به امید استفاده از خردنامه شماره جدید همشهری در باره علوم انسانی اسلامی، آن مرور کرده و مقالات فراوانی از آن را خواندم. کوتاه و بلند. به نظرم هدف آن بوده تا از علوم انسانی و اسلامی شدن آنها بحث شود و نشان داده شود که چگونه می توان علوم انسانی را اسلامی کرد. اما هرچه خواندم کمتر نتیجه گرفتم. یک بار، قدیمترها از خودم پرسیدم، این همه کتاب در باره تحولات اجتماعی نوشته شد، اما چرا فقط کتاب ابن خلدون برجسته شد؟ در این باره فراوان فکر کردم. باز هم فکر کردم. جوابی که برای خود یافتم این است که این کتاب تفاوتی با آثار دیگر دارد!! جوابی ساده بود. باز فکر کردم چه تفاوتی؟ چطور می شود یک تفکر کلید می شود و صدها قفل را باز می کند اما صدها کتاب دیگر در همان زمینه در حد همان حرف باقی می ماند؟ طرح یک مشت ادعای بدون پاسخ، بعد هم تکرار آنها به تصور این که جوابش در دل همان ادعاهاست معضلی است که در این قبیل نوشته ها وجود دارد. اما یک مشکل دیگر هم هست. عبارت پردازی. تصور می شود اگر بتوان عبارت پردازی کرد و بهم بربافت، مشکل حل می شود. این رسم سالهاست در برخی از نوشته های ما رسوخ کرده است. به جای آن که کوتاه و واضح و صریح بنویسیم با عبارت پردازی و تکرار کلمات و آوردن عبارة اخری نشان می دهیم که تفکری عمیق پشت سر آن قرار دارد! اگر برخی از این عبارات را بیاورم شاید جسارت به عقل کسانی باشد که بهتر از من آنها را درک می کنند: «دین اسلام نه فقط یک مجموعه از آیین و رسوم مقدس و بریده از عرصه های زیست عینی و اجتماعی و صرفا مبتنی بر تهذیب نفس و تقویت روح، بلکه منظومه کاملی از معارف و باورهای بنیادین و مهارت های عملی در عینیت جامعه است». و «با این حساب، روشی، تحقیقاتی ـ اسلامی است که در فرایند تولید اندیشه و روند سازماندهی معرفت و مراحل رسیدن به اندیشه های نو، گذشته از ضرورت هماهنگی با زیست طبیعی و مصلحت عینی جامعه (که از قضا یکی از ثوابت و اصول در فهم نوین و عینی اسلام است) بالضروره، به تحقق اهداف اجتماعی انسان و جامعه از دیدگاه شارع مقدس و دین اسلام منتهی می شود». متاسفانه از این قسم عبارات فلسفی و شگفت فراوان در این مقالات وجود دارد. وقتی می گوییم مشکل تفکر داریم، مشکل تئوریسین داریم، مقصود این نیست که عبارات گنگ و مبهم و طولانی و بی سر و ته را در حوزه مورد نظر بهم ببافیم. مقصود این است که مثل ابن خلدون، کوتاه، دقیق اما روش مند و کلیدوار مفاهیم را بهم متصل کنیم. راستش از وقتی که قدیم ترها یعنی دو سه دهه پیش از انقلاب در مجله مکتب اسلام به غرب حمله می شد تا حالا که به غرب حمله می شود، جز بهبود وضع عبارت نویسی ما، آن هم به قیمت خراب کردن زبان فارسی و آغشته کردن آن به حشویات ظاهر فریب کاری درخور نکردهایم. شاید این قضاوت نومیدانه باشد، اما تجربه سی سال ما همین را نشان می دهد. هر بار که کسی خواسته است قدری از این چهارچوب خارج شود با لگد او را از دایره خارج کرده ایم و دوباره دور خود گشته ایم. هنوز هم تنها امیدمان همان ادب و ادبیات شهید مطهری است. آیا انسان متفکر و معتدلی چون او ظهور خواهد کرد؟
نظر شما