بعضی وقتها آموزگارانی پیدا میشوند که با یک حرکت، سرنوشت افرادی را بهخوبی تغییر میدهند. باید دست این افراد را بوسید.
بخش مهمی از مردم عادت کردهاند مادام که فرزندشان به مدرسه میرود معلمیناش را تحویل بگیرند و بعدها فراموش کنند و البته دانشآموزان هم بسته به ادب و تربیت خانوادگی یا خوب معلمین را تحویل میگیرند یا ارتباط خود را تابعی از نمره و یا رفتار معلم قرار میدهند و در حقیقت وارد معامله میشوند. قابل دریافت است که در این دستگاه مختصات معلمین بازنشسته از چرخه توجه خارج میشوند.
سالهاست فکر و یاد معلم بزرگی از دوران ابتدایی مرا به خود مشغول کرده است. این بزرگوار یعنی اقای فلفلی آموزگار کلاس سوم ابتدایی من بودند که فقط با محبت و پیگیری و تلاش لااقل استعدادهای محدود نهفته من را شکفته کردند و شرح بعضی از الطافشان را در وبلاگ زندگینامهام آوردهام. ازجمله این که مادر آن سالها رسم داشتیم در کلاس انشا پدرانمان مطالبی را تقریر کنند و ماتحریر کنیم و سرکلاس بخوانیم. دریک جمعه سرد زمستان سال ۱۳۴۱ که موضوع انشا "برف" بود در شهر کویری یزد بین بنده و مرحوم پدرم در تقریرات انشای ایشان اختلافنظر پیش آمد و پدرم لبخند به لب گفتند خوب هر چه دوست داری خودت بنویس (رحمت حق برپدرم باد) و بعد از ۲ سطری که ایشان فرموده بودند بنده خودم به توصیف کودکانه از برف پرداختم. روز بعد سرکلاس انشا را خواندم. استاد فلفلی دستش را در جیب برد و خودنویس شخصیشان را به عنوان جایزه به من هدیه کردند با تأکید بر این که این جایزه مال قسمتهایی است که خودت نوشتهای.
اینک اگر مختصر اعتمادبهنفسی در نوشتن دارم به لطف این معلم مهر است که پیرو آیین نیاکان ما زرتشت بزرگ است و مهربانی را خوب فراگرفته و خوب منتقل میکند.
چند سالی است دربهدر به دنبال این آموزگار مهربانی بودم و تلفنهایی را به سختی به دست آوردم ولی هیچکدام پاسخگو نبود تا این که چند روز پیش ایمیل متروکهای را چک میکردم و دیدم بزرگواری اظهارکرده بود استاد را میشناسد و نشانی از ایشان دارد. تلفنم را برایش ایمیل کردم تا شماره تلفن استاد را برایم بفرستد که عرض ادب کنم.
دیروز استاد زنگ زدند و لطفشان اشک مرا درآورد. استاد خواستند بیاموزند که مهربانی جاودان است و استاد و شاگردی نمیشناسد و من بازهم شرمنده شدم. در پایان مکالمه، استادم جملهای فرمودند که مضمونش چنین بود "با صحبت با تو دوباره جوان شدم". از جمله استاد، من مست شده بودم، مست مست. یعنی ما میتوانیم اساتید سالخورده خود را جوان کنیم.
میخواهم بگویم بیایید معلمینتان خصوصاً آنها را که سنی ازشان گذشته جوان کنید. در آغاز سال تحصیلی خرجش یک تلفن است.
نظر شما