهیخته‌ای بود و در تمام مراحل کار و زندگی در کنارم بود. حاصل ازدواج ما سه فرزند به نام‌های دلاور، پندار و کاوه بود. 25 سال در کنار او مدرسه را اداره کردم، مرداد سال 58 او را از دست دادم. وصیت کرده بود که با یک سوم اموالش برای پیشرفت کودکان ایران کاری کنیم و به این ترتیب نخستین پایه شورای کتاب کودک شکل گرفت. او برای پسران مدرسه فرهاد الگوی مردانگی و جوانمردی بود. دبیری ورزنده بود و می‌توانست در همه رشته‌ها تدریس کند. تعمیرات مدرسه را خودش انجام می‌داد.»

 

تحولی در نظام آموزش و پرورش

«اما شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همه جا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمی است که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلم‌ها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانش‌آموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلم‌ها و برنامه‌های مدرسه تصمیم‌گیری می‌کند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچه‌ها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیم‌گیری می‌کردند. دانش‌آموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب می‌کردند. نماینده‌هایی که برای یک سال انتخاب می‌شدند وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نماینده‌ها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.

نماینده‌هایی که برای یک ماه انتخاب می‌شدند در پایان ماه تغییر می‌کردند و به این ترتیب همه دانش‌آموزان در اداره مدرسه سهیم بودند؛ بطور مثال یکی از قوانینی که بچه‌ها وضع کرده بودند؛ این بود که هیچ معلمی حق نداشت دانش‌آموزی را از کلاس بیرون کند و حق تنبیه نیز نداشت. نمره شرط و ملاک قبولی نبود و اگر دانش‌آموزی در یکی از درس‌ها ضعیف بود وظیفه نماینده‌ها و دیگر دانش‌آموزان بود که ضعف او را برطرف کنند تا همگام با دیگر دانش آموزان در درس پیشرفت کند.

 این نماینده‌ها مشخص می‌کردند چه تکالیفی به بچه‌ها داده شود تا باعث پیشرفت آن‌ها شود. برنامه‌های گردش علمی با آن‌ها بود و پس از این گردش همه دانش‌آموزان با کمک هم یک کتاب درباره این سفر می‌نوشتند. وجود کتابخانه فعال به‌عنوان قلب مدرسه در روند آموزش نقش اساسی داشت. من تجربه تأسیس کتابخانه را در کتاب «دو گفتار در زمینه تأسیس کتابخانه در مدرسه» به چاپ رسانده‌ام. مشارکت در مدرسه فرهاد حرف اول را می‌زد. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که یک روز بچه‌ها از من پرسیدند چه کسی قوانین کشور را می‌نویسد. گفتم مجلس شورای ملی. آن‌ها خواستند تا در یکی از جلسات مجلس حضور پیدا کنند.

من هم با دبیرخانه مجلس شورای ملی هماهنگ کردم و یک روز نماینده دانش‌آموزان در جلسه شورای ملی حاضر شدند و جالب اینجا بود که ایرادات زیادی نیز به لوایح و تصمیمات آن‌ها گرفتند که ما این اشکالات را به صورت مکتوب به دبیرخانه مجلس شورای ملی فرستادیم. تلاش ما این بود که به همه سؤالات دانش‌آموزان پاسخ بدهیم و ذهن کنجکاو آن‌ها را به سوی خلاقیت هدایت کنیم.

 متأسفانه امروز نظام آموزش و پرورش بر پایه مشورت نیست و مدیریت مدرسه برای همه کارها تصمیم می‌گیرد و دانش‌آموزان تنها موظف به خواندن کتاب‌های درسی هستند. دانش‌آموزان فقط شنونده و معلم‌ها فقط گوینده هستند. بسیاری از دانش‌آموزان مدرسه فرهاد امروز در کشورهای مختلف جهان و ایران در کسوت استاد دانشگاه هستند و بسیاری از آن‌ها انسان‌های موفقی شده‌اند. دوشنبه اول هر ماه بسیاری از آن‌ها در منزل ما گردهم جمع می‌شوند و خاطرات مدرسه فرهاد را مرور می‌کنیم.»

 

در جدول زیر سوگ‌نامه های از هنرمندان و پژوهش‌گران را بخوانید

نام و عنوان

اظهار نظر درباره زنده یاد توران میرهادی

بهاالدین خرمشاهی حافظ پژوه 

زنده یاد توران میرهادی استاد بزرگی بود. او فناوری و شیوه نوین آموزشی جهان را بیش از نیم قرن قبل در ایران اجرا و مدرسه فرهاد را دایر کرد. مدرسه‌ای که در زمان خودش دانشگاهی کوچک بود و نه تنها دانش‌آموزان شایسته‌ای را تربیت کرد بلکه حتی مدرسان مجربی را هم آموزش داد. در 30سال اخیر به طور پیوسته در تألیف فرهنگنامه کودک و نوجوان کوشید. فرهنگنامه در این مدت تازه به نیمه رسیده و حداقل 10 -15 سال دیگر برای اتمام مابقی جلدهای آن زمان لازم است؛ فرهنگنامه ای که اگر کارِ آن، دلسوزانه دنبال نمی‌شد امکان تألیفش در زمانی بسیار کمتر هم میسر بود. خانم میرهادی در این راه با همکاری همه جانبه خانم نوش آفرین انصاری خدمت بزرگی به کودکان و نوجوانان این آب و خاک کرد که واقعاً ستودنی است. او در کارش بسیار جدی و در عین حال بسیار مهربان و فروتن هم بود. متأسفم که چنین استاد بزرگی را از دست داده‌ایم.

مرضیه برومند کارگردان تئاتر

توران میرهادی نه تنها در ایران بلکه در جهان انسانی منحصربه‌فرد بود و تأثیرات بسیار عمیقی بر حوزه ادبیات، ادبیات کودک و بویژه دست‌اندرکاران این حوزه‌ها گذاشت؛ نقش‌ ایشان غیرقابل انکار و خاص است. او توجه نویسندگان و فعالان بخش فرهنگ را در حوزه کودک جلب کرد، منابع در اختیار گذاشت، به آنها خط مشی داد و در این مسیر هدایتشان کرد. الگوی بسیاری از افرادی که در حوزه کودک کار می‌کنند بود و دلم می‌خواهد، هرقدر هم اندک، مثل توران میرهادی باشم. شخصیت ایشان، وجهه و صلابتی که در عین مهربانی‌ داشت روی من تأثیر بسیاری گذاشته و انسان به او و امثال او غبطه می‌خورد. ای کاش می‌توانستیم میراث‌دار او باشیم. درگذشت و فقدان او ضایعه بسیار بزرگی برای جامعه فرهنگی و هنری ماست. جایش بسیار خالی است و امیدوارم راهش ادامه یابد. آرزو می‌کنم خدا افرادی چون نوش‌آفرین انصاری را برای ما زنده نگه دارد.

حسن انوری مولف فرهنگ سخن

توران میرهادی را از وقتی مدرسه فرهاد را دایر کرد می‌شناختم. بواسطه همان شناخت هم در همه این سال‌ها در تألیف فرهنگنامه کودک و نوجوان با وی همکاری داشتم. حتی همین حالا هم مقالاتی از فرهنگنامه را در دست دارم که باید برای دفتر فرهنگنامه بفرستم. میرهادی بدون تعارف زنی بسیار منزه و اخلاق مدار بود. او با وجود کارهای بزرگی که انجام داد هیچ گاه با غرور و تکبر رابطه‌ای نداشت و رفتارش همواره همراه با فروتنی بود. انسانی بسیار شریف که از سال 1345 به بعد، در تألیف کتاب‌های درسی با وی همکاری نزدیکی داشتم. یکی از خدمات بی‌مانند ایشان فهرست بهترین کتاب‌هایی که کودکان و نوجوانان می‌توانند بخوانند بود و در صفحات پایانی کتاب‌های درسی آورد. درگذشت این بانوی فرهیخته ایرانی را به تمام اهالی فرهنگ، آموزش و همچنین مردم کشورم تسلیت می‌گویم.

رخشان بنی اعتماد کارگردان

ادای احترام می کنم به زنی که یگانه بود و بی بدیل، تعظیم می کنم به «توران میر هادی» که جایگاه بی بدیل اش در تاریخ فرهنگ این سرزمین ماندگار خواهد ماند تا ابد. زنی که شاید اگر در جغرافیای دیگری از جهان می زیست اورا بر فرق سر می نشاندند و از ذره ذره حضورش، بهره ها می بردند، اما  «توران خانم» با قلبی بزرگ و بخشنده از هر بی مهری تا واپسین روزهای بودن همچنان در پی کار بود و ساختن  و اثر گذاری. جای شکر باقی که فرزندان و شاگردانی  پرورش داد که  هریک بازتاب شعله ای هرچند کوچک اما بهره گرفته از شور لایزال او از عشق به خدمت و میهن هستند.

علی دهباشی مدیر مجله بخارا

اگر بخواهیم 10 نفر از زنان برجسته تاریخ فرهنگ و آموزش در ایران را برشماریم، بدون تردید بانو «توران میرهادی» در ابتدای فهرست ما قرار دارد. او که از نوجوانی روحیه عدالت خواهی را با خود داشت، همچنین فقر فرهنگی را در جامعه ایران بخوبی حس می‌کرد راه خود را از همان ابتدا تشخیص داده بود و آن، تربیت نسل‌ها بود. او انگار به جهان پا گذاشته بود تا به فرزندان ایران راه و رسم دانش آموختن و فرهنگ‌پذیری را بیاموزد. او در کار بزرگی که آغاز کرده بود همیشه با موانع ریز و درشتی روبه‌رو بود. ولی کسی به یاد ندارد که او حتی یک بار لب به شکوه بگشاید. صبوری و کار مداوم یعنی توران میرهادی. اینک توران میرهادی دیگر در میان ما نیست ولی کارنامه زرین او در کتاب‌ها و مقالات و سخنرانی‌ها زنده و جاری خواهد بود.

سید محمود دعایی مدیر روزنامه اطلاعات

«توران میرهادی»، بانویی سراسر مهر و عشق به فرزندان ایران بود. او که با تخصص و دانش خود، سرمنشأ خدمات بسیار شد، بازوان توانایی برای شورای کتاب کودک بود و بر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان نظارت عالی کرد. او در آموزش و تربیت و ارتقای سطح دانش و بینش کودکان این سرزمین نقش بسزایی ایفا کرد. با فقدان او، نمی‌توان ادعا کرد که راهش، بی‌پیرو خواهد ماند؛ چه، شاگردانی تربیت کرد که به یقین با شایستگی ادامه‌دهنده راهش خواهند ماند.

 

۴۲۴۲

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 599123

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۱:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۹
    2 0
    روحش شاد. خوش به آرمش و وجدان راحتش