آنچه می‌خوانید بخش‌هایی است از گفت‌وگوی مفصلی که با عباس عبدی انجام داده‌ام؛ در سی و یکمین شماره هفته‌نامه نگاه پنجشنبه می‌توانید متن کامل آن را بخوانید.


 

• دفاع کردن از آن واقعه به حفظ موقعیت بنده، حداقل در میان بخشی از جامعه منجر نمی‌شود. آن کسی که می‌گوید من اشتباه کردم و برایش سوت و کف می‌زنند، معلوم است کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش دارد. کسی که از دری وارد می‌شود و می‌گوید من اشتباه کردم، باید از با سری افکنده از در دیگر بیرون برود و شاید لازم باشد با سیاست هم خداحافظی کند و هزینه اشتباهش را بپردازد. من اگر اشتباه کنم و شما را زمین بزنم، باید بلافاصله شما را بغل کنم و ببرمتان بیمارستان و هزینه بیمارستان را هم بپردازم و عذرخواهی هم بکنم. نه اینکه منتظر باشم به صرف یک عذرخواهی ساده، شما برایم سوت و کف بزنید. این جور اعتراف کردن به اشتباهات به هیچ وجه قبول‌کردنی نیست. کسانی می‌خواهند من امروز تحت تاثیر جو غالب از گذشته‌ام عذرخواهی کنم، من این کار را نمی‌کنم. هرچه هم می‌خواهد بشود، بشود. زیرا باید به این نتیجه برسم که واقعاً آن کار اشتباه بوده و بعد عذرخواهی کنم. اما بگذارید از زاویه دیگری نگاه کنیم، فرض کنیم آن کار اشتباه بوده اما اینکه من بخواهم از اعترافم به این اشتباه، فرصت‌طلبی کنم درست نیست. اگر کسی در این حد از عمل سیاسی اشتباه می‌کند خب راهش را بکشد و برود. دیگر نمی‌تواند بماند و به کار سیاسی ادامه بدهد.

• 1/1/1 تاریخ امروز ایران، 13 آبان سال 58 نیست. خیلی قبل از آن است. اگر کسی به آن جریان بگوید اشتباه، واقعیت این است که اشتباه بودنش کمتر از اصل انقلاب است. من از انقلاب57 بر اساس شرایط موجود آن زمان دفاع می‌کنم اما الان چون رفتار و نگرش مشابه را قبول ندارم، جلوی آنها که می‌خواهند انقلابی باشند موضع می‌گیرم. اما آن کسانی که به انقلاب 57 فحش می‌دهند امروز دارند انقلابی رفتار می‌کنند. زیر بار این چیزها نباید رفت. والا یک جوان 22 ساله قرار است چه کار کند؟ اصلاً کی گفته یک جوان 22 ساله باید از عملش عذرخواهی کند؟ اگر من قرار بود به عنوان یک جوان 22 ساله عملی را انجام دهم و بعد هم مواخذه شوم، امروز باید گریبان دانشجویان واقعه 18 تیر را می‌گرفتم که چرا این طور رفتار کردید و ادامه دادید و اجازه دادید کار به آنجا بکشد؟ اما شما اگر دیده باشید که من یک جا به اینها انتقاد کرده باشم، حق دارید. انتقاد من فقط به آدم‌بزرگ‌ها بود که شما باید جلوی این ماجرا را می‌گرفتید و اجازه نمی‌دادید اتفاق بیفتد. جوان که دارد وظیفه خودش را انجام می‌دهد. برخی از این آقایانی که زیر عکس بازرگان می‌نشینند، اینها اول انقلاب از دم جزو مخالفان مرحوم بازرگان بودند. به ماها اتهام می‌زدند که شما طرفدار دولت امپریالیستی بازرگان هستید. اما آقای بازرگان با ما چه کار کرد؟ دانشجویان انجمن‌های اسلامی رفتند پیش مرحوم بازرگان که آقا ما می‌خواهیم کمک کنیم. اما بازرگان گفت این فضولی‌ها به شما نیامده، بروید دنبال کارتان. خب کسی که با دانشجویی که بحق یا ناحق خودش را صاحب یا شریک در انقلاب می‌داند - همه ما حرفه‌ای بودیم در زمینه انقلاب و سیاست- این طور رفتار می‌کند، نتیجه‌اش هم می‌شود آن اتفاق. کسی که وقتی شاه می‌رود به امریکا، می‌رود با برژینسکی ملاقات می‌کند، باید بفهمد که دارد نیروهای عظیمی را از خودش دور می‌کند. البته مذاکره را نفی نمی‌کنم اما اگر مثلاً امروز مسعود رجوی برود به ترکیه، ایران چه کار می‌کند؟ اگر همزمان قرار باشد وزیر خارجه ما به ترکیه سفر کند، بلافاصله به نشانه اعتراض سفرش را لغو می‌کند. این یک امر دیپلماتیک عادی است. ممکن است هفته بعدش برود اما بالاخره یک واکنشی از خودش نشان می‌دهد. وقتی کسانی که در سطح انقلاب بودند، هیچ فعل و واکنشی نمی‌توانستند از خودشان نشان بدهند تا فضا را کنترل کنند و نیروها را نگه دارند، نتیجه‌اش همین می‌شود.
• در دوره اصلاحات یک خبرنگار امریکایی با افتخار از من پرسید چرا شما سفارت امریکا را اشغال کردید اما امروز جوان‌های شما به گونه دیگری هستند، گفتم برای اینکه ما تربیت‌شده نظام شما بودیم، اما اینها تربیت‌شده دیگران هستند! خب این فرق ماجراست. وقتی رژیمی خیلی ساده با یک کودتای امریکایی روی کار می‌آید و 25 سال هم امریکا از آن رژیم حمایت می‌کند، چه انتظاری از حامی آن رژیم می‌توان داشت. این را هم بگویم که در یک مقاطعی امریکایی‌ها مجبور بودند از شاه حمایت کنند و حتی اگر هم دوست نداشتند، شاه مجبورشان می‌کرد. 25 سال هم حمایت کردند. بعد هم که شاه را ‌بردند امریکا، اسناد سفارت امریکا در این مورد خیلی صریح است. کاردار این سفارت به وزارت خارجه نوشت شما اگر می‌خواهید شاه را ببرید به امریکا، سفارتتان دیگر برای چه در ایران باز است. به صراحت گفتند اگر می‌خواهید شاه را به امریکا ببرید، اینجا را هم تعطیل کنید و ما را هم ببرید. اما مشکل ما با سفارت امریکا که منجر به اشغال آن شد، ناشی از این امر نبود. مشکل این است که ما مردمی هستیم که همیشه دنبال مقصر می‌گردیم تا همه فجایع را به گردن او بیندازیم. شما این را بدانید که کلاسیک‌ترین رئیس‌جمهور امریکا ریگان بود. نزدیک‌ترین رئیس‌جمهور به اشغال سفارت همین ریگان بود. چطور این ریگان هواپیما پر از اسلحه فرستاد و کیک فرستاد به این قصد که با ایران مساله‌اش را حل کند؟ ما از ریگان کلاسیک‌تر نداریم. ریگان بود که تصمیم گرفت اتحاد جماهیر شوروی را به خاک سیاه بنشاند اما چطور همین آدم تصمیم گرفت با ایران رابطه‌اش را حفظ کند و خیلی نگران ماجرای اشغال سفارت نبود؟ اشغال سفارت می‌توانست بهترین مبنا باشد برای برقراری یک رابطه متوازن. اگر من به شما ظلمی کرده باشم و شما به آن ظلم پاسخی داده باشید، تازه آن موقع می‌شویم یک یک و بهتر می‌توانیم رابطه برقرار کنیم.
• مگر خانم آلبرایت عذرخواهی نکرد؟ کسانی که می‌گویند این ماجرا باعث جنگ شد این آگاهی حداقلی را ندارند که از متن مذاکرات هاوانا مطلع باشند. این مذاکرات قبل از ماجرای اشغال سفارت انجام شد. در اردیبهشت سال 58. صدام تصمیم قطعی برای حمله گرفته بود. بعد می‌گویند آقا ما را تضعیف کردید، آن طرف مساله را نمی‌بینند که اشغال سفارت چه بسیج نیرویی را موجب شده بود. توجه می‌کنید؟ من به شما پیشنهاد می‌کنم روزنامه‌های قبل از ماجرای اشغال سفارت را ورق بزنید و اتفاقات رایج در سطح کشور را مرور کنید، بعد روزنامه‌های بعد از این ماجرا را ببینید و اتفاقات را بخوانید. اصلاً قابل قیاس نیستند با هم. چون به خاطر اشغال سفارت بسیج فوق‌العاده‌ای شکل گرفته بود. حالا اصلاً ما کاری به این موضوع نداریم. فرض کنید یک اتفاقی افتاده و یک عده‌ای یک کاری کرده‌اند. سیاست که مثل یک قطره چشم نیست که آن را توی چشم بریزند و بگویند این درد و عفونت چشم را کم می‌کند. سیاست توپی است که شما می‌اندازید و باید ببینید بازیکنان دیگر چطوری وارد قضیه می‌شوند. من اعتراضاتم به آن جریان پابرجاست؛ چرا که یک حرکت پوپولیستی بود. امروز هم با هر جریانی که بخواهد پوپولیستی عمل کند مخالفت می‌کنم. اما نکته این است که امروز کسانی دارند آن حرکت را محکوم می‌کنند که دقیقاً دارند پوپولیستی رفتار می‌کنند.
• امروز اگر کسی بیاید به من بگوید امریکایی، من که نان ولایت فقیه و دفاع از او را نمی‌خورم، چوبش را هم می‌خورم. اما اگر من رفتم نان حمایت از ولایت فقیه را خوردم و بعد خواستم کار دیگری غیر از آن بکنم، خب خیلی زشت است. بنابراین آن آقایانی که می‌خواستند آن روز نان ولایت فقیه را بخورند، نان امام را بخورند، باید تبعیت از ایشان را ملتزم می‌شدند. نمی‌شود که هر دو طرف ماجرا را با هم داشت. وقتی امام یک حرف می‌زدند آنها در عمل کار دیگری می‌کردند، خب طبیعی بود که اسلامشان، اسلام امریکایی قلمداد شود. اما شما اگر یک جا دیدید، اگر حتی یک جا دیدید که من گفته باشم پیرو امامم اما خواسته باشم خلاف ایشان عمل کنم، یا اینکه گفته باشم پیرو ولی‌فقیهم ولی خلاف آن عمل کنم، آن وقت می‌توانید درباره من قضاوت بدی کنید. من هرگز چنین کاری نمی‌کنم. از دو منبع متضاد خوردن کار زشتی است. این جماعت آن موقع داشتند این کار را می‌کردند الان هم دارند همین کار را می‌کنند.

 

 


 

کد خبر 255213

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =