من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

قصۀ زندگی حضرت یوسف علیه‌السلام در قرآن به عنوان احسن‌القصص معرفی شده است و ماجرای پیشنهاد زلیخا به یوسف علیه‌السلام از نقاط عطف داستان زندگی این پیامبر بزرگ الهی است. دقت در جزییات این داستان، می‌تواند گامی به سوی روشن ساختن علت موفقیت یوسف علیه‌السلام در دوری از گناه و «نه» گفتن به زلیخا باشد.

علامه طباطبایی ذیل تفسیر آیۀ ۲۴ سورۀ یوسف در المیزان استدلال می‌کند که هیچ دلیلی وجود نداشته است که یوسف دست رد به سینۀ زلیخا بزند. چراکه او در عنفوان جوانی، اوج غریزۀ جنسی و هم‌چنین در اوج زیبایی بوده. و «عادتاً جمال و ملاحت صاحب آن را به سوی هوی و هوس سوق می‌دهد».۱ به علاوه در دربار عزیز مصر و در ناز و نعمت بوده است که می‌توانسته هر کسی را به هوس‌رانی سوق دهد. از سوی دیگر، ملکۀ مصر نیز از نخبگان زیبایی بوده. گذشته از همۀ این‌ها، ملکۀ مصر سوابق زیادی در محبت به یوسف و پذیرایی از او داشته که این نکته می‌توانسته یوسف را در برابر هر خواهشی از سوی ملکه خاضع کند. وقتی چنین کسی خودش پیشنهاد داده باشد، خویشتن‌داری خیلی سخت می‌شود. حتی ملکه پیراهن او را پاره کرده و اصرار ورزیده است. به‌علاوه، این اتفاق در اتاقی تودرتو بوده است که با طرح قبلی توسط زلیخا، همۀ درها چفت شده و پرده‌ها افکنده شده‌اند و احتمال خطری نبوده است و یوسف می‌توانست با برقراری رابطه با ملکۀ مصر به آرزوهای بزرگی مثل سلطنت، عزت و ثروت برسد.۲

ایشان سپس ملاحظاتی را که ممکن بوده مانع برای یوسف شود، یکی‌یکی برشمرده و آن‌ها را رد می‌کند و نشان می‌دهد که هیچ مانعی برای او وجود نداشته تا پیشنهاد زلیخا را بپذیرد. اولاً ترس از افشای قضیه مردود بوده است. چراکه اگر هم بر فرض، قضیه فاش می‌شد، از آنجایی که اسباب توجیه در دست پادشاهان است، ملکه و عزیز مصر آن‌گونه که خود می‌خواستند، تقریری از ماجرا به‌دست می‌دادند که مطابق میل‌شان باشد. چنان‌که ملکه پس از رد درخواستش توسط یوسف، همین کار را کرد. او پس از آن که همسرش را پشت در اتاق دید به او گفت «...قالَت ما جَزاءُ مَن أرادَ بِأَهلِکَ سُوءاً أن یُسجَنَ أَو عَذابٌ اَلیمٌ»۳. ثانیاً یکی دیگر از موانع یوسف ممکن بوده است ملاحظۀ حیثیت خانوادگی خویش بوده باشد. این مسئله نیز مردود است، چراکه اگر حیثیت خانوادگی به خودی خود می‌توانست مانع از عمل زشتی شود، چگونه مانع برادران یوسف از برادرکشی نشد؟ آنان نیز فرزندان یعقوب نبی بودند، اما تصمیم بر کشتن یوسف داستند که در نهایت به پیشنهاد فردی، او را به چاه انداختند. مانع سوم ممکن بوده است خیانت نکردن به عزیز مصر بوده باشد. اما به‌زعم علامه طباطبایی، خیانت، از احکام قوانین اجتماعی است و خیانت نکردن، به‌خاطر آثار سوء آن مانند مجازات‌هایی است که دارد. اگر این احکام نباشند، و یا کسی مطلع نشود تا فرد را مجازات کند، و یا به گونه‌ای فرد از آن حکم و مجازاتش، استثناء شود، دیگر این مسئله هم مطرح نخواهد بود. به این ترتیب، ثابت می‌شود که برای یوسف علیه‌السلام، هیچ مانعی جلوگیر نفس‌اش نبوده، جز توحید و محبت خداوند که در وجود او بوده و ایمانی که به خدا داشته است.۴ در نهایت یوسف علیه‌السلام در یک عکس‌العمل جرأت‌ورزانه به پیشنهاد زلیخا «نه» می‌گوید و آن‌چه را او برایش مهیا کرده بود ترک می‌نماید و حتی با اصرار زلیخا نیز بازنمی‌گردد.

اما چه چیز باعث تحقق این «نه» گفتن، توسط یوسف علیه‌السلام شد و قدرت ترک خواستۀ زلیخا را به او داد؟
قرآن کریم ماجرا را این‌گونه توضیح می‌دهد: «وَ لَقَد هَمَّت بِه وَ هَمَّ بِها لَو لا أَن رَءآ بُرهانَ رَبِّه کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إنَّهُ مِن عِبادِنا المُخلَصِینَ»۵.گرداندن سوء و فحشاء به معنای نجات یوسف از آن چیزی است که همسر عزیز از وی می‌خواست و برایش تدارک دیده بود. همچنین «کَذلِکَ» اشاره به «رَءآ بُرهانَ رَبِّهِ» (دیدن برهان پروردگارش) دارد. آیه می‌فرماید چون یوسف از بندگان مخلَص ما بود، فحشاء و بدی را به وسیلۀ آن‌چه از برهان پروردگارش دید، از او برگرداندیم. که «لَولا أَن رَءآ بُرهانَ رَبِّهِ» (اگر نبود دیدن برهان پروردگارش)، آن‌گاه یوسف «هَمَّ بِهِ» (یوسف «هَمّ» می‌نمود). این بدان معناست که اگر دیدن برهان خداوند نبود، یوسف نیز ممکن بود قصد معصیت کند. نه این‌که اگر برهان خداوند را نمی‌دید، واقع در معصیت می‌شد. بلکه قصد می‌کرد و نزدیک به معصیت می‌شد. و نزدیک شدن، با ارتکاب متفاوت است. (که آن قصد را هم نکرد، چرا که برهان پروردگارش را دید) کلمۀ «هَمَّ» در مواردی که مقرون به مانع است استفاده می‌شود. و معنای «هَمَّ»، نزدیک شدن به هَمّ است. به همین دلیل بود که چون از سوی یوسف علیه‌السلام هیچ تمایلی نبود، نفرمود «لِنَصرِفَهُ عَنِ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ» (او را از سوء و فحشاء منصرف کردیم)، بلکه فرمود «لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ»(سوء و فحشاء را از او برگرداندیم)، یعنی اجازه ندادیم بدی به سوی او بیاید.۶

برهانَ ربِّه
برهان به معنای سلطان است و منظور از آن سببی است که یقین‌آور باشد. از آن‌رو که بر هرگونه شک و وهم و ظن سلطه دارد و با یقین بر قلب آدمی سلطنت می‌یابد. اگر از معجزه در قرآن با عنوان «برهان» سخن رفته است «...فَذانِکَ بُرهانانِ مِن رَبِّکَ إلی فِرعَونَ وَ مَلَإِیهِ...»۷، به همین دلیل است که معجزه، یقین‌آور است. پس اگر به دلیل و حجت نیز «برهان» گفته می‌شود، «ءَإِلهٌ مَعَ اللهِ قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقینَ»۸ از همین‌رو است که دلیل، حجتی یقینی است که حق را روشن می‌سازد و برای دل‌ها تردیدی باقی نمی‌گذارد.۹ در اینجا نیز «برهان»، یکی از وسایل یقین بوده است که دیگر جهل و ضلالتی باقی نمی‌گذارد. هرچند قرآن مفاد و جزئیات آن برهان را کاملاً روشن نکرده باشد، اما آن‌چه اجمالاً مشخص است، یقین‌آور بودن است. چراکه در ادامه یوسف می‌فرماید «...وَ إِلّا تَصرِف عَنّی کَیدَهُنَّ أَصبُ إِلَیهِنَّ وَ أَکُن مِنَ الجاهِلینَ»۱۰. بنابراین آن دلیل از جنس علم بوده، زیرا اگر نبود، او از جاهلان می‌گشت. و البته از جنس علم‌های متعارف، یعنی علم به مفسده و مصلحت و حسن و قبح نبوده است. چراکه این علم‌ها گاهی با ضلالت جمع می‌شوند. چنان که در آیاتی از قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است: «أَفَرَأَیتَ مَن إِتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَی عِلمٍ...»۱۱ و یا در آیۀ «وَ جَحَدُوا بِها وَ إستَیقَنَتها أَنفُسُهُم...»۱۲، که نشان می‌دهد علم‌های ما با ضلالت قابل جمع‌اند. ممکن است به چیزی علم پیدا کرده باشیم و درعین‌حال خلاف آن را پیش گرفته و یا به وسیلۀ آن علم به گمراهی کشیده شده و در طریق ضلالت قرار بگیریم. پس آن برهان، برهانی بوده است که خدا به بندگان خاص خود می‌دهد که در سوره یوسف و آیه مورد بحث به نام «مخلَصین» خوانده شده‌اند. علمی که با علم‌های متعارف متفاوت بوده، بلکه نوعی علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنی بوده است که نفس با دیدن آن مطلیع می‌شود و میل به فضیلت پیدا می‌کند.۱۳ علمی که دیگر با ضلالت و گمراهی قابل جمع نیست و انسان را در طریق حق قرار می‌دهد. از جنس همان‌چه به ابراهیم علیه‌السلام نشان داده شده بود: «وَ کَذلِکَ نُری اِبراهیمَ مَلکوتَ السَّماواتِ وَ الاَرضِ وَ لِیَکونَ مِنَ المُوقِنینَ.۱۴». ۱۵

بندگان مخلَص و عصمت
بندگان مخلَص کسانی‌اند که خداوند آن‌ها را خالص برای خود قرار داده است. طوری که غیر خدا هیچ چیز در آنان سهم ندارد و در نتیجه از غیر خدا اطاعت نمی‌کنند. خواه تسویل شیطان یا تزیین نفس یا هر داعی دیگری غیر از خدا. پس نه شیطان در آن‌ها اثر می‌کند و نه وسوسه‌های نفس. دیدن برهان خداوند، شأن همۀ بندگان مخلَص است.۱۶ آن علم، شهود محضر پروردگار است و کسی که محضر او را شهود و درک کند، تنها او را می‌بیند و در نتیجه، تنها جانب او را دارد. بنابراین در محضر او هیچ سوء و فحشایی را مرتکب نمی‌شود. و این عدم ارتکاب، به دلیل علم به حضور خداوند است. نه خوف از جهنم یا شوق به بهشت. بنابراین این‌گونه تعبیر می‌شود که خداوند با آن برهانی که به ایشان نشان داده است، هر سوء و فحشایی را از ایشان می‌گرداند و در نتیجه مرتکب هیچ معصیتی نمی‌شوند و حتی قصد آن را هم نمی‌کنند و این عبارت است از «عصمت الهی» که از جنس علم و شهود یقینی است. «تفاوت علم انبیای الهی با علم دیگران که موجب می‌شود آن را عصمت بنامیم، آن است که این علم اثری دائمی و قطعی دارد، برخلاف سایر علم‌ها که تأثیرشان در بازدارندگی انسان، اکثری و غیردائمی است و می‌تواند با ضلالت و جهالت جمع شود.»۱۷

محبت، باعث اخلاص می‌شود
انسان‌ها خداوند را با سه انگیزه و بر سه گونه عبادت می‌کنند: خوف، رجاء و حبّ. دستۀ سوم همان علمای بالله هستند که چون خداوند را شایستۀ عبادت یافته‌اند، تمام امیال و رغبت‌های مختلف خود را متوجه او کرده‌اند که آن هم رضای خداست. لذا محبت به خدا دل‌های‌شان را پُر کرده است «...وَ الَذینَ آمَنوا أَشَدُّ حُبّاٌ لِله...۱۸». ۱۹

اما چگونه محبت باعث اخلاص می‌شود؟ عبادت از ترس عذاب، آدمی را به زهد می‌کشاند و باعث ترک حرام‌ها می‌شود. و رجاء و امید عابد، او را به فعل می‌کشاند و باعث انجام واجبات می‌شود. این دو روش صاحبان‌شان را به اخلاص برای دین وامی‌دارند. اما نه اخلاص برای خداوند، یعنی صاحب دین. ولی طریقۀ محبت، قلب را جز از تعلق به خدا، حتی از آرزوهای خود، خالی می‌کند. محبت، قلب را منحصراً متعلق به خدا و هرچه منسوب به اوست می‌کند. دین، آورندۀ دین، ولیّ در دین و هرچه که برگشتش به خدا باشد، مورد محبت واقع می‌شود؛ چراکه محبت به هر چیز، محبت به آثار آن نیز هست. این محبت نوری است که راه عمل را برای او روشن می‌کند «أَوَ مَن کانَ مَیتاً فَأحَییناهُ وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً یَمشی بِهِ فِی النّاسِ...»۲۰ و روحی است که او را به خیرات وامی‌دارد «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنه»۲۱ اینان همان مقربینی هستند که به قرب الهی رستگار شده‌اند، چراکه چیز دیگری میان آنان و پروردگارشان حائل نیست. زیرا هرچه در برابر آنان قرار می‌گیرد، آیتی خواهد بود که کاشف از حق تعالی است، نه حجابی میان آنان و خداوند. به همین جهت، خداوند علم‌الیقین را بر ایشان افاضه می‌کند و برای ایشان از آن‌چه نزد اوست، پرده برمی‌دارد و از حقایقی که از دیدگان مادی کور مستور است، به آنان می‌نمایاند.۲۲

_________________________________________________
۱. ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۶۹
۲. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۷۰
۳. ... گفت سزای کسی که به خاندان تو قصد بد کند جز این نیست که زندانی شود و یا عذابی دردناک ببیند. / آیۀ ۲۵ سورۀ یوسف
۴. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۷۱
۵. وی قصد یوسف را کرد، یوسف هم اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود قصد او را می‌کرد، این‌چنین گناه و بدکاری را از او دور کردیم، که او از بندگان خالص شدۀ ما بود. / آیۀ ۲۴ سورۀ یوسف
۶. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۷۲و۱۷۳
۷. ... این دو [معجزۀ عصا و ید بیضاء] برهان روشن پروردگارت به سوی فرعون و اطرافیان اوست ... / آیۀ ۳۲ سورۀ قصص
۸. ... آیا معبودی با خدا وجود دارد؟ بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می‌گوئید.» / آیۀ ۶۴ سورۀ نمل
۹. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۷۳و۱۷۴ و تفسیر تسنیم، ج۸، پاورقی ص۵۳۹
۱۰. ... و اگر نیرنگ آنها را از من دور نکنی، به سوی آن‌ها متمایل می‌شوم و از نادانان می‌گردم. / آیۀ ۳۳ سورۀ یوسف
۱۱. آیا کسی را که معبود خود را هوای نفسش قرار داده ندیدی؟ خدواند او را از روی علمش گمراه کرد ... . / آیۀ ۲۳ سورۀ جاثیه
۱۲. و آن [معجزات] را درحالی که باطن‌شان [به الهی بودن آن‌ها] یقین داشت، انکار کردند ... / آیۀ ۱۴ سورۀ نمل
۱۳. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان ، ج۱۱، ص۲۲۱تا۲۲۴
۱۴. و این‌چنین به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان می‌دهیم و برای این‌که از یقین‌کنندگان گردد. / آیۀ ۷۵ سورۀ انعام
۱۵. تفسیر صوتی آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، ذیل آیۀ ۲۴ سورۀ یوسف
۱۶. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۱۵تا۲۲۴
۱۷. همان، ص ۲۲۱
۱۸. ... و آنان که ایمان آوردند، محبتشان به خدا بیشتر است ... / آیۀ ۱۶۵ سورۀ بقره
۱۹. همان، ص۲۱۴
۲۰. آیا آن‌کس که مرده بود و ما او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که به کمک آن میان مردم راه می‌رود... / آیۀ ۱۲۲ سورۀ انعام
۲۱. ... و با روحی از ناحیۀ خودشان تقویت‌شان نموده است ... / آیۀ ۲۲ سورۀ مجادله
۲۲. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۱۷تا۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 583103

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =