دموکراسی ناقص در برابر لیبرال دموکراسی مسئولانه

ترامپ یک حسن خوب به همراه دارد. او ناخواسته موفق به زنده کردن روح دموکراسی مردمی و بیداری توده ها تا پایین ترین لایه های اجتماعی شد.ترامپ با برداشتی متفاوت از به هیجان آوردن غول خفته جامعه و بر پا کردن آتش پوپولیسم ،تصور می کرد قادر به تصاحب آن است. او غولی را از چراغ جادو خارج کرده که فرمانبردارش نیست.ترامپ تاجر خوبی هست،اتفاقا به همین دلیل سیاستمدار خوبی نیست.

دانلد ترامپ از آن دست روسای جمهور ایالات متحده و با اندکی تسامح سیاستمداران جهانی ست!!که جذابیت خاص وحیرت انگیزی برای خبرنگاران و محافل خبری دارد.یک سال است همه آنچه به او ختم می شود از روابط شخصی با زنان گرفته تا موضع گیری های سیاسی و اجتماعی؛ جنجالی و پر سرو صداست!.با نگاهی اجتماعی،معیار جذابیت های خبری آقای رئیس جمهور تحت تاثیر همان استانداردهایی قرار دارد که با آنها به روسای جمهورقبلی مانند ریچارد نیکسون و یا جرج بوش پسر نگاه کرده و آنها را مورد قضاوت قرار می دهیم.اما تاریخ مدرن ایالات متحده به رئیس جمهوری نیاز داشت تا بالاخره مردم متوجه شوند اولا، با یک انتخاب لزوما مسئولیت وجدانی و اجتماعی آنها خاتمه نمی یابد. ثانیا ،تغییر الگوها و معیارهای دموکراسی،نه یک خواست صرف که به یک ضرورت بنیادین برای بقاء لیبرال دموکراسی مدرن و حفظ  اصول خدشه ناپذیر جامعه آزاد تبدیل شده است.نیکسون زمانی با زیر پا گذاشتن اخلاق سیاسی و تعهد ملی، چشمان خود را بست و آگاهانه به ملت حقه زدو دروغ گفت.جرج بوش پسر نیز شرورانه چشم در چشم جامعه بین المللی انداخت و در کنار دروغگویی های آشکار،آگاهانه کشوررا به جهنم عراق و افغانستان کشاند. اینک در گذار سوم آقای ترامپ رو دست پیشینیان خود بلند شده ودر کنار شخم زدن روح و روان کشور، بطری های کوکتل مولوتف روسی را بی هدف آماده پرتاب به سوی جامعه داخلی و بین المللی کرده است.
ترامپ هر ایرادی داشته باشد اما یک حسن خوب به همراه آورد. او در 10 روز نخست تصاحب اتاق بیضی کاخ سفید، ناخواسته موفق به زنده کردن روح دموکراسی مردمی و بیداری توده ها تا پایین تر لایه های اجتماعی شد. او با برداشتی متفاوت از بیداری وبه هیجان آوردن غول خفته جامعه و بر پا کردن آتش پوپولیسم ،تصور می کرد قادر به تصاحب آن است. دانلد غولی را از چراغ جادو خارج کرده که فرمانبردارش نیست.آقای ترامپ مانند فرمان دادن و فریاد زدن بر کارگران و کارمندانش در امپراتور ی اقتصادی- کاری و نهاد های مالی اش،با نشستن بر صندلی ریاست جمهوری ایالات متحده در صدد تشکیل امپراتوری مشابهی در عرصه سیاسی با صدور دستور های یک طرفه از بالا برآمده .او بی شک تاجر موفقی ست. اتفاقا به همین دلیل سیاستمدار خوبی نیست.باادبیاتی نه چندان شناخته شده باافکار عمومی و رهبران جهان سخن می گوید، بیمه های اجتماعی طبقه ضعیف را باطل، حقوق شهروندان و تابعیت قانونی و اخلاقی آنها را لغو،ایران را تهدید و فارغ از حس ناخوشایند افکار عمومی بین المللی فرمان کشیدن دیوار نژادی میان ملت ها را صادر کرده است. به قول جامعه شناس نو اندیش دکتر صدری" ترامپ غوطه ور در وسواس قالب‌های نمایش «خویش» است".
اما لویی ترامپ از یک نکته غافل بوده وهمچنان هست. قدری دیر از خواب های طلایی مانند خواب های پادشاهان قرون 16 و 17 بیدار شده است. او اکنون نه تنها در محاصره موج افکار عمومی قرار گرفته که تصور می کرد با آن می تواند مخالفان سیاسی و اجتماعی خود را نابود کند،بلکه به صورت سیستماتیک، اسیر چارچوب قوانین فدرال و قضایی شده که او را به شدت محدود و محکوم کرده اند. ترامپ این قسمت معادله را محاسبه نکرده بود.شکستن دستور غیر قانونی آقای رئیس جمهور توسط قاضی فدرال "جیمز رابرت" و 14 قاضی فدرال دیگر؛ تنها تحقیر یک رئیس جمهور شورشی نیست.بلکه نمادی آشکار از مقاومت مدنی جامعه در برابر فرد و جریانی ست که به هیچ معیار شناخته شده جوامع لیبرال، قوانین رسمی کشور و نیز اصول حفظ ثبات وامنیت ملی و بین المللی پایبند نیست.بی شک این مقاومت مدنی یک شورش تمام عیار دمکراتیک است.
تا آنجا که به اعتراضات یک هفته اخیر مربوط می شود ،به نظر می رسد جامعه ایالات متحده با معیار های جامعه شناختی ""خود تنبیهی ""، هشدارگون بیدار شده است.به همین دلیل باوری عمیق در میان برخی آکادمیسین ها و جامعه شناسان شکل گرفته که معتقدند ""پدیده ترامپ و التهاب کنونی ، در تحلیل نهایی جامعه آمریکایی را به سمتی هدایت می کند که خروجی آن با مولفه های شناخته شده و عادتی دموکراسی و آزادی"" متفاوت خواهد بود.
نمی دانم؛شاید دیدگاهی رادیکال و تا حدی انقلابی به نظر برسد و نوعی نتیجه گیری فوری از تحولات تلقی شود.اما تصور می کنم در آستانه گذار از یک سنت ناقص ونیمه سوخته دموکراسی غیر مسئولانه نخبگان سطح بالا ، به سوی یک لیبرال دموکراسی مسئولانه و مشترک توده وار و اندیشه محور نخبگان در حرکت هستیم.در مصداق شناسی،ایالات متحده کافی نیست.اروپا را ببینید،و ضع نسبتا مشابهی دارد!. اما اگر اینچنین باشد - که فکر میکنم باشد-   همه ""تئوریهای فرآیندساز مدرنیزاسیون اجتماعی به ارث رسیده از اواخر قرن هجدهم تا به امروز"" ضرورتا باید  بازنگری و باز نوشتاری معنایی شوند.احتمالا عصربارکشیدن عواقب عملی این تئوری ها آنهم صرفا توسط مردم رو به پایان است.متقابلا تصور می کنم در آستانه دوره یی قرار گرفته ایم که شاخصه آن تصمیم آگاهانه و انتخاب مسئولانه مشترک توسط مردم و نخبگان آکادمیسین است.تحولات جاری در غرب به ویژه ایالات متحده لزوما استاندارد های یک انقلاب را ندارند،اما عواقب و نتایج بنیادینی به همراه خواهند داشت.matinmos@gmail.com

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 632907

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۸:۳۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۸
    4 0
    مردم آمریکا تقریبا اغلب فعال بوده اند و هر جا که مقامات از وظایف خود انحراف جدی پیدا کرده اند خیلی سریع حسابشون رو گذاشته اند کف دستشون.