محبوبه ریاستی: سعید نیکپور با کارگردانی و بازیگری در سریال امیرکبیر در اوایل دهه 70 معروف شد این بازیگر - کارگردان پس از امیرکبیر سریال امیر مختار را کارگردانی کرد که نتوانست توفیق امیرکبیر را به دست آورد. پس از این دو مجموعه نیکپور مدتها به دلیل سفر در تلویزیون دیده نشد. تا این که خبر رسید این بازیگر توانا برگشته و بازی در سریال در چشمباد را به کارگردانی مسعود جعفریجوزانی پذیرفته است. او در این مجموعه نقش میرزاحسن ایرانی را دارد که بسیار هم خوب آن را ارائه کرده است. او با تاریخ عجین شده است و در همه نقشهایش به دنبال گذشته آن است. نیکپور از تجربه بازی در چشمباد اینگونه برایمان گفت:
سعید نیکپور با تاریخ عجین شده یا تاریخ با سعید نیکپور؟
فکر میکنم تاریخ با من. و این علاقه آن قدر در من زیاد است که حتی وقتی کارهای روز را هم انجام میدهم باز به دنبال یک جایگاه تاریخی در آن هستم. ضمن اینکه فکر میکنم مخاطبم هم دنبال این است که من یک حرف تاریخی بزنم و یا المانهایی از گذشته به آنها بدهم.
در تاریخ به دنبال نمایش بودید یا در نمایش به دنبال تاریخ؟
من در تاریخ به دنبال نمایش میگشتم و از این نظر بخشهایی از تاریخ را دوست داشتم و دنبال میکردم که بیشتر جنبه نمایش داشت.
گمشده شما در تاریخ؟
میتوانم بگویم کمتر در این دوران به دنبال گمشدههایم در تاریخ هستم.
چرا؟
چون در زمان حاضر و جامعه امروز خیلی چیزهای وابسته و دلبسته پیدا نمیکنم. مثلاً من فقط برای فیلمبرداری یا خرید بیرون میروم وگرنه ترجیح میدهم از خانه بیرون نروم چون آن آیتمهایی را که در گذشته خودم داشتم را دیگر نمیبینم و پیدا هم نمیکنم. به هر حال آدمی با دلبستگیهایش زندگی میکند. من به تهران قدیم علاقه دارم چون از 16 سالگی در خیابانهای لالهزار، توپخانه، نادری و ... بودم و حالا وقتی در لالهزار قدم میزنم دلم میخواهد المانهایی را از گذشته ببینم. دوست دارم محلهای قدیمی را بازسازی شده و بهتر به تماشا بنشینم. مثل سینما ونوس یا تئاتر لالهزار و نه لوازم برقی و الکتریکی.
ولی شما حداقل این شانس را دارید که به واسطه بازی در کارهای تاریخی به گذشته سفر کنید؟
بله و به همین چیزها دلخوش هستم و برای همین پناه میآورم به کارهای تاریخی.
و اما در چشمباد. چه تعریفی از واژه در چشمباد دارید؟
اتفاقاً سؤال خوبی پرسیدید. خیلیها تعریف علمی این واژه را نمیدانند.وقتی گردباد میآید نوک آن گردباد را چشم باد میگویند و هر چیزی که در چشمباد گیر کند نابود خواهد شد و این داستان خانواده ایرانی است که در آن دوره تاریخی زندگی کردهاند دورهای که در چشمباد گرفتار شده بود. یعنی از سال 1300 تا 1359 و در این دوران سه جنگ تاریخی اتفاق افتاده است.
چه شد که در این سریال بازی کردید؟
این سریال در سال 1382 شروع شد. وقتی این نقش (میرزاحسن ایرانی) به من پیشنهاد شد بسیار آن را پسندیدم. چون هم نقش، نقش بسیار زیبای بود و هم سناریو کامل و دوستداشتنی بود. کارگردان را هم دوست داشتم. از قبل کارهایش را دیده بودم.
از قبل با هم همکاری هم داشتید؟
خیر. در چشمباد اولین همکاری ما با هم بود. اما شیوه کارش را میشناختم.
بزرگترین حسن این کار از نظر شما چیست؟
این که بسیار دوران آشنا و ملموسی است. از نهضت جنگل شروع میشود تا جنگ ایران و عراق در سال 1359. تمام این صحنهها و داستانها برایم آشنا و نزدیک بود. بنابراین دلبستگیام به کار بیشتر شد و یکی از بهترین دوران کاری زندگیام در این پروژه بود چون همان جاهایی ساخته میشد و نقشهایی ظاهر میشدند که خودم دوست داشتم.
شخصیت میرزاحسن برای مخاطب خیلی آشنا است و مصنوعی نیست. یک قدرتی دارد که در عین حال شیرین هم هست. در مورد چگونگی درآوردن این شخصیت توضیح دهید؟
توضیح خوب و درستی دادید. میرزاحسن پدر یک خانواده ایرانی است و تا پایان کار هم او و فرزندانش ایران را به جلو میبرند. برای همین نیاز به آن قدرتی که اشاره کردید دارد. او دقیقاً خصوصیات یک مرد ایرانی را دارد.
بازی کردن در این نقش چقدر آسان یا سخت بود؟
بسیار نقش مشکل و با مسئولیتی بود و چون میدانستم چگونه شخصیتی است سعی کردم برای بازی کردنش از تمامی تجربیات نقشهای تاریخی گذشتهام استفاده کنم و البته خصوصیاتی که در شخص خودم هم هست. مثلاً چند عکسالعمل از خودم در این کار نشان دادم که خیلی شخصی است. مثلاً سکانسی که میرزا حسن توی صورت خودش میزند در مقابل مطرب و پردهخوان در قسمتهای اول. به هر حال در طی این 4 سال یک چیزهایی در این نقش پیدا کردم که بسیار شخصی است و با او انس گرفتم و زندگی کردم.
با حساسیتهای آقای جوزانی چطور کنار آمدید؟
خب ایشان در کارشان حساسیت زیادی دارند که البته حق هم دارند. چرا که هزارویک مشکل سر راهشان است و اینها باعث میشود که در کارشان حساستر شوند و البته مشکل پسندتر. البته نتیجه این سختگیری را هم الان داریم میبینیم. به هر حال خوشحالم که در این کار حضور داشتم علیرغم همه مشکلات و سختیهای آن، چون یک سریال ماندگار و دوستداشتی است.
میرزاحسن پدر دلسوزی است و در عین حال سعی میکند قدرتش را هم حفظ کند. شاید این خصوصیات همه پدران آن زمان بوده است در این مورد توضیح دهید؟
میرزاحسن در برابر بچههایش بسیار دلسوز و پدرانه برخورد میکند. البته در مقابل کجرویهای آنها نیز مقابله میکند بهخصوص در برابر نادر که این مسئله جزو محسنات سناریو است. مثلاً حتماً نباید بچههای میرزاحسن خوب باشند و کسی مثل نادر ناتو میشود و وارد فضایی میشود که چندان خوب نیست. این مسائل از همان ابتدا در سناریو وجود داشت و من تنها سعی کردم کنکاشم را نسبت به این نقش و خصوصیات رفتاری او بیشتر و بهتر کنم.
لحن و گویش آدمهای این سریال اصیل و تهرانی است. چطور به این گویش رسیدید؟
ببینید خانواده ایرانی اهل شمال هستند و گیلانی و طبیعتاً باید هم لهجه گیلکی داشته باشند ولی به این نتیجه رسیدیم که در طی چهلواندی قسمت این سریال ممکن است مخاطب را خسته کند بنابراین از این لهجه (گیلکی) به عنوان چاشنی استفاده کردیم و از لهجه تهرانی استفاده کردیم برای کل سریال چون این حرف زدن معمولی شامل اکثریت مردم میشد.
بیشتر فضاهای این سریال شبیه کارهای مرحوم علی حاتمی است و از این نظر فضاهای کارهای این کارگردان را تداعی میکند. آیا این مسئله را قبول دارید؟
بله، اما چارهای جز این نیست. نشان دادن این مسئله دغدغه همه کسانی است که کارهای تاریخی بهخصوص معاصر میکنند. مرحوم علی حاتمی با استادی این کارها را کرد و دیگران هم قدم در راه او گذاشتند. مثل جوزانی، حسن هدایت و حسن فتحی. اینها از روی علاقه این فضاها را برای مخاطب تداعی میکنند. البته حرف اصلی را علی حاتمی زده و رفته.
دیالوگ خاصی از میرزاحسن به خاطر دارید که برایتان شیرین بوده باشد؟
میرزاحسن یک مونولوگ داشت که جوزانی به من گفت این را برای دخترش سحر نوشته آن هم برای زمانی که سرسفره عقد بنشیند.جوزانی میگفت وقتی آن را مینوشتم گریه میکردم. به نظر خودم هم آن مونولوگ بسیار زیبا و تأمل برانگیز بود. آن سکانس را با یک برداشت گرفتیم. صحبتهای پدرانه میرزاحسن در روز عقد دخترش با او.
با کدام یک از شخصیتها بیشتر همذاتپنداری کردید؟
چون خودم نقش میرزاحسن را بازی کردم علاقهام به این نقش بیشتر است. ولی در این سریال نقش دوستداشتنی بسیار زیاد است اما در بین همه آنها نقش بیژن برای مخاطب کشش بیشتری دارد.
فکر میکنید در چشم باد و داستان آن تا چه حد نسبت به تاریخ صادقانه عمل کرده است؟
فکر میکنم بعد از امیرکبیر، این کار، یکی از صادقانهترین کارهای تاریخی محسوب میشود چرا که قصه و ساختار کار در طول ساخت آن تغییری نداشت و کسی نمیتوانست دست توی آن ببرد چون شخصیتها بسیار کامل و درست بودند.
آقای نیکپور چرا امیرکبیر دیگری نساختید؟
نمیخواهم بگویم ناامید هستم ولی ساختن اینگونه کارها با توجه به شرایط فعلی بسیار سخت است. تلاشهای زیادی کردم اما متأسفانه بینتیجه مانده است.
روش کدامیک از کارگردانانی که تا امروز با آنها کار کردهای، نزدیک به شیوههای خودتان در کارگردانی بوده است؟
محمدرضا ورزی کارگردانی است که شیوهاش به کارگردانی خودم نزدیک بوده است جالب اینجاست که خود من هم وقتی امیرکبیر را میساختم دقیقاً همین شرایط سنی و هنری را داشتم. بنابراین او من را به یاد جوانیام میاندازد.
شیفته کدامیک از شخصیتهای تاریخی هستید؟
چنگیزخان مغول را دوست دارم. به دلیل هیبتی که داشت. و جسارت نادرشاه را دوست دارم به این دلیل که 18 سال در چادر میخوابیده برای اینکه از مرزوبوم ایران محافظت کند.
میرزاحسن...
میرزاحسن به نوعی خودم و اجدادم است.
نظر شما