دیدار با جانبازان نخاعی جنگ در آسایشگاه امام خمینی دلگیرتر ودشوارتر از آنی بود که فکرش را می کردم. جانبازانی که عموما سی سال از عمرشان را در آسایشگاه به سربرده اند؛ نه توقعی از کسی دارند و نه منتی بر کسی. درباره نحوه رسیدگی واوضاع و احوالشان در آنجا کمترحرفی می زنند. یکی شان از رییس بنیاد شهید و کم مهری هایش گلایه میکند.
سینماگران معتبر این سرزمین که هرسال روز سوم خرداد به دیدار اهالی دوران دفاع می روند این بار به عیادت جانبازان نخاعی رفتند. بعضی هایشان نخاعی گردن بودند و بعضی هایشان نخاعی کمر. بعضی هایشان دست ها و انگشتانشان تحت اختیارشان است و برخی نه. سرپرست آن جا می گوید؛ " ویلچر نشینی کوچکترین مشکل این هاست، دردهایی دارند که تصورش هم برایتان مشکل است."
حیف که نمی شود گزارش واقعی این آدم ها و مشکلاتشان را منعکس کرد. حیف که نمی شود همه حرف هایشان را نوشت. حیف که نمی شود حس و حال جاری در آن لحظات را درست منتقل کرد، می دانم که با نوشتن خراب می شود.
جانبازی سی سال است به شکم خوابیده است و حالا دارد قهوه تلخ تماشا می کند، وقتی شاخه گلهایی که به او تقدیم می کنیم از سه تا بیشتر می شود ممانعت می کند و می گوید؛ "کافیه آقا بچه های دیگه هم هستنا." وقتی از او می خواهند برای سینما دعا کند به طنز می گوید : "من دعاهام برعکس می گیره ها. یه بار یکی اومد گفت بچه ام مریضه دعا کن براش، بعد یه مدت اومد گفت بچه ام مرد!"
آن یکی با همین اوضاع جسمی درس خوانده و دکترا گرفته و حالا مدرس دانشگاه است ولی حاضر نیست بیش از دو جمله درباره مجروحیتش حرف بزند، چشم به زمین می دوزد و متواضعانه می گوید؛ "کاری نکردیم که. انشاالله سرپل صراط رو سفید باشیم."
یکی دیگر که سخت طرفدار پرسپولیس است با بچه های استقلالی سینما شوخی می کند و باخت به سپاهان را به رخ شان می کشد. بعدش هم با کنایه می گوید؛ "من دیگه فیلم ایرانی نمی بینم، بازیگراش خوب بازی نمی کنن، قصه هاش هم خوب نیست، داستاناش شُله، تنوع نداره، واقعی نیست. داستان باید سفت باشه، محکم باشه، بدآموزی نداشته باشه."
یکی دیگر که یک مرغ عشق هم دارد، اهل ورزش است کلی مدال به دیوار آویزان کرده. سراغ رضا ایرانمنش را می گیرد و بعد می گوید قبل از جانبازی کشتی گیر بوده و حالا هم قهرمان تنیس روی میز جانبازان ایران است و مدال جهانی هم دارد.
جانباز دیگری از خاطرات ورزشی اش در باشگاه دیهیم نظام آباد می گوید و همبازی بودنش با بازیکنان نامدار فوتبال از جمله هادی نراقی در اوایل انقلاب. یاد گذشته چشمانش را تر می کند.
آن دیگری که معلوم است خبرها را خوب دنبال می کند اولین جمله اش خطاب به ما تبریک است برای پیروزی. اشاره اش هم به خبر بازگشایی خانه سینماست و وقتی توضیحات تکمیلی را می شنود با لبخند می گوید؛ "درست میشه، ایشالا همه چی درست میشه، ما دعا می کنیم، شما هم تلاش کنید."
یک جانباز دیگر از نگاه غیر منصفانه بعضی از مردم گلایه دارد که فکر می کنند جانبازان خورده اند و برده اند و وضعشان خوب است. می گوید درد جسمی دربرابر درد این نگاه ها، هیچ است. خاطره تلخی هم دارد که یک جایی توی یک صف، فرستاده اندش ته صف و سرش فریاد کشیده اند که؛ جنگیدی که جنگیدی میخواستی نری بجنگی. همین شماها باعث شدین که ما الان وضعمون اینه....
آن دیگری از ساکن اتاق بغلی اش یاد می کند که هفته پیش به شهادت رسیده و آنقدر درد کشیده و دم نزده که صبر ایوب دربرابرشکیبایی اش هیچ بوده است. از او که می پرسیدند چگونه درد را تاب می آورد و با این همه رنج، اینقدر روحیه اش خوب است، پاسخش همیشه این بوده؛ "خدا درد رو که میده صبرشم خودش میده". اشک از چشمان همه سرازیر می شود.
آخر کار، گوشه حیاط با یکی از کارگردانان سینما ایستاده ایم به صحبت. در اعتبار و اخلاص و اعتقادش شک ندارم. خودش از بچه های جنگ است. بغض کرده می گوید؛ "من الان از وضعیت واقعی همینا یه فیلمنامه بنویسم ببرم ارشاد فکر میکنی تصویب می کنن؟ معلومه که نمی کنن. تازه یه انگ هم می چسبونن به پیشونی آدم. والله این گلایه های اینا از مردم خرجش یه فیلمه. مشکلات اینا میتونه مطرح شه، خرجش یه فیلمه. یه فیلم میتونه واقعیت اینا رو به مردم نشون بده. اونقدر که مردم دست اینا رو تو خیابون ببوسن. ولی نمیذارن که. زود میگن سیاه نماییه. حالا بیا ثابت کن که این فیلم اگه ساخته بشه به نفع نظامه. قبول نمی کنن. الان منافع نظام با منافع بعضیا زاویه پیدا کرده دیگه. گاهی نفع نظام به ضررشونه. اینقدر که جانبازا رو تو سینما شیک و پیک نشون دادن و اینقدر که بی مشکل نشونشون دادن، ملت میگن بابا اینا همش دارن رانت میگیرن، وضعشون خوبه دیگه. الان اگه فیلم مبتذل و آبگوشتی و سوپرمارکتی بسازی کسی کاریت نداره، همه چی تصویبه. ولی تا بخوای به این مشکلات بپردازی میشی ضدانقلاب. درد اینا رو کی پس باید بگه. سینما میتونه. ولی نمیذارن. باد جبهه به صورتشون نخورده ها. ولی نمیذارن." و می رود.







عکس ها: ساتیار امامی







نظر شما