هم اکنون آمار رسمی مهاجران در جهان حدود 120 میلیون نفر است و در آمار غیر رسمی حدود 250 میلیون نفر ذکر می شود که مهاجران ایرانی حدود 12 درصد آنها را تشکیل می دهند. نکته قابل توجه این که در همه موارد، مهاجرت و فرار مغزها از جنوب به شمال نیست ، بلکه درصد قابل توجهی از مهاجران ، از اروپا و کانادا، به امریکا مهاجرت کرده اند، بطوری که بر اساس گزارش موسسه تحقیقات سیاست های عمومی مونترال ، در پنج سال گذشته، 128 هزار کانادایی نخبه به منظور اقامت دایم به امریکا مهاجرت کرده اند و این نمونه ای از مهاجرت شمال به شمال تر است که علل آن، موضوع مورد بحث موسسات فرهنگی و دانشگاهی است.
علل مهاجرت در ایران نیز، در دو مقطع قبل و بعد از انقلاب به طور جداگانه قابل بررسی است، علل عمده مهاجرت در قبل از انقلاب، اشتغال ، تجارت، تحصیل و مبارزه بود اما پس از انقلاب، مهاجرت با انگیزه های مختلف صورت گرفته است که اهم آنها عبارتند از : فرار وابستگان رژیم سابق و یا کسانی که بیم از مجازات داشتند، عدم تحمل وضعیت انقلابی روزهای اولیه انقلاب ، نبودن شرایط مناسب تحصیل و تجارت در آن سالها و ابهامی که از آینده در ذهن افراد وجود داشت که البته پس از شروع جنگ ، گروه جدیدی به مجموعه قبلی افزوده شد، عده ای که تحمل فشارها و مشکلات ناشی از جنگ شهرها، موشک باران ، کمبود مواد غذایی ، نبود امنیت جانی را ، نداشتند و در جوان تر ها ، گاه فرار از خدمت در جبهه های جنگ ، از دلایل مهاجرت آنها به حساب می آمد.
پس از جنگ، اوضاع تغییر کرد، دیگر دلایل گذشته عامل مهاجرت نبود. علت مهاجرت های پس از اتمام جنگ و شروع دوران سازندگی، بیشتر اشتغال و تحصیل بود که همین دلایل، باعث شد تا آمار مهاجرت، رشد بیشتری پیدا کند.
آمار مهاجران ایرانی از 2 تا 7 میلیون نفر ذکر می شود، اما رقمی که به واقعیت نزدیک تر است ، چهار میلیون نفر می باشد که این تعداد در 20 کشور مهم جهان پراکنده شده اند که به ترتیب در امریکا یک میلیون و200 هزار نفر ، کانادا 300 هزار نفر، انگلستان 250 هزار نفر ، آلمان 200 هزار نفر، فرانسه 200 هزار نفر، سوئد 120 هزار نفر ، استرالیا 100 هزار نفر، مالزي 50 هزار نفر ، اتریش ، ایتالیا و ترکیه هرکدام 30 هزار نفر ، یونان بلژیک ، نروژ و اسپانیا هر کدام 5 هزار نفر و بقیه در کشورهای مختلف زندگی می کنند.
در مورد وضعیت تحصیلی، شغلی و اجتماعی ایرانیان مهاجر، آمار دقیقی در دست نیست ، اما اکثریت قابل توجهی از مهاجران ایرانی مقیم امریکا و بعضی از کشورهای اروپایی، صاحبان سرمایه، فناوری و موقعیت اجتماعی ویژه هستند، آخرین آماری که اداره آمار ایالات متحده امریکا ارایه کرده است، نشان می دهد 46 درصد مهاجران ایرانی دارای مدرک لیسانس و بالاترند که این عدد در بین شهروندان امریکایی 33 درصد است و 42 درصد در رده های بالای علمی و حرفه ای و 22 درصد صاحبان شرکت های بزرگ تجاری، کارخانه های صنعتی ، بیمارستان ، ورزشگاه و ... هستند. ضمنا میانگین درآمد مهاجران ایرانی 55 هزار دلار و میانگین درآمد شهروندان امریکایی 35 هزار دلار است.
در این میان، مهاجرت نخبگان موضوع قابل توجهی است که بایستی نسبت به عوامل به وجود آمدن و راه های برون رفت، بحث نمود که قبل از بیان مطلب، لازم است به این موضوع اشاره نمایم، گرچه تعدادی از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه های کشور برای همیشه ترک وطن کرده و فکر بازگشت را در ذهن ندارند، اما گروه قابل توجهی از آنها، همه هم و غمشان ماندن در کشور و اصلاح امور و یا مهاجرت کوتاه و بازگشت به کشور است و تمام دستاوردهای ارزنده ای که در زمینه های مختلف علمی در این چند سال برای کشور ما حاصل شده، در واقع نتیجه تلاش همین ستاره های فروزانی است که با همت و اعتقاد والای خود مانده و به وظیفه شرعی و انسانی خود عمل کرده اند.
دلایل مهاجرت این گروه از دانشجویان و دانشگاهیان به کشورهای توسعه یافته، منحصر به عوامل جذب موجود در آن کشورها نیست، بلکه یک سلسله عوامل داخلی نیز موجب دفع ایشان می شود که به بعضی از آنها اشاره می کنم :
1 ـ بی توجهی به شان علم و عالم
با این که از نظر تاریخی ، ما کشوری علم دوست و عالم پرور بوده ایم، اما در 100 سال اخیر بنا به دلایلی ، بی توجهی به علم و عالم ، جزو فرهنگ عمومی ما شده است. لذا یک عنصر علمی و دانشگاهی، معمولا مورد توجه خاص قرار نمی گیرد، چهره هایی که در رسانه ها از آنها تجلیل می شود بیشتر خواننده ، هنرپیشه و یا ورزشکار هستند که گرچه در جای خود شایسته احترام هستند، اما بحث در این است که چرا این میزان توجه، به نخبگان علمی نمی شود.
2 ـ پایین بودن سطح علمی دانشگاه ها
یکی دیگر از این عوامل، بی توجهی به رشد کیفی دانشگاه هاست ، تجهیزات قدیمی ، ابزار غیر استاندارد، به روز نبودن اطلاعات ، تخصیص ندادن بودجه کافی به امر تحقیق و گسترش مدرک گرایی ، بیشترین نارضایتی را برای بهترین دانشجویان به دنبال داشته است.
3 ـ عوامل اقتصادی
تفاوت کیفی زندگی، امکانات مادی، میزان درآمد، امنیت و آینده شغلی از جمله عوامل مهم این پدیده است. هنگامی که دانشجویی ملاحظه می کند، اگر پس از فارغ التحصیلی، آن هم در صورت وقوع معجزه ای ! در یک مرکز علمی استخدام شود، در نهایت وضعیتی مانند موقعیت امروز استادش خواهد داشت، چه دورنمایی از آینده می تواند باعث ماندگاری او شود؟
4 ـ عوامل سیاسی
بی ثباتی قوانین و دستورالعمل ها ، نبود مصونیت های سیاسی و علمی و تفوق احزاب و باندهای سیاسی بر مراکز علمی، از دیگر عوامل دفع است.
به نظر می رسد جهت اصلاح این امر، بایستی عوامل دفع که در بالا گفته شد، تقلیل یابد و جهت جذب نیز ، راهکارهای ذیل مورد توجه قرار گیرد :
1 ـ این معضل به عنوان یک پدیده ملی مورد توجه قرار گیرد و دولت ، مجلس ، رسانه های همگانی نسبت به حل آن ، عزم ملی خود را به کار گیرند، گرچه مقام معظم رهبری حرکت جدی را در این زمینه شروع کرده اند، لکن تحقق این منویات نیاز به اراده جدی مسوولان اجرایی دارد.
2 ـ ثبات و آرامش سیاسی که زمینه ساز اصلی حل مشکلات کشور است ، در راس توجه مسوولان قرار گیرد و توجه داشته باشند، بهترین ماهیها، در آب گل آلود به تور دام گستران خواهند افتاد.
3 ـ احترام و توجه ویژه به علم و عالم و دانش و خلاقیت، درصدر کلیه برنامه های مسوولان و رسانه های عمومی قرار گیرد، همان طور که برنامه های اخیر صدا و سیما ، حاکی از توجه ویژه به این موضوع است، مانند طرح شخصیت های علمی در همایش چهره های ماندگار که خوب است شخصیت های علمی جوانتر نیز مورد توجه قرار گیرند.
4 ـ وضع دانشگاه ها و بودجه های تحقیقاتی مورد تجدید نظر قرار گیرد و از همه مهمتر ، امکانات ویژه ای برای افراد خاص در نظر گرفته شود. توزیع امکانات علمی علی السویه ، اگر در هر زمینه ای مساوی عدالت باشد، در حوزه علم و هنر و اندیشه که موضوع نخبه پروری در ماهیت آن تعریف شده است ، عین عدالت نیست.
5 ـ برقراری ارتباط عاطفی مستمر با همه کسانی که برای ادامه تحصیل به کشورهای غربی کوچ می کنند، به گونه ای که در تمام دوران تحصیل احساس کنند، دولت و کشورشان برای ورود آنها لحظه شماری می کنند و برای ایشان احترام ویژه ای قائلند.
6 ـ این پدیده به عنوان یک فرصت تلقی شود، بدین معنا که این امکان در گوشه و کنار جهان وجود دارد که فرزندان نخبه ایران اسلامی با استفاده از آنها می توانند به مدارج عالی دست یافته و برای بهره مندی سایرین، بصورت دایم یا هراز چند گاهی ، به کشور خودشان باز گردند.
در پایان براین نکته تاکید می کنم، با توجه به اینکه تقاضا برای پذیرش مغزها به صورت فوق العاده وجود دارد و کشورهای عضو اتحادیه اروپا پیش بینی کرده اند تا سال 2020 نیازمند 80 میلیون نفر نیروی کار و اندیشه هستند، طبیعی است مقدماتی فراهم کنند تاسالی 5 میلیون نفر نخبه را به کشور های خود جذب کنند که قطعا در صورت کوتاهی ما، تعدادی از این 5 میلیون نفر در سال ، سهم کشور ما خواهد بود.
لکن متاسفانه آنچه ملاحظه می شود اینست که این موضوع ملی، رها شده و هیچ مرکز و نهادی به فکر ارایه راهکارهای علمی برای رفع این ضایعه ملی نیست و اگر این روند ادامه یابد ، ما تا چند سال دیگر، وضعیت بسیار اسف بارتری خواهیم داشت و تمام سرمایه گذاری های انجام شده بر روی فارغ التحصیلان هدر خواهد رفت و از همه مهمتر نظام مدیریتی کشور، قادر به طراحی و برنامه ریزی در مدیرت منابع انسانی نخواهد بود. به عبارت دیگر ، هر سال تعدادی به صورت بورسیه دولت و یا بصورت خصوصی، برای تکمیل تحصیلات عالی به خارج از کشور اعزام می شوند ، اما نظام اداری نمی تواند محاسبه کند که چه تعداد از آنها برمی گردند تا در مورد جایابی آنها برنامه ریزی کند.
نظر شما