علی اناری: انقلاب اسلامی در بخشهای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آثار عظیمی را به دنبال داشت اما بیشک آثار و تبعات فرهنگی آن بیشتر از سایر ابعاد آن به چشم آمد. در واقع انقلاب اسلامی به عنوان یک پدیده فرهنگی با زیر و رو کردن همه هنجارهای پذیرفته شده و نشده دوران ماقبل خود تعریفی جدید از «همه چیز» ارائه داد که سینما نیز یکی از این همه بود. برداشتن نام «هنر» از وزارت فرهنگ و گذاشتن ارشاد در ادامه آن را شاید بتوان سرآغاز تأثیر انقلاب بر معرفهای فرهنگی چون سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی و. . . به حساب آورد. نگاه جدید انقلاب یا شاید بهتر باشد بگوییم مسئولان و تصمیمگیران تازه نفس و انقلابی به مظاهر و معرفهای فرهنگی اجتماع، آزمون و خطایی ناگزیر را در سیاستگذاریها رقم زد که همچون تمام تجربههای اینچنینی خالی از اشکال نبود.
این آزمون و خطا طبعاً در سینما نیز به کار گرفته شد. در قاموس مسئولان انقلابی آن روزها، تاریخ سینمای ایران هیچ دخلی به ورود اولین دستگاه سینماتوگراف به کشور توسط میرزا ابراهیمخان عکاسباشی نداشت و «آبی و رابی» و «دختر لر» به اندازه شایعات تاریخی بیمعنی بودند. در دید این نو مسئولیت یافتگان پیشرفتهاى هنری و صنعتی باورنکردنى سینمای جهان، شکوفایی سبکهاى گوناگون سینمایى و نفوذ سحرکننده ستارههای بزرگ سینما تا دورترین روستاها با وجود اهمیتشان ابزارهایی در خدمت فرهنگ به شمار آمدند. درست زمانی که سینماى آمریکا با هضم سینماى روشنفکرانه اروپا، خود یکهتاز جهان شده و با تولیدی عظیم به فکر فتح دنیا بود، نخستین خشتهای سینمای هدایتی - حمایتی در ایران زده شد و جالب اینکه اولین ترکشهای این سیاست را بازیگران سینما نوش جان کردند.
ستاره نباشد، ستاره نداریم
جمع شدن بساط کلاه مخملیها، کافه بازها، رقاصها، آواز و آوازهخوانها و. . . از فیلمها در ابتدای شکلگیری سینمای انقلابی ایران اتفاق چندان غیرمنتظره و عجیبی نبود. حتی فید شدن بسیاری از هنرپیشهها و دستاندرکاران بنام و اسمی سینمای قبل از انقلاب و ممنوعالکار شدن افرادی چون ایرج قادری و سعید راد پس از بازی در چند فیلم قابل حدس بود اما در این میان هیچ کس فکر نمیکرد قرار است در دوره جدید تعریفی جدید از محکمات صنعت سینما ارائه شود. در هنگامهای که سینمای دنیا روی کاکل ستارهها میچرخید دستور اکید سیاستگذاران جدید سینمای انقلابی و نوپای ایران این بود: «ستارهسازی ممنوع!» در این دوره تاریخی تواناییهای هنری و تکنیکی هنرپیشهها اولین و آخرین ملاک ارزیابی برای گرفتن نقش در فیلمها بود و بر خلاف سنت مألوف گذشته داشتن چهره زیبا و جذاب نه تنها برای بازیگران الزامی نداشت که اتفاقاً پوئنی منفی هم به حساب میآمد.
یکی از پیامدهای اجرای سیاست فوق ورود خیل عظیمی از بازیگران تئاتر به سینما بود. در واقع بازنشستگی اجباری بسیاری از هنرپیشههای رده اول سینمای پیش از انقلاب در کنار سیاست ضد ستارهپروری مسئولان سینمایی وزارت ارشاد، موجب شد بازیگران تئاتر راه پر دست انداز صحنه تا لوکیشن را بیدردسرتر از گذشته طی کنند. البته تا پیش از انقلاب سینما از هنرمندی بازیگران تئاتر بیبهره نبود اما این بده بستان هنری اولاً آنچنان گسترده نبود و از طرفی کسانی راه خود را از تئاتر به سمت سینما کج کرده بودند که روی صحنه اعتباری درخور داشتند و بالطبع این اعتبار را همراه خود به سینما نیز آوردند. علی نصیریان، عزتالله انتظامی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، پرویز فنیزاده و. . . جزو معدود تئاتریهایی بودند که در سینمای پیش از انقلاب وارد سینما شده و در جایگاه جدید درخشیدند.
این وضعیت در خصوص بازیگران زن حتی نمودی کم رنگتر داشت و سالی یک یا دو بار و به شکل اتفاقی ممکن بود بازیگری مثل نصرت پرتوی برای بازی در فیلمی مثل «گوزنها» صحنه را برای مدتی ترک کرده و مقابل دوربین قرار گیرد. پیروزی انقلاب و شرایط جدید ناشی از آن موجب حضور پررنگتر بازیگران تئاتر در سینما شد. در این دوره اکبر زنجانپور، جهانگیر الماسی، فاطمه معتمدآریا، علیرضا خمسه، خسرو شکیبایی، هادی اسلامی، بیژن امکانیان، جمشید هاشمپور، حبیب اسماعیلی، مهدی هاشمی، اسماعیل محرابی، حسین محجوب، صادق هاتفی، جلیل فرجاد، فریماه فرجامی، اکبر عبدی، فریبا کوثری، امین تارخ، افسانه بایگان، گوهر خیراندیش، گلاب آدینه، پرویز پورحسینی، سوگند رحمانی، پرویز پرستویی، فرامرز قریبیان، عبدالرضا اکبری و. . . از جمله بازیگران پرکار سینما در دهه 60 هستند که در غیاب ستارههای سینمای قبل از انقلاب به ایفای نقش در فیلمها میپرداختند.
حوزه هنری و بازیگران حوزهای
زیر و رو شدن زیرساختهای فرهنگی و هنری جامعه انقلابی دهه 60 زمینهساز ظهور و بروز نسل تازهای از هنرمندان شد و در اوایل همین دهه بود که با پیوستن «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» به سازمان تبلیغات اسلامی «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی»، متولد شد. حضور تمام قد و پر انرژی حوزه هنری در وادی فرهنگ باعث ظهور نسل جدیدی از هنرمندان موسوم به «حوزهای» شد. اشخاصی چون شهید مرتضی آوینی، سیدمهدی شجاعی، مرحوم قیصر امینپور، مرحوم طاهره صفارزاده، یوسفعلی میرشکاک، مرحوم سیدحسن حسینی، سهیل محمودی و. . . از جمله هنرمندانی بودند که از دریچه این نهاد فرهنگی و انقلابی نوپا آثار خود را به مخاطبان عرضه میکردند. حوزههنری در این سالها پایگاه هنرمندانی بود که در عصر تازه به تولید اثر منطبق بر گفتمان انقلاب اسلامی میپرداختند و سینما یکی از این هنرها بود.
حضور اشخاصی چون شهید مرتضی آوینی، محسن مخملباف، محمدرضا هنرمند، شهریار بحرانی و. . . بخش سینمایی حوزه را چه از نظر تکنیکی و چه از نظر فکری در موقعیتی خاص قرار داده بود. با توجه به این حقیقت که کلیه آثار تولید شده در حوزه هنری از ادبیات و تجسمی گرفته تا سینما و تئاتر به شکلی تقریباً رسمی محصولات فرهنگی انقلاب به حساب میآمدند، حساسیت روی این نهاد، محصولات آن و علیالخصوص خطدهندگانش بیش از سایر نهادهای فرهنگی بود. شاید دقیقاً به دلیل همین حساسیتها بود که هنرمندان شاغل به کار در این نهاد با صفت «حوزهای» بدرقهای میشدند. در آن برهه خاص همین حساسیتها موجب شده بود هنرمندان حوزهای فارغ از جنجالها و هیاهوهای مرسوم تنها و تنها حوزه را نقطه آغاز و پایان هنرمندی خود قرار دهند و به نوعی فعالیتهای خود را محدود به حوزه کرده بودند.
درست به همین دلیل است که در فیلمهای تولید شده توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در اوایل دهه 60 تنها نام یک عده مشخص را به عنوان کارگردان، فیلمبردار و ایضاً بازیگر مشاهده میکنیم. پدیده بازیگران حوزهای در فیلمهای تولید شده توسط این نهاد نمودی بارز داشت و این بازیگرها که بیشترشان سابقه بازی در تئاتر داشتند تا اواسط دهه 60 تمام سعیشان بر این بود در فیلمهایی که در جایی غیر از حوزه هنری ساخته میشوند بازی نکنند. مجید مجیدی، محمد کاسبی، بهزاد بهزادپور، تاجبخش فنائیان، فرجالله سلحشور، محمدرضا هنرمند، علی شاهحاتمی، عطاءالله سلمانیان، اردلان شجاعکاوه، محرم زینالزاده، زهره سرمدی، جعفر دهقان، خسرو ضیایی و. . . از جمله بازیگرانی بودند که تا میانههای دهه 60 ایفای نقش در فیلمهای تولید شده توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر بازی در آثار دیگران ترجیح میدادند.
عروسی به کوچه سینما رسید
سال 70 بهروز افخمی با ساخت فیلم «عروس» نقطه پایانی محدودیت سینمای ایران در استفاده از ستارهها را رقم زد. «عروس» با تکیه بر جذابیتهای ظاهری دو بازیگر اصلیاش یعنی نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب راه و رسم فراموش شده ستارهسازی و پول ساختن از ستارهها را توأمان به یاد سینما آورد. در این فیلم برای اولین بار بازیگران زن و مرد در نماهایی درشت که تأکید بر زیبایی ظاهری را مد نظر دارد بر پرده سینما در معرض دید مخاطبان قرار میگیرند. «عروس» دور جدیدی از ستارهسازی در سینمای ایران را رقم زد که کاملاً به محاق فراموشی سپرده شده بود. از این تاریخ به بعد ستارهها به مثابه موتورهای اصلی - و نه یدک - سینما دوباره به خانه خود بازگشتند و بسیاری فیلمها را فارغ از ارزشهای محتوایی و ساختاریشان از ماراتن گیشه به سلامت رهانیدند.
حضور ستارهها از آن تاریخ تا به امروز با قوت و ضعفهای مقطعی در سینمای ایران ساری و جاری بوده و داستان «ستاره بود، ستاره است و ستاره میشود» به طور مداوم در سینما اجرا شده است. ابوالفضل پورعرب، نیکی کریمی، فریبرز عربنیا، عسل بدیعی، امین حیایی، هدیه تهرانی، ویشکا آسایش، پارسا پیروزفر، ترانه علیدوستی، لیلا حاتمی، لیلا بوشهری، مهناز افشار، مهتاب کرامتی، سیما تیرانداز، مینا لاکانی، رامبد جوان، گلشیفته فراهانی، سارا خوئینیها، فریبا کامران، مریلا زارعی، الناز شاکردوست، ماهایا پطروسیان، حامد بهداد، شیلا خداداد، لاله اسکندری، بهرام رادان، شهاب حسینی، غزل صارمی، محمدرضا گلزار، حسام نوابصفوی، لادن طباطبایی، محمدرضا فروتن، نگار فروزنده، نیوشا ضیغمی، نسرین مقانلو و. . . از جمله بازیگرانی بودند که هر کدام در مقطعی پا به ماراتن نفسگیر ستارهسازی گذاشتند.
بسیاریشان در ابتدای راه، تعدادی در میانه و اندکی هم در آخر از مسابقه جاماندند و تنها تنی چند از آنان توانستند ردای پر طمطراق ستاره سینمایی را بر تن کنند. سرنوشت بسیاری از این بازیگران بهترین دلیل برای اثبات این ادعاست که ستاره ماندن در سینما از ستاره شدن سختتر است و امروز میبینیم آنان که تداوم بیشتری داشتند به معنای واقعی کلمه ستاره شدند.
تطبیق با شرایط جدید سینما
بعد از پیروزی انقلاب مقاطعی پیش آمد که در پی آن سینما مجبور شد سمت و سویی متناسب با شرایط و حال و هوای موجود در اجتماع به خود بگیرد. تبعیت محض از شرایط روز جامعه یکی از ویژگیهای این نوع سمتگیری هنری بود. نکته بارز در این جهتگیریها که عواملی چون سیاست، فرهنگ، اقتصاد، جنگ و. . . در شکل دادن آن دخیل بودند این بود که محصولات تولید شده در این جو خواه ناخواه دارای نوعی تاریخ انقضا میشدند که با سر رسیدن تاریخ فوق محصولات تولیدی به وادی فراموشی سپرده شده و تولید محصولات مشابه متوقف میشد. یکی از پیامدهای طبیعی توقف تولید این محصولات حذف تدریجی پدیدآورندگان آن بود که در سینما، بازیگران به عنوان تنها معرفان بصری محصول طرد شده شامل آن میشدند. مثال روشن برای توضیح این وضعیت در سینما را میتوان در سه مورد فیلمهای انقلابی، فیلمهای اکشن، فیلمهای دفاع مقدس و فیلمهای تینایجری موسوم به دختر پسری بررسی کرد.
در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به شور و حال انقلابیگری موجود در جامعه، ساخت فیلمهایی که به شرح مبارزات مردم در برابر حکومت پهلوی میپرداخت امری بدیهی به حساب میآمد. در این مقطع فیلمهای بسیاری ساخته شد که مضمونشان حول محور انقلاب و مبارزات انقلابیون مسلمان بود. تعدد این فیلمها موجب میشد بعضی از بازیگرها با پذیرفتن نقشهای مشابه در چند فیلم کمکم به تیپ و چهره ثابت این نوع فیلمها تبدیل شوند. این موضوع در خصوص فیلمهایی که به جنگ میان ایران و عراق میپرداختند هم صادق بود و یکسری از بازیگران در سالهای رونق اینگونه فیلمها به چهرههای ثابت میادین مین و خاکریزهای تفدیده از گرمای خورشید تبدیل شده بودند. با فروکش کردن موج ساخت فیلمهای انقلابی و از رونق افتادن فیلمهای جنگی، بسیاری از بازیگران تیپیکال این مدل فیلمها تا مدتها از نظرها محو شدند و اگر هم برگشتند دیگر هرگز آن نقش محوری که در فیلمهای تخصصی خود ایفا میکردند در اختیارشان قرار نگرفت.
این وضعیتی بود که عیناً در خصوص بازیگران فیلمهای اکشن و تینایجری هم اتفاق افتاد. در این مرحله هنرپیشههایی که زمانی بر و بازوهای ستبر و نوع اسلحه کشیدنشان مخاطبان را در سینماها هیجانزده میکرد به همراه پسرها و دخترهای جوانی که در مقطع رونق فیلمهای تینایجری گیتار به دست شور عشق و جوانی را روی پرده نقرهای به نمایش میگذاشتند، کلید فراموشخانه اذهان را از دست مادر زمان گرفتند و رفتند.
ناگفته نماند که هیچکدام از این بازیگران به شکل کامل از صحنه سینما محو نشدند. آنها که زرنگتر بودند و مایه بیشتری داشتند خود را با تغییرات وفق دادند، شرایط جدید را پذیرفتند و نقش اول فیلمهای دوران جدید شدند. آنهایی هم که هنوز در باد و یاد نقشآفرینیهای گذشته بودند به ایفای نقشهای دو و سه در فیلمهای زمانه جدید راضی شدند و روزگار گذراندند. عنایت بخشی، فریبرز سمندرپور، کاظم افرندنیا، جلال پیشوائیان، محمد برسوزیان، آرش تاج، جهانبخش سلطانی، جواد هاشمی، حسن جوهرچی، اسماعیل سلطانیان، رضا صفاییپور، حسن رضایی، کامران باختر، بهزاد جوانبخش، جمشید جهانزاده، چکامه چمنماه، مجید حاجیزاده، پگاه آهنگرانی، علی قربانزاده، رامین پرچمی، مانی کسرائیان، رامبد شکرآبی، حدیث فولادوند و. . . از جمله بازیگرانی بودند که در طول دوران فعالیت حرفهای خود با شرایط جدید یاد شده مواجه شدند و در برابر آن واکنش نشان دادند.
بد نیست در انتهای این گزارش یادی هم بکنیم از بازیگرانی که هنرمندیشان روی پرده سینما، امروز به بخشی از خاطرات تصویری ما تبدیل شده است هرچند که مدتهاست از آنها بیخبریم. علیرضا مجلل و سوسن تسلیمی را سالهاست که در فیلمهای ایرانی ندیدهایم. ظاهراً در سوئد زندگی میکنند و هر کدام به دلمشغولیهای حرفهای خود مشغول. باز جای خوشوقتی است که محمد مطیع از این جمع جدا شد و به ایران برگشت. سرور نجاتاللهی و سوگند رحمانی هم از جمله بازیگرانی هستند که سینمای ایران مدتهاست خبری از آنها ندارد. ظاهراً خارج از ایران زندگی میکنند و سینما را برای همیشه بوسیده و به کناری نهادهاند. مریم پالیزبان هم تقریباً همین وضعیت را دارد با این تفاوت که انگار قرار است بعد از اتمام تحصیلاتش در آلمان دوباره به ایران برگردد.
قلب سینما و ستارهها
در گزارشی که خواندید سعی کردیم به نوعی خط سیر هنر بازیگری را در سینمای پس از انقلاب، هرچند گذرا و تیتروار مرور کنیم. در این بررسی تاریخی که البته بخش اعظم آن به بازخوانی خاطرات گذشت، شاید تنها یک مورد را بتوان واجد اهمیتی ورای یک مرور و بازخوانی ساده به حساب آورد و آن بخشی است که به حوادث دهه 60 و سیاستهای ضد ستارهپروری آن زمان میپردازد. در واقع با یک تأمل ساده و نه چندان عمیق در حال و احوال آن روزهای سینمای ایران دقیقاً متوجه میشویم چه عوامل و موانعی باعث شد عاقبت سیاستگذاران وقت دست از لجاجت ایدئولوژیک خود برداشته و اجازه ساخت فیلمی چون «عروس» را صادر کنند. سینما بدون ستاره میمیرد و اصل داستان همین است. سیاستگذاران فرهنگی دهه 60 همه انرژی خود را صرف این کردند تا تعریفی جدید از سینما ارائه کنند غافل از اینکه این مهم نیازمند تعریفی جدید از انسان بود و این همان نکتهای بود که بانیان سینمای هدایتی و حمایتی وقت به آن توجه نداشتند.
ستارهها چه سینمایی و چه فوتبالی در همه جای دنیا الگوی جوانان هستند. افرادی که اول و آخر انسان هستند و نه ابرمردانی مصون از اشتباه. پذیرفتن این واقعیت برای مسئولان فرهنگی دولت برآمده از یک انقلاب اسلامی که اسوهها را بسی برتر از اسطورهها میدید سخت بود. سینمایی ورشکسته، بیرمق و محتاج خوان کرم دولت نتیجهای بود که اجرای یک دهه سیاست ستارهسوزی به سینمای ایران تقدیم یا بهتر بگوییم تحمیل کرد. باید قبول کنیم عایدی ستارهها برای سینما چیزی جز مخاطب بیشتر نیست و حقیقت هم جز این نیست که سینما به مخاطب زنده است و بس. ستارهها معصوم نیستند، مثل همه ما. ستارهها اشتباه میکنند، مثل اکثر ما. ستارهها سقوط میکنند، مثل اغلب ما. اما یادمان نرود، ستارهها قلب سینما هستند. سینما برای اینکه روی پای خود بایستد، نفس بکشد و بفروشد به هیاهوی ستارهها نیاز دارد. به خاطر سینما ستارهها را بپذیریم، فقط به خاطر سینما.
نظر شما