به بهانه ورود هواپیمای مسافربری جدید

این روزها که خبر خرید هواپیمای مسافربری داغه، یاد خاطره ای افتادم که تقدیم می کنم.

قبل از برجام، وسط یک سفر هوایی بودم که خلبان محترمش غش کرد!

منم که تازه فیلم «سقوط پرواز 714» رو دیده بودم یکهو جو گیر شدم و تصمیم گرفتم عینهو «رابرت ردفورد» برم «کاکپیت» و جای خلبان مستقر بشم و با راهنمایی برج مراقبت، هواپیما رو سالم به زمین بنشونم! اولش خدمه پرواز بشدت مخالفت کردند اما وقتی بهشون توضیح دادم که 15 سال پراید روندم و در رانندگی، شرایط سخت‌تر از اینها رو گذروندم، اونها هم مجاب شدندو رضایت دادند. در اولین تماس، به برج مراقبت پیام دادم که آماده شنیدن دستورات برای هدایت هواپیما هستم و روحیه بسیار خوبی دارم. مسئول برج مراقبت هم با پوز خندی گفت: جوجه رو آخر پاییز می شمارند و بعدشم اینطور ادامه داد:

این ماجرا با اون چیزهایی که تو فیلم‌ها دیدی خیلی فرق داره، چون ما در تحریم هستیم و همین هواپیمایی که توش نشستی حداقل هشت قطعه کلیدی رو مثل: سیستم ناوبری، سیستم ترابری، سیستم باز و بسته کردن کردن چرخها، سیستم خلبان خودکار، سیستم سوخت‌گیری و چند تا سیستم دیگه رو نداره و در ضمن بنزینش هم بنزین سوپر بدون سربه و به جای جعبه سیاه هم یه mp3 بهش وصله که به دست متخصصان متعهد داخلی ساخته شده و رنگش هم از مشابه خارجی خیلی بهتره؛ تنها مشکل اش اینه که نسبت به ضربه خیلی حساسه، پس مواظب باش بهش نخوری! سیستم رایانه این هواپیما هم با مهندسی معکوس سر هم شده و به همین خاطر، همه اطلاعاتی که می‌ده برعکسه پس باید حواست باشه، تمام پیام هایی که بهت می رسه رو با تکنیک خوندن نوشته‌ پشت آمبولانس‌ها، برعکس بخونی. البته متخصصان باذوق ما تونستن با گذاشتن یک آیینه جلوی مونیتور رایانه، این مشکل رو حل کنند اما هنوز این تکنولوژی روی هواپیمایی که تو الان توش هستی نصب نشده! فقط حواست باشه که اگه زنده موندی این چیزها رو به کسی نگی و همین جا بین خودمون بمونه!

با ترس پرسیدم: آخه خود خلبانها چطوری می تونند این ابوطیاره رو برونند؟ اونم آهی کشید و گفت: واسه اونها دوره تخصصی دور زدن تحریم گذاشتیم! در این دوره های آموزشی، خلبانها یاد می‌گیرند هواپیما رو بدون چرخ و ترمز روی باند بنشونند و بدون رادار و قطب‌نما و دقیقا مثل پرندگان مهاجر مسیرشونو از روی غریزه جهت یابی کنند و خیلی کارهای دیگه ... آخرشم گفت: با این اوضاع از من چه انتظاری داری، ای عشق فیلم؟

در حالیکه صدام می لرزید بهش گفتم: حالا... حالا تکلیف من ... یعنی ما چیه؟

با خنده بهم گفت: تو که می گفتی خونسردم پس چی شد قهرمان؟ بعد هم ادامه داد: من فقط می تونم برات طلب مغفرت بکنم و از بی سیم یک آهنگ معنوی برات پخش کنم. دیدار به قیامت، تمام!

تو همین گیر و واگیر یکهو یاد فیلم «اتاق عمل شماره 314» افتادم که در اون فیلم «هریسون فورد» تونسته بود تو یه بیایون بی آب و علف و فقط با راهنمایی های یه دکتر از طریق بی سیم دریچه میترال دوستش رو با دریچه آئورتش عوض بکنه ...

با هیجان خاصی موضوع رو با برج مراقبت در میون گذاشتم و از اونا خواستم حداقل یه پزشک رو بیارن پشت بی سیم تا بلکه با کمکش بتونم حال کاپیتان رو کمی مساعد کنم و اون خودش هواپیما رو بنشونه.

برج مراقبت هم بلافاصله دکتری رو برای راهنمایی من پشت بی سیم نشوند. اما خیلی زود متوجه شدم که جعبه کمک های اولیه هم دست کمی از جعبه سیاه هواپیما نداره و به‌جز چند تا چسب زخم، چیز دیگه ای توش نبود! همین طور مات و مبهوت بودم که دکتر بهم پیام داد و گفت: دو خبر برات دارم، یکیش خوبه و یکیش بد؛ اول با کدوم حال میکنی؟

گفتم: اول خبر بد رو بگو... گفت: ما در دوره تحریم دارویی و تجهیزات پزشکی هستیم! گفتم خبر خوب چیه؟ گفت: برعکس هدایت هواپیما این نوع از تحریم رو می شه با بی سیم هم دورش زد. اونهم با استفاده از طب سنتی. انگار که یارانه ا‌مو بهم داده باشن از خوشحالی زبونم بند اومده بود و ازش خواستم که معطل نکنه و نسخه خلبان مادر مرده رو بپیچه: اون هم تجویزش، این بود:

سعی کن قولنج کاپیتان رو بشکنی و یه کمی گل گاو زبون براش دم کنی و به خوردش بده اگه نخورد بهش بگو قهوه است، چون اون عاشق قهوه است. اینطوری حتما می خوره! اگه هم راه دستت بود یه لیوان عرق خارشتر رو با نبات و عناب و سه پستون قاطی کن و بهش بخورون و حتما هم جلوی دماغش کمی کاه گل بگیر ...

سرتون رو درد نیارم داستان ما پایان خوشی داشت چون با این کارها تونستم حال کاپیتان رو جا بیارم! اونم تونست هواپیما رو به زمین بنشونه!! وقتی از پله های هواپیما در میون اشک شوق و دست و هورای مسافران پایین می اومدم از اینکه تونسته بودم با دور زدن تحریم خدمتی به کشورم بکنم به خودم افتخار می کردم. بعد از این حادثه تصمیم گرفتم در طول زندگیم همه تحریم ها و ممنوعیت ها رو همچنان دور بزنم و ... زدم!

یعنی عینهو «رابرت دنیرو» در فیلم «شکارچی گوزن» که بعد از جنگ ویتنام به بازی «رولت روسی» معتاد شده بود، من هم بعد از لغو تحریم ها به «دور زدن تحریم ها» بد عادت شدم . در همین راستا هم تونستم چند تا بانک رو دور بزنم و با اختلاس از اونها حالشو ببرم و حسابی بارم رو ببندم! واقعا دور زدن تحریم در من یکی خیلی اثر داشت و البته دارد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 623225

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 15 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۶:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
    13 3
    آقا کلی خندیدم اول صبحی،دمت گرم
  • شریف زاده IR ۰۶:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
    10 3
    ههههههههه کلی خندیدم . احسنت :
  • بی نام A1 ۰۷:۲۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
    11 2
    قشنگ بود.
  • علی IR ۱۱:۳۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۸
    10 0
    جعبه سیاه تولید ملی اش که یه ضربه حساس بود آخرش بود خخخخخخخخخخخخخخخخخ