این یک اصل زیستشناختی است که جهشها (motations) در بیشتر (نزدیک به تمامیِ) موردها به مرگ ارگانیسم زنده میانجامد. آنچه که ضامن تداوم زندگی است، نه تغییر بلکه تطبیق خود با امکانات محیط است؛ و این چیزی است که «هماهنگی» اجزای طبیعت با یکدیگر و با بستر زیست خوانده میشود. تغییر، فقط به شکل بسیار آرام و در مقیاسهای زمانی بس طولانی میتواند مفید باشد.
تغییر دادنهای شدید شیوههای زندگی یا رفتارهای اجتماعی، موجب برهم خوردن تعادل جامعه و بروز بحران میشود. در طبیعت، اصل «انتخاب اصلح» در فرآیند آزمون و خطاهای پرشمار (و غالباً مرگبار برای انبوه گونهها و افراد) جهشیافتهها را سرند میکند و از میان هزاران هزار آنها، چند تایی را برای بقا برمیگزیند. اما، برای جامعههای انسانیِ امروز نمیتوان تغییرهای شدید را توصیه کرد، چرا که در پی آن حتماً انبوهی از مردم بهشدت آسیب میبینند یا نابود میشوند.
بهتر و امنتر آن است که نظام اجتماعی، ضمن حفظ ارزشهای ذاتیِ مثبت خویش، خود را با جهان پیرامون هماهنگ کند و تغییرهای لازم را به آرامی صورت دهد. بیشتر جنگها را کسانی به راه انداختهاند که سودای تغییر جهان را در سر داشتهاند؛ خوشترین دورهها هم آنهایی بوده که در آن، مردم ثبات را تجربه کرده و در آرامش زندگی خویش را پی گرفتهاند.
در چند سال اخیر، کشور ما دورهی کموبیش باثباتی را گذرانده است؛ نمودهای این ثبات را میتوان در این دید که: رابطهی ما با کشورهای دیگر بهبود یافته؛ گردشگران و سرمایهگذاران بیشتری به کشورمان روی آوردهاند؛ ارزش پولمان تنزل چندانی نکرده؛ گرفتوگیرهای فرهنگی کمتر شده؛ فشار بر زیستبومها و بهرهکشی بیملاحظه از سرزمین کاهش یافته؛ و مردم احساس سربلندی بیشتری میکنند. در چنین وضعیت، رای به «تغییر» میتواند به معنای فرو افتادن در چرخاب دیگری از آزمون و خطاهای آسیبزا باشد.
نظر شما