زمانی که ازدواج کردم و به همراه زنم به تهران آمدیم، شریعتی دو نامه به من داد؛

یکی برای روحم و دیگری برای جسمم. نامه یی که برای جسم و گذران زندگی ام نوشته بود خطاب به میناچی بود که اجازه بدهد در حسینیه کار کنم و ماهانه هزار تومان بگیرم تا بتوانم اجاره خانه ام را بپردازم اما آقای میناچی به دلایلی که هرگز نفهمیدم چیست با کار کردن من در آنجا موافق نبود .

با وجودی که پنج تا از کتاب های دکتر را تهیه و آماده کرده بودم اجازه انتشار آنها را نمی داد تا به شریعتی بقبولاند من خوب کار نمی کنم و اگر دیگران بیایند آماده سازی کتاب ها شتاب بیشتری می گیرد و آنقدر به شریعتی گفتند تا بالاخره رضایت داد از حسینیه بروم البته خودش بعدها به من گفت چون به من گفته بودند بنیاد شاهنامه پنج برابر حقوقی که از حسینیه می گیری به تو می دهد.

قبول کردم از اینجا بروی تا بتوانی به زندگی ات سر و سامانی بدهی و بعدها هم دیدیم خود شریعتی چقدر از وضعیت انتشار کتاب هایش ناراضی بود و در نامه یی که دو سال قبل از او منتشر شد به شدت از میناچی گله کرده بود که آنقدر گفتید و گفتید که خرسند از حسینیه رفت و کار کند تبدیل شد به کار متوقف؛ بگذریم از این قصه پرغصه که از آن بوی خون می آید.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 152120

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =