دراین بخش به پاره دوم کتاب " مبلغان پرشمار" شامل فصلهای 4 تا 7 تحت عنوان رادیکالیسم مذهبی ؛ شکست و رستاخیز ؛ ایالات متحده در لیوان یک بار مصرف ؛ کلیسا ، دولت ، افول ملی می پردازیم.

پاره ی دوم : مبلغان پرشمار
فصل 4 : رادیکالیسم مذهبی

نویسنده در این فصل رادیکالیسم فرقه های مذهبی و دیگر ویژگی های آن را بررسی کرده است. در قرن بیستم شور مذهبی در ایالات متحده بر پیگری فردی رستگاری از طریق تولد دوباره معنوی دلالت می کرد که بر ظهور مسیح ، خطاناپذیری کتاب مقدس همراه با استثناگرایی ملت آمریکا پیوند خورده است. تجدد ستیزی فرهنگی ، جنگ طلبی افراطی ، پیشگویی نبرد پایانی خیر و شر و حاکمیت تفسیرهای انجیلی بر سیاست های دولتی از رویکردهای اخیر جناح رادیکال مذهبی بوده است. کثرت گرایی جدیدی از منظر فرهنگی و نهادی جایگزین جریان عمده کلیسا شده است. مسیحیت آمریکایی با مسیحیت سکولار اروپایی ، کانادایی و استرالیایی متفاوت است . آمریکا پیشرو در انجیل خوانی و غرق در آموزه های پیامبران سختگیر عهد عتیق و عرصه های نبرد خونین خاورمیانه است. نویسنده با اشاره به کتاب «سرزمین موعود :دولت صلیبی » والتر مک دوگال اشاره می کند که از نظر تاریخ قدرت های بزرگ بسیاری از اوقات در آتش سحر و افسون مذهبی سوخته اند. وی برای اثبات نظر خود به نظرسنجی هایی استناد می کند که بر مبنای آنها پروتستان ها ی اوانجلیک رویکرد شدید مذهبی دارند. سیل مهاجرت فرقه های گوناگون از بریتانیا و اروپا باعث شد تا بعد از استقلال آمریکا به جای کلیسای رسمی نوعی رواداری حاکم شود. احیاگری ادواری به جنبش ها و فرقه هایی میدان داد که بر رستگاری ، معنویت ، ابراز احساسات طبیعی ،ادعای داشتن کرامت ویژه ، دعا برای شفای درها و باور به مقدس بودن سرزمین تاکید داشتند. موج سوم پنجاهه گرایی نیز اشکال غیرمعمول و نوین از بیان شخصی و معنویت گرایی را به آن افزود. نویسنده پس از بیان فرقه های متعدد مذهبی در آمریکا با استناد به کتاب «مارک نل» با عنوان «مذهب قدیم در دنیای نو» پروتستانتیسم آمریکایی را شکل منحصر به فردی از نوآوری های پوپولیستی یا اشکالی از عبادت می داند که افراد غیر روحانی به وجود آورده اند و یکی از این اشکال استقبال از پیشاهزاه گرایی است. دومین شاخصه پنجاهه گرایی مبتنی بر حلول روح القدس است که در یوئیل سوره 2 آیه 23 پیشگویی شده است. از نظر پنجاهه گرایان نشانه معرف حلول روح القدس در فرد موهبت در گفتار است. توان به زبان آوردن واژه ها و جملات قابل فهم فقط برای خداوند و کسانی است که از این موهبت برخوردارند. مشیت گرایی و پنجاهه گرایی دو جریان قدرتمند مذهبی پروتستان در آمریکا هستند . توجه ملی به کتاب مقدس به تعهد غیر عادی مردم به خطاناپذیری انجیل ، نبوت و آخرالزمان کمک می کند. به اعتقاد «نل» گروههای حاشیه ای تر در آمریکا بزرگتر و مهم تر شده اند. در حالی که فرقه های عمده به حاشیه رفته اند. گروههای پروتستانی که نرخ رشد آنها از نرخ جمعیتی فراتر رفته اند تقریبا همه انجیل باور ، تولد-دوباره ای محافظه کار، اوانجلیک ، بنیادگرا ، مقدس ، پنجاهه گرا یا بازگشت طلب محسوب می شوند. فرقه گرایی در آمریکا میدان دار اصلی است و جنبه های رادیکال مذهب در آمریکا را تقویت یا از نوع ابداع می کند.
خیمه همیشه گشوده احیاگری آمریکا
در این قسمت نویسنده تاثر روز افزون احیاگری مذهبی در آمریکا را توضیح داده است و به افزایش طرفداران متدیست ها ، باپتیست ها دو فرقه مهم اوانجلیکی اشاره می کند. جنوب در حال رشد آمریکا به محلی برای جذب پیروان این دو فرقه تبدیل شده است. این در حالی بود که روحانیت تحصیل کرده و رسمی اغلب احساسات گرایی ، نمایش های فیزیکی و ظهور فرقه های متنوع را در چند قرن اخیر بررسی می کند. جوزف اسمیت رهبر آیین مورمون بود که مدعی بود در مکاشفه با مورونی فرشته مشاهده کرده چگونه ایالات متحده آینده به تسخیر عبرانی ها در امده است. اسمیت با محبوبیت بالای خود در سال 1844 اعلام کرد که در مبارزات ریاست جمهوری شرکت خواهد کرد . او نمونه اولیه ای از تهدید سیاسی مذهب پوپولیستی بود که در زندان ایلینوی تیرباران شد. بازگشت مسیح به میسوری ، خواستگاه اورشلیم نو ، ترویج چند همسری ، احترام به نص صریح انجیل مسیحی از عقاید این فرقه محسوب می شوند. در سال 2000 جمعیت آنها 5 میلیون نفرارزیابی شد و در بیشتر نظرسنجی ها مشخص شده آنها نه کاملا مسیحی و نه کاملا پروتستان هستند. «شاهدان خداوند» نیز گروهی است که در انتظارظهور دوباره مسیح است. این گروه را چارلز راسل بنیان گذاری کرد که سال 1914 را سال ظهور پیش بینی می کردند . آنها از رفتن به خدمت سربازی ، احترام به پرچم آمریکا، رای دادن و تصدی امور خودداری می کردند. جنبش مقدسان نیز از بازگشت به آموزه های جان وسلی بنیان گذار متدیسم حمایت می کرد که خواستار مسیحیت کمال یافته به سان یک موهبت الهی بود. ظهور این فرقه ها به حدی بود که جریان عمده پروتستانتیسم در حوالی جنگ جهانی دوم از فرقه های مذهبی احیاگر پس افتاد. در اوایل قرن بیستم تاریخ نگاران به ظهور فرقه ها توجهی نمی کردند. آنها کمتر آینده ای برای بنیادگرایی و احیاگری بدوی پیش بینی می کردند . دهه 1930 آغاز گر افول نسبی کلیساهای قدیمی تر و عمده پروتستانی بود. برخی تاریخ نگاران اعتقاد دارند بنیادگرایی با برآمدنش از سال های 1920 تا سال های 1960 به پویاترین و تاثیرگذارترین گرایش اوانجلیک تبدیل شده است. پنجاهه گرایی هم در دهه های 1910 و 1920 انسجام یافت. تمرین صحبت به زبان های عجیب و غریب از ویژگی های این جنبش است. کوین فیلیپس در ادامه تاکید کرده است که پروتستانتیسم غیر رسمی در حال غلبه بر پروتستانتیسم رسمی است. ار هر 4 آمریکایی یک نفر به یکی از شبکه های کلیسایی پروتستانتیسم محافظه کار (بنیادگرا ، اوانجلیک، مقدس و پنجاه گرا ) وابسته است. نویسنده سپس به ضعف کاتولیسیسم رسمی در آمریکا هم اشاره می کند که بر مبنای آن شمار کاتولیک های آمریکایی که در مراسم ها شرکت می کنند کاهش یافته است. برخی از تغییرات مانند رفع موانع ازدواج میان پروتستان ها و کاتولیک ها ، لغو ممنوعیت خوردن گوشت در روز جمعه ، کاتولیک ها را فردگرا کرده و بسیاری از سازمان ها و دانشگاههای کاتولیک عرفی شده اند.
فیلپیپس اعتقاد دارد نقش مذهب در سیاست و جنگ آمریکا بسیار دست کم گرفته شده است. از دوران استعمار، جنگ و سیاست در ایالات متحده نقش پر رنگ رهبر ی کلیسا ی فرقه گرا را بر خود داشته و فرقه گرایی با خود انگاری نژادی و منطقه ای و قومی همراه بوده است. شکاف های مذهبی در آمریکا زمانی که حزب جمهوریخواه در اواسط دهه 1850 جایگزین ویگ ها شد نقش محوری یافت . حزب جمهوریخواه که در بحران برده داری شکل گرفت از حمایت کلیسای پروتستان شمالی برخوردار بود که به شدت ضد برده برداری بود . دموکرات ها بر اعضای دو کیش عمده کاتولیک و لوتری به ویژه گروه میسوری نفوذ داشتند. گرایش عمده پروتستانتیسم جمهوری خواهی بود و کانون آن در شهرها و حومه های کوچک شمالی قرار داشت. برخی از رسانه ها مانند «یو اس تو دی» زمانی اعلام کردند بارزترین شکاف مذهبی در آمریکا شکاف مذهبی است.
نگاه آمریکایی همیشه به خود به عنوان ملتی برگزیده بوده است. ملتی که برای ایفای نقشی بی همتا و نجات بخش انتخاب شده است. رهبران آمریکایی نیز در نطق های خود به این گرایش دامن زده اند. جنوب آمریکا پرچمدار استثنا پنداری آمریکایی شده است. به گفته نویسنده هلندی ها و انگلیسی ها نیز مانند آمریکایی ها از این استثناگرایی برخوردار بوده اند. این سه کشور از قرن هفدهم تا بیست و یکم قدرت اول اقتصادی جهان بوده اند. به اعتقاد نویسنده حس خودستایانه برگرفته از کتاب عهد عتیق باعث جنگ های مذهبی در کشورهایی مانند آفریقای جنوبی ، ایرلند و هلند شده است. شور مذهبی ، تاریخ ناامن ، و علاقه به بیعت با یک خدای جنگ عهد عتیق برای جلب حمایت، همه از ویژگی های فرهنگ های میثاقی متاثر از نگرش های انجیلی است . از نظر «کنراد چری» نویسنده « اسرائیل خدا : تفسیر مذهبی ، سرنوشت آمریکایی» انقلاب آمریکا و جنگ داخلی این کشور سنگ بناهای عمده الهام بخش بودند.در دوران جنگ داخلی و پس از آن نفوذ سیاسی و مذهبی در جنوب افزایش یافت . برخی جاه طلبی های جنوبی ها در سیطره بر انتخابات ریاست جمهوری تا ماجراجویی نظامی و گسترش باپتیسم جنوبی و تبدیل آن به فرقه مذهبی تراز اول پروتستان آمریکایی تحقق یافته اند و اکنون به عقیده «دبیلو. جی. کش» در کتاب ذهنیت جنوب ، جنوبی ها نه ملتی درون یک ملت بلکه ملتی در کنار یک ملت دیگر هستند. »

فصل 5: شکست و رستاخیز
جنوبی شدن آمریکا

نویسنده در این فصل تعارض فرهنگی آمریکا بر مبنای محور شمالی- جنوبی را توضیح می دهد که در سال 2004 در جریان انتخابات ریاست جمهوری اوج گرفت . فیلیپس با بیان تاریخچه ای مختصر از تعارض های شمالی و جنوبی در جنگ داخلی ، پیش و پس از آن می نویسد:« بیشتر مورخان توافق دارند که این دشمنی های انباشته شده پیشاجنگی و در دوران بازسازی پس از جنگ داخلی حافظه های منطقه گرایانه را با تلخی خاصی در جنوب قطبی کرد . جنوبی ها برای تشدید احساسات منطقه ای نسل ها از هر فرصت و فضایی استفاده کردند تا تفسیر مرتبط با الهیات خود را ترویج دهند. » «جان اگرتن» نویسنده جنوبی در سال 1974 در کتابش با نام « آمریکایی شدن جنوب: جنوبی شدن آمریکا » به خوبی رخنه فرهنگ جنوبی به ویژه پوپولیسم و مذهب اوانجلیک را توضیح می دهد. دو دهه بعد « پیتر اپل بام» روزنامه نگار نیویوک تایمز در کتاب « سر بلند کردن جنوب» ریشه های جنوب را در موج محافظه کاری در کشور ، اهمیت نژاد در سیاست های ملی ، ظهور گروههای طرفدار ایالات متحده و پخش شدن باپتیست های جنوبی در شمال آمریکا عنوان می کند. به اعتقاد برخی از نویسندگان تاثیرات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جنگ داخلی آمریکا بر رویدادهای این کشور همچنان ادامه دارد. در نظر نویسنده جنوب تصویر منطقه غوطه ور در خود استثنا پنداری را به دست می دهد که اغلب در تنازع با شمال به سر می برد و یکی از مبناهای بسیار مهم آن رفتار بی اختیار مذهب است. استقبال از آرمان گمشده در سال های 1865 جای پای محکمی در فرهنگ و سیاست جنوب پیدا کرد و در نهایت پیروزمندانه در قرن 21 گام گذاشت. سیطره بر واشنگتن در دهه 1990 ، رسیدن به مناصب عالی در کنگره و کاخ سفید از سوی سیاستمداران جنوبی، تاریخ نگاران را به بررسی نقش مذهب در جنوب تشویق کرده است. ابراز پشیمانی از گناه ، نوآیینی مبتنی بر تولد دوباره و خطاناپذیری انجیل در دهه 1830 بنیادهای منطقه ای ایمان مذهبی را که بر اساس پورتتستانتیسم اوانجلیک بود برپا کرد. جنوبی ها خود را با اسرائیل همسان می گیرند زیرا خود را مردمی متدین تر از شمالی ها می دانند واعتقاد دارند که در محاصره دشمنان قرار گرفته اند. جنوبی ها با تفسیر خود از انجیل شکست در جنگ داخلی و ناملایمات را لطف خداوند ابراز می کردند. آنها بین شکست و مشیت الهی و حقانیت کنفدرالی پل زدند. با برده برداری مخالفتی نداشتند و جدایی طلبی را گناه نمی دانستند. خود را موظف به محافظت از انجیل برای مصون مادن از دست تحریف ها می دیدند. کلیساهایشان را دژ هویتی می پنداشتند . جنوبی ها کینه های قدیم شان را زنده می کنند و تندیس های جنگ داخلی را جلا می دهند.
مجمع باپتیست های جنوب: کلیسای ایالتی کنفدراسیون جنوب
بازخوانی مجمع باپتیست های جنوب به منزله تجربه یک جریان تاثیرگذار است که از صفات ویژه ، مستقل ، شاهانه ، یگانه ، بنیادگرا ، منجی بخش ، سازش ناپذیر برخوردار است. کلیسای باپتیست در دهه 1990 راه سلطه جمهوریخواهان را در جنوب هموار کرد و موقعیت این حزب را برای تسخیر کاخ سفید تحکیم کرد. باپتیست های جنوبی پیش از جنگ داخلی با گرد آمدن حول محور فرهنگ منطقه ای ، سلسله مراتب و برده داری شمار قابل توجهی از هم مذهبی های عمدتا فقیر سفید پوست را که با فرهنگ شهری و مدرسه و کارهای پرخرج بیگانه بودند فراری دادند. یک و نیم قرن بعد از جنگ داخلی مجمع باپتیستهای جنوبی تنها فرقه پروتستان آمریکایی است که هنوز نام جنوبی را به عنوان نمادی از خاستگاه و تعهدش همراه دارد. باپتیست های شمالی و جنوبی پیش از جنگ داخلی علاوه بر برده داری در موراد دیگری اختلاف داشتند. جنوبی ها در موقعیت فرودستی قرار داشتند در حالی که شمالی ها تحصیلکرده و غربگرا بودند. مجمع باپتیست های جنوبی که نفوذ فراوانی در جنگ داخلی داشتند در دوران بازسازی نفوذ روانی قدرتمندی بر آینده خود و آینده منطقه بر جای می گذاشتند. آنها با تکرار دیدگاههای پیش از جنگ از جمله حقانیت جنوب و ناتوانی سیاهان از حکومت بر خود بر مواضع شان تاکید کردند . در دهه 1870 کلیساهای جنوبی عملا از اعضای سیاهپوست خود خالی شدند تا سیاهان کلیسای باپتیست خاص خود را تاسیس کنند.امری که بعدها سیاهان را در مبارزه برای حقوق مدنی یاری کرد. جنوبی ها مذهب خود را پرهیزکارانه تر و از لحاظ انجیلی بی عیب و نقص تر می دانستند. مجمع باپتیست های جنوب در مقام یک سپر فرقه ای و آمیزه ای منحصر به فرد از محافظه کاری و احیاگری انجیلی خود را تحکیم کرد. این مجمع به بزرگترین فرقه پروتستان آمریکا تبدیل شد.
به اعتقاد فیلیپس بحران ناشی از تفسیر کتاب مقدس که حول جنگ داخلی پدید آمد نهضت نص انجیلی را تغذیه می کرد . در دهه 1890 بر احیاگری تاکید دوباره شد و بعد از جنگ جهانی اول عکس العمل محافظه کارانه و انجیلی نسبت به شوک فرهنگی رادیو ، اتومبیل ، دامن کوتاه ، و عصر موسیقی به راه افتاد . نویسنده بر خلاف مورخان اعتقاد دارد در دهه 1920 مجمع در برابر مدرنیسم عقب ننشست. بر خلاف تصور عمومی شبکه های مدارس علوم دینی ، اخوت انجیلی و برنامه های رادیو انجیلی گسترش یافتند و این برنامه این امکان را مدتی بعد برای اعضای مجمع فراهم کرد تا با نیروی قابل توجهی دوباره وارد میدان شوند. محافظه کاری مجمع باپتیست های جنوب و رضایت از وضع فرهنگی موجود با چاشنی میهن پرستی و کمونیسم ستیزی به راحتی در یک چارچوب مذهبی قرار می گرفت که اساسا اوانجلیک و رسالت طلبانه باقی ماند. بین سالهای 1940 تا 1960 مجمع، پیروان خود را از 5 میلیون به 10 میلیون افزایش داد.
تاثیر متقابل فرهنگ ، خطا نا پذیری انجیل و شرایط نژادی در دهه 1960 مجمع را به سوی محافظه کاری سیاسی تجاوزکارانه ای راند که در سال 1979 رهبری تازه ای را انتخاب کرد و در دهه 1980 مواضع خود را تحکیم کرد. رهبری مجمع در این دوران وقت خود را به نزدیک کردن نو آیین ها به مسیح و کار بر روح و روان آنها اختصاص داد. مجمع در زمینه مسائل اجتماعی هم به میانه رو ها نزدیک شدتا آرامش داخلی خود را حفظ کند. باپتیسم جنوبی با تلاش هیئت های میسیونری به شما ل و غرب هم گسترش یافت . فیلیپس اشاره می کند به رغم تعریف های مختلفی که از بنیادگرا ارائه می شود مجمع باپتیست های جنوب با این واژه تطابق دارد. از دیدگاه اسمیت وقایع نگار نمایان ترین ویژگی های باپتیست های جنوب ، جنوبی بودن آنها همراه با نقش شان در مذهب مردم جنوب است. در سال 1996 آنها برای خود ملتی بودند. رئیس جهور ، معاون رئیس جمهور ، رئیس وقت سنا ، رئیس مجلس نمایندگان همه از باپتیست های جنوبی بودند. تا کنون توجه اندکی به نقش منطقه ای کلیسایی شده است که بیل کلینتون ، آلبرت گر ، و نیوت گینگریچ به آن تعلق داشتد. بی همتایی (در موفقیت و منطقه گرایی محلی ) تشخص(...بنبادگرا و اوانجیلی) استقلال (مخالف تشکیلات کلیسایی)جدایی خواهی(دوری گزینی) توسعه طلبی (میسیونری و ارضی) و نگاهداری شور منطقه ای و فرهنگی (غوطه ور در تاریخ و حافظه جنوب) از نظر تاریخ نگاران ویژگی های اصلی این فرقه هستند.
جنوب بزرگ و آینده جمهوری
نویسنده اعتقاد دارد امروز جنوب بزرگ به مراتب سهم به مراتب بیشتری از جمعیت کشور و قدرت سیاسی و اقتصادی را دارد. وی پس از ذکر نمونه هایی از جنگ داخلی و درگیری داخلی و نزاع دو طرف بر سر غرب معتقد است که جنوبی ها در واکنش به وسوسه های بسیار متفاوت در اواخر قرن نوز دهم و بیستم حرکت خود را به سمت غرب آمریکا ادامه دادند. «پیتر اپل بام» در کتاب ظهور جنوبی ها کوچ بزرگی را شرح می دهد که طی سال های 1910 تا 1950 از جنوب صورت گرفت و علاوه بر 5/4 میلیون سیاهپوستی که عمدتا به مناطق شهری شمال مهاجرت کردند حدود 6/4 میلیون سفید پوست نیز جنوب را به قصد غرب ترک کردند. همچنین شمار بسیاری از اهالی ایالت های جنوبی به شمال مهاجرت کردند . در سال 1940 نشریه اوهایو گاید گزارش داد 60 درصد مردم اوهایو خواستگاه جنوبی دارند. این سیل مهاجرت پیامدی داشته است که کمتر مورد توجه قرا گرفته است. گسترش مذهب اوانجلیک ، بنیادگرا و پنجاهه گرا پشت فرهنگ جنوبی این پیامد بزرگ بوده است. در دهه 1930 میلادی تلاش های هیات های مذهبی باپتیست جنوبی در غرب آغاز شد بود و مهاجرت از جنوب طی جنگ جهانی دوم کمک زیادی به این موضوع کرد. ادوین گارستاد؟؟؟ مورخ آمریکایی می گوید:«واژه جنوبی دیگر به یک منطقه اطلاق نمی شد بلکه به یک فرهنگ ، به یک سبک و روال اوانجلیک اشاره دارد و با توجه به گستره عظیم فعالیت مجمع باپتیست های جنوب این تغییر نمایانگر نوعی فشار در مسیر جنوبی کردن مذهب آمریکا به طور کلی است. » باپتیست های جنوب توانسته اند قومیت ها و زبان های مختلف را جذب کنند و کلیساهای باپتیست سیاهپوستان نیز به موازات آن رشد کرده است. اما همچنان مجمع باپتیست های جنوب حوزه نفوذ محافظه کاران سفید پوست جنوبی را تشکیل می دهد. اکنون هم محافظه کاری فرهنگی مجامع باپتیستی از نوعی نیست که مانع گرویدن و عضو شدن غیر سفید پوستان شود. نفوذ باپتیست های جنوب از کوچ سفید پوستان زیر خط مرزی شمال-جنوب بر می خاست. در حال حاضر فرهنگ جنوبی از مرزهای جغرافیایی خود فراتر رفته است و همین عامل به رشد پروتستانتیسم محافظه کار اوانجلیک کمک کرده است.

فصل 6:ایالات متحده در لیوان یک بار مصرف
نویسنده میان جنوبی شدن سیاست های ایالات متحده و سازمان یابی مجدد رو به رشد و خیره کننده حزب جمهوری خواه رابطه درونی قائل است. وی برای اینکه اثبات کند افراطی گری مذهبی و جنگ صلیبی جهانی در قدرت های پیشین طراز اول جهانی یکدیگر را تقویت کرده اند تحول حزب جمهوریخواه را مورد بررسی قرارداده است.
جنوبی ها و جمهوریخواهان : باژگونی بزرگ
بر خلاف یک قرن پیش روستا ها و شهرهای کوچک در جنوب آمریکا به پایگاههای جرج بوش تبدیل شدند. فیلیپس اعتقاد دارد انتقال پایبند ی عمیق به شیوه زندگی مردم جنوب و رویگردانی این منطقه از دموکرات ها به سمت جمهوریخواهان طی دهه اخیر می تواند تغییرات این پدیده را تبیین کند. تا سال 1920 هیچ ایالتی در جنوب از نامزدهای ریاست جمهوری جمهوریخواه حمایت نکرد. در این سال ایالت نیمه انزوا طلب تنسی به جمهوریخواهان رای داد تا به دخالت ویلسون در اروپا اعتراض کند. در سال 1928 اعتراض پروتستان های جنوبی به مذهب کاتولیسیسم نامزد دموکرات فرمانداری نیویورک باعث موفقیت جمهوری خواهان در تنسی ، فلوریدا و تگزاس شد. در سال 1952 آیزنهاور با کمک انتقادهایی که از برنامه نیودیل روزولت کرد توانست آرای سه ایالت جنوب و در سال 1956 آرای 5 ایالات جنوبی را به دست آورد. نیکسون در سال 1960 آرای سه ایالت جنوبی را کسب کرد . در سال 1968 نیکسون آرای 5 ایالت جنوبی را کسب کرد و از همین سال جمهوریخواهان به مدت 24 سال یعنی به استثنای دوره کارتر کاخ سفید را در اختیار گرفتند. جمهوریخواهان هر چند قوانین حقوق مدنی را اجرا می کردند اما خود را در قامت حزبی نشان داد که خواستار انتصاب محافظه کاران جنوبی به مقام های اجرایی و قضایی و مخالفت با راه حل های نا محبوب ضد جدایی نژادی بود.کارتر نیز باپتیست جنوبی تولد-دوباره ای بود که بعد از بحران واتر گیت به حاکمیت جمهوریخواهان پایان داد. اما امید های دموکرات ها برای بازسازی پایگاه جنوبی و اوانجلیک خود در دهه 1980 رنگ باخت. فیلیپس در ادامه سیاست های چهار رئیس جمهور دموکرات یعنی ترومن ، جانسون ، کارتر و کلینتون را بررسی می کند که هر 4 نفر از ایالت جنوب برخاسته بودند. اما برنامه آنها با فرهنگ جنوبی در تعارض قرار داشت. سیاست هایی مانند مقابله با تفکیک نژادی ، ورود همجنس گرایان به ارتش ، دفاع از سقط جنین،..اوج دشواری کار دموکرات ها را در ناسازگاری عمیق آنها با دیدگاههای فرهنگی و مذهبی پایگاه سابق شان در جنوب سفید پوست نشان می داد. آنها برنامه های فرهنگی لیبرال شمال را اجرا کردند . مخالفان آنها را جنوبی های شمالی شده می نامیدند. بیشتر پیشرفت های بزرگ جمهوریخواهان در مناطق زیر خط مرزی شمال-جنوب نتیجه پاسخ سفید پوستان خشمگین به روسای جمهور دموکرات جنوبی بود. فیلیپس پس از اشاره به صعود جمهورخواهان می نویسد:« در سال 1988 صحبت از تبدیل حزب جمهوری خواه به حزبی مذهبی از نوع احزاب دموکرات مسیحی آلمان و ایتالیا در سال 1988 آغاز شد و در سال 1992 و پس از آن این رویکرد رشد کرد و در سال های حکومت جرج بوش جای پای خود را محکم کرد.
نخستین حزب مذهبی آمریکا
باتشکیل کابینه دوم جرج بوش حزب جمهوریخواه در ایالات متحده در مسیر یک هویت یابی جدید به عنوان یک حزب کلیسایی قرار گرفت که مدعی برخورداری از وفادری باپتیست ها ، مورمون های خشک مغز ، کاتولیک های شرقی آیین پرست ویهودی های هاسیدی بود. کارشناسان آمریکایی دریافته اند کسانی که بیشترین شور مذهبی و حضور در مراسم های مذهبی را دارند جمهوری خواه هستند. ایالات متحده تنها کشور غربی است که در یک موج مذهبی محافظه کار عمده و قدرتمند گرفتار شده است. بنابر نظرسنجی های معتبر پس از دهه پر تلاطم 1960 که نیکسون به دیدگاههای سنت گرایانه اکثریت خاموش ملت متوسل شد شکاف چشمگیر 10 درصدی در انتخابات 1972 پدید آمد.» این موج با افتضاح واترگیت رو به کاهش نهاد تا اینکه کارتر باپتیست جنوبی سر کار آمد. وی به دلیل برخی از مسائل مانند سقط جنین، متمم حقوق برابر و اتهام تضعیف نهاد خانواده از سوی مذهب های رادیکال مورد هجمه قرار گرفت. همین انتقادات باعث شد تا ریگان از یازده ایالت جنوبی رای ده ایالت را از آن خود کند و در دور بعدی هم رای 11 ایالت را از آن خود کرد. بوش پدر در سال 1988 کتاب «مرد راست کردار» را منتشر کرد که در آن شروع دوباره خود و پیوند نزدیک با رهبران تراز اول اوانجلیک را شرح داد. در سال 1988 برای نخستین بار در تاریخ آمریکا دو نامزد سرشناس ریاست جمهوری کشیش بودند. رابرتسون جمهوری خواه که نتوانست در مقابل بوش پیروز شود و جکی جکسون دموکرات . رابرتسون در منشور انتخاباتی اش بازسازی گرایی ایالتی را تهیه کرد تا بر بنای آن آمریکا را کشوری مسیحی اعلام کند. وی تصریح کرد در قانون اساسی یک جمهوری مبتنی بر قوانین مطلقه انجیل و نه یک دموکراسی را مقرر کرده است. اما بوش در نهایت موفق شد مذهبی های محافظه کار را جذب کند. در سال 1992 سیاست های فرهنگی بوش پدر رنگ باخت و نامزد مستقل انتخابات ریاست جهوری «راس پرو» جمهوری خواهان سکولار را از بوش جدا کرد. در سال 1992 شکاف مذهبی در آمریکا بی چون و چرا شده بود. در این سال نبرد سکولارها و اوانجلیک ها به نقطه اوج خود رسیده بود. کلینتون آرای سه چهارم از سکولارها و بوش آرای دو سوم از سنتی ها را از آن خود کرده بود. نارضایتی های کلیساروها از کلینتون باعث شد تا در سال 1994 جمهوری خواهان اکثریت کنگره را به دست آورند. رابطه کلینتون با مونیکا لوینسکی در انتخابات سال 2000 بی تاثیر نبود. بوش در سال 2000 با گفتمان کاملا مذهبی وارد شد. او مسیح را متفکری می دانست که بیشترین تاثیر را بر وی گذاشته است. وی انتخابات سال 2000 را همچون پیوندی میان پروژه سیاسی و رسالت انجیلی اش می دید. شکاف مذهبی در آمریکا از سال 1972 به مدت دو دهه تک رقمی شد. اما در سال 1992 ، 14 درصد و در سال 2000 به 20 درصد رسیده بود. اختلاف دو حزب بر سر مسائل اخلاقی مانند سقط جنین، نیایش در مدارس و.. قطبی شده بود. این شکاف مذهبی در سال 2002 در انتخابات کنگره هم حفظ شد.
جمهوری خوهان تولد-دوباره ای
سال 2004 و نقشه سیاسی -مذهبی جدید

فیلیپس در ادامه این فصل با استناد به نظرسنجی های موسسه های معتبر از تسلط شکاف مذهبی در عرصه های سیاسی و انتخاباتی به خصوص در سال 2004 سخن می گوید . به اعتقاد وی بین سال های 1994 تا 2004 فرقه ها ، الهیات ، شدت ایمان و سکولاریسم های متفاوت دیدگاههای ناهمخوانی را در مورد مسائلی مانند سقط جنین ، نقش خانواده ، دعا ، تعریف ازدواج و حقوق همجنس گرایان پرورده کردند. در سال 2000 بوش حمایت اکثریت جریان پروتستان را به دست آورد اما حمایت از وی اندکی نسبت به انتخابات سال 2000 به ویژه در زمان نحله های عمده پروتستان که به کلیسا می رفتند فروکش کرد زیرا شمار زیادی از نحله های عمده پروتستان که به طور مرتب به کلیسا می روند دیدگاههای مذهبی و الهیاتی نسبتا آزادی خواهانه تری دارند و به مسائلی مانند محیط زیست و فقر اهمیت می دهند. آمارهای موسسات معتبر در مورد انتخابات سال 2004 بر رشد محافظه کاری دلالت می کند. رشد فرقه های اوانجلیک ، بنیاد گرا و پنجاهه گرا گسترش عنصر سکولار غیر وابسته به کلیساها را محدود می ساخت. در نظر فیلیپس بوش جوان پژواک چشمگیر بنیاد گرایی محافظه کارانی بود که در سال 1964 باری گلدواتر به نمایش گذاشته بود. آرای 59 درصدی ریگان نقطه اوج این بنیادگرایی بود و حمایت 50 درصدی از جرج بوش در میانه این طیف قرار دارد. بوش پسر چه به لحاظ جغرافیایی و چه به لحاظ ایدئولوژیکی نفوذ به مراتب کمتری نسبت به ریگان داشت.
11 سپتامبر و استفاده از موقعیت بنیادگرایی
فیلیپس در این قسمت با استناد به نظرات برخی از تحلیل گران و نویسندگان مطرح درصدد اثبات بنیاد گرایی مذهبی بوش است که با زبانی مذهبی بیان می شود. تاکید بر واژه هایی مانند رسالت من ، انتخاب شدن از سوی خداوند ، خیر و شر ، یا با ما یا بر ما از ویژگی هایی است که نویسندگان را نسبت به بسط بنیاد گرایی در ابعاد بین المللی نگران کرد. نویسنده مدعی است که الهیات غوطه ور در سیاست آمریکا نشانه هایی از دین سالاری دارد. فیلیپس معتقد است تئوکراسی در ایالات متحده هم یک ترس مشروع است و هم با توجه به افزایش جمعیت سکولار یک شوخی است و هم یک تعصب نگران کننده چند گروه عمده رای دهنده به حزب جمهوریخواه یا گروههای فشار است. وی برای اثبات نظر خود ویژگی هایی از دوران ریاست جمهوری بوش را بیان می کند از جمله اینکه مدارس و کتاب های درسی عمومی به سوی دعا و نیایش و اصلاحات دینی در اموری مانند علم و تکامل ، آموزش جنسی ، زندگی خانوادگی و سیاست خارجی سمت و سو داده می شد. ارتباط ژنرال های ارشد پنتاگون با کلیساها و انتشار کتاب های مربوط به آخر زمان در حجمی وسیع و نبرد پایانی خیر و شر ، مخالفت نمایندگان آمریکا با جلوگیری از بارداری در کنفرانس وسیع جهانی ایدز و زنان همه نشانه هایی از افزایش نقش مذهب در آن دوره است. در دولت هم ایده مخالفت با جدایی کلیسا و حکومت از سوی برخی از افراد مانند جان اشکرافت وزیر دادگستری پیگری می شد . در نظر نویسنده ظهور راست مذهبی نیروی دیگری برای تئوکراسی بالقوه بوده است و انگیزه پور شور سیاسی آن بعضا بر پایه این باور اصیل قرار دارد که مذهب باید جایگاه خود را در زندگی مردم بیابد. بسیاری از رهبران راست مذهبی به صورت ظاهری از جدایی دین و دولت دفاع می کنند اما در باطن نظر دیگری دارند. پروتستان های محافظه کار دین سالاری را بر ایالات متحده حاکم کرده اند. این در حالی بود که زمانی مردم آمریکا می ترسیدند کاتولیسیسم رومی روزی آمریکا را با قدرت کلیسا و دین سالاری تهدید کند. درسال 2004همه هفت رهبر تراز اول جمهوریخواه در سنای آمریکای از حمایت صددرصدی ائتلاف مسیحی که پت رابرتسون در سال 1998 تاسیس کرد برخوردار بوده اند . ترکیبی از الهیات ، فرهنگ مردمی و دین سالاری عملا موجب پدید آمدن جنبه هایی از ضد روشنگری شده است. بر مبنای همین دلایل است که برخی از مفسران اعتقاد دارند بزرگترین تهدید مذهبی برای علم از زمانی که کلیسای کاتولیک در سال 1633 گالیله را تکفیر کرد به وجود آمده است.

فصل 7:کلیسا ، دولت ، افول ملی
جنس تهدیدات از نظر محافظه کاران آمریکایی اخلاقی و مذهبی است در حالی که سکولارها و افرادی که به صورت مقطعی در کلیسا حضور می یابند تهدیدات را بیشتر از ناحیه اقتصادی، جامعه و شکست سیاست خارجی می بینند . آنها از نفوذ راست مذهبی و زیاده روی های تشکیلات مذهبی نیز ابراز نگرانی می کنند. در نظر نویسنده نگرانی گسترده عمومی از فساد فرهنگی و اقتصادی همراه با تبعات بی شمار آن ، شور رو به افزایش مذهبی ، روابط کلیسا و دولت یا سماجت صلیبی ، تعهد فزاینده به ایمان در مقابل خرد ، انتظار برای جنگی دوران ساز و ظهور قریب الوقوع نبرد پایانی خیر و شر و گرایش به توسعه طلبی بی پروای استراتژیک و ملی و ماموریت های انتزاعی بین المللی نشانه هایی از انحطاط امپراطوری های بزرگ هستند. که در مورد آمریکا با حجم وسیعی ار بدهی نیز صدق می کند.
استثناگرایی و توهم متفاوت بودن ایالات متحده
فیلیپس در ادامه افول چهره امپراطوری رم ، هابسبورگ به مرکزیت اسپانیا ، هلند و بریتانیای کبیر را مورد بحث قرار داده و به اعتقاد وی تاریخ نگاران افول این قدرت های بزرگ ، به نقش مذهب کمتر توجه کرده اند.
امپراطوری روم با قهر مذهبی به نیروهای فروپاشی و اضمحلال یاری رساند. زیاده روی های مذهبی و دلمشغولی شاه اسپانیا برای پیشبرد کاتولیسیسم در اسپانیا به همراه جمود مذهبی باعث شد کاتولیسیسم موقعیت اسپانیا را در اروپا تضعیف کند . این کاتولیسیسم عوارض اقتصادی را نیز بر جا گذاشت . هلند نیز افزون بر منابع بادی و آبی بر قدرت مذهب نیز اتکا داشت. شور کالوینیستی کلیسا ی مصلح هلند نقش برجسته ای در آزاد سازی این کشور از زیر یوغ اسپانیا داشت. در نیمه دوم قرن 18 مردم هلند شاهد افول شهرها ، صنایع و ظرفیت ناوگان دریایی خود بودند. اما اختلافات مذهبی، دو جنبش جداگانه را تغذیه می کند. ارانژیست ها که حول جانشین ویلیام خاموش قهرمان انقلاب هلند در قرن 16 گرد هم آمد بودند در مقابل جناح میهن پرستان قرار گرفتند که عمدتا به کاتولیک ها ، لوترانی ها و منونیت ها و عناصر میانه رویی کلیسای مصلح هلند نزدیک بودند. جنگ داخلی در سال های 1780 و 1790 ادامه یافت و در سال 1795 میهن پرستان کلیسای مصلح هلند را از رسمیت انداختند. میراث تفرقه افکنانه متعصبان مذهبی هلند هر فرصتی را از بازسازی ملی وحدت کلیسایی می گرفت. در قرن نوزدهم افزایش فعالیت های میسیونری خارجی در کنار ظهور امپریالیسم اخلاقی یعنی باور به وظیفه بریتانیا در نجات جهان بود. اشتیاق اولیه مردم بریتانیا برای جنگ جهانی اول ناشی از طنین آهنگ شعار «سربازان مسیحی به پیش» بود. نویسنده با ذکر این مثال از شور مذهبی به عنوان عاملی نگران کننده برای سقوط آمریکا نام میبرد. وی سپس رابطه متقابل ایمان و دانش را به عنوان نشانه دوم مطرح می کند که بنا بر آن برتری ایمان بر منطق تحقیق و پژوهش را در غرب به محاق برد. امپراطوری رم در کتابخانه ها را بست . اسپانیای هابسبورگ در الهیات کاتولیکی غرق شد و با پژوهش های علمی دشمنی ورزید. در میانه قرن هیجدهم در هلند نیز اعتبار علم و دانش رو به نقصان گذاشت . پس از انقلاب 1751- 1747وجه علمی در این کشورکم فروغ شد. تاثیر اوانجلیسم بر بریتانیا بر علم نیز عمدتا فرهنگی و نه سخت افزاری یا سیاسی بود . دل مشمغولی نخبگان بریتانیا با امپریالیسم اخلاقی ، امور مالی جهانی ، اداره مستعمرات ، میسیونر های خارجی و بازی بزرگ در هند ، ایران و آسیای مرکزی بود. با طولانی شدن جنگ جهانی اول و عدم موفقیت انگلیسی ها فقدان آمادگی علمی و تکنولوژیکی این کشور به رسوایی بزرگی تبدیل شد. چهار قدرت تراز اول جهان در آخرین سال های عمر خود فاسد بودند. روحیه اسپانیایی ها در اثر دلسردی عمومی ، دیوان سالاری گسترده و تجمل پرستی طبقات بالای جامعه تضعیف شده بود و اصلاحات کمتر موفقیت آمیز بود. هلند نیز مشابه چنین وضعیتی داشت. کشیشان مصلح هلندی خواستار تجدید حیات ملی و کوبیدن پیوسته تنبلی و فحشا ، مد فرانسوی ، مهاجمان و همجنس گرایان بودند . «جرجر دنجر فیلد» در کتاب « مرگ ناگهانی انگلیس لیبرال1914-1910 » سال 1911 را سالی توصیف می کند که لندن در اوج شکوهمند ثروت سالاری ، داستان مجالس رقص آکنده از غنایم تاراج شده از مستعمرات ، دریای مواج شامپاین ، پشت های عریان ، سینه های جواهر نشان و هزینه های شگفت انگیز قرار داشت.» چهارمین نشانه امپراطوری رو به زوال در چارچوب زمانی هزاره ای قرار می گیرد. واعظان مسیحی از جنگ آمارگدون که پایانی بر همه جنگ هاست سخن می گویند. مسیحیان رومی، آخرالزمان را سقوط روم به دست بربرها می دانستند . در نظر اسپانایی ها پادشاه انگلستان همان ضد مسیح بود. کشیش های مصلح هلندی لوئی چهاردهم پاشاه فرانسه را ضد مسیح می دانستند. در بریتانیا نیز بین سال های 1890 تا 1914 همه خود را برای جنگ سرنوشت ساز نهایی آماده می کردند. پنجمین زنگ خطر نیز ناتوانی آشکار قدرت های بزرگ در گسترش خطرناک تعهدات بین المللی ، مداخله نظامی و هزینه های آن بود. جنگ اسپانیایی ها با هلندی ها ، هلندی ها با فرانسوی ها ، ورود انگلیس به جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های بریتانیا همه این نشانه را اثبات می کنند.
آیا آمریکا با یک جنبش ضد روشنگری روبروست؟
انتخاب جرج بوش به عنوان رئیس جمهور آمریکا و گزینه نامعمول وی به وزارت دادگستری یعنی جان اشکرافت در نظر کوین فیلیپس نقاط عطف مهمی محسوب می شوند. اشکرافت در دوره وزارتش برای رفع جدایی دین و دولت تلاش فراوانی کرد. او در زمان حضور خود در سنا طرحی را تدوین کرده بود که بر مبنای آن ایالت ها اجازه می یافتند ارائه خدمات رفاهی و اجتماعی را در خدمت سازمان های مذهبی قرار دهند. در زمان بوش واحدهای ابتکاری ایمان محور در شش وزارتخانه دادگستری ، آموزش و پرورش ، بهداری و خدمات انسانی ، مسکن و آبادانی شهر، کار و کشاورزی ، و نیز در آژانس توسعه بین المللی ایجاد شد. تام دلی رئیس اکثریت مجلس نمایندگان اعتقاد داشت که همه پاسخ ها در انجیل وجود دارد. نویسنده اعتقاد دارد ادای احترام بوش به چندین رهبر راست مذهبی به عنوان قهرمانان ملی و اینکه رئیس قوه مجریه اینگونه توصیف شود و هچ واکنشی جدی در جامعه نسبت به آن به وجود نیاید همه نشان از تمایل عمومی به مذهب مسیحیت بعد از 11 سپتامبر وجود دارد. رویکرد ضد نخبه گرایی و ضد روشنفکری بوش و دولت وی باعث شد در کاخ سفید غریزه ، دعا و ایمان تقدم یابد. در سال 2005 واژه هایی مانند «دین سالار» و «محافظه کار مذهبی» جا پای خود را در روزنامه نگاری سیاسی پیدا کردند.
الهیاتی شدن سیاست آمریکا: عوارض و رهنمودها
به یقین می توان گفت که لیبرال های سکولار در سال های1960 و 1970 با تلاش برای بیرون راندن مذهب از عرصه عمومی نشان دادند که تاریخ آمریکا وجهان را بسیار غلط خوانده اند. نویسنده با این گزاره تلاش کرده است میزان نفوذ الهیات در عرصه های مختلف مانند اخلاق ، محیط زیست، جنسیت و تولد و.. را بررسی کند. وی اعتقاد دارد که که الگوهای باور انجیلی بین 60 تا 65 درصد مردم آمریکا نفوذ دارند و بر دیدگاههای نیمی از این افراد کاملا حاکم است. سیاست خارجی آمریکا نیز در عرصه الهیات دست و پا می زند. وزارت امور خارجه بوش از برنامه های سازمان ملل برای کاهش آسیب پذیری کنترل مواد مخدر ، حمایت نکرد . این وزارتخانه از تلاش های خارجی برای گسترش حقوق مدنی به کارگران جنسی ممانعت می کرد و ازقراردادهای بین المللی زنان جلوگیری می کرد و مخالف پیشگیری از بارداری زنان بود. دولت بوش در مورد حمایت از اعدام همجنس بازان ، زناکاران، فاحشگان و استفاده کنندگان از مواد مخدر مانور می داد. راست مذهبی به جرج بوش فشار می آورد . او مجبور شد در 24 فوریه 2005 از متمم قانون اساسی فدرال در ممنوعیت همجنس گرایان حمایت کند. الهیات مرگ محافظه کاران بی تاثیر از انجیل نیست. بوش نیز خود زمانی که فرماندار تگزاس بود صدها نفر را بر صندلی الکترونیکی نشاند. فلیلپس در ادامه به فعالیت گسترده جنبش بازسازی گرایان اشاره می کند که از جایگزینی مدارس دولتی با آموزشگاههای مذهبی ، اعمال قوانین انجیل ، و محدود کردن حق رای به مسیحیان مذکر دفاع می کند. این جنبش در محافل پروتستان نفوذ کرده و افرادی مانند کارکسون در سال 2004 ادعا کرده اند بازسازی گرایان رهبری مجمع ملی باپتیست های جنوبی را بر عهده گرفته اند. حتی جرج بوش و جب بوش نیز به این جنبش گرایش داشته اند. در دوره ریاست جمهوری بوش محافظه کاران برای تسلط بر قوه قضائیه تلاش کردند زیرا دستگاه قضایی فدرال عرصه ای است که در آن شدیدترین نبردها بر سر مسائل جنسی ، زندگی و مرگ ، جدایی کلیسا و دولت و رقابت جهانی خیر و شر در خواهد گرفت. علاوه بر این فشارها تلاش دولت فدرال برای وارد کردن الهیات به رشته های مختلف علمی شدت یافت. برای نمونه بوش اعتقاد داشت نه دی اکسید کربن بلکه خداوند است که باعث تغییرات آب و هوایی شده است. نویسنده در ادامه از تقابل مجمع باپتیست های جنوبی و مجامع خدا با جامعه علمی آمریکا می گوید که در موضوع های مختلف مانند زادولد ، بارداری ، محیط زیست ، تجلی یافته است. دولت بوش از سوی دانشمندان و برندگان جایزه نوبل به دستکاری در فرآیند علم در تصمیم گیری های خود متهم شد. محافظه کاران تلاش کردند آموزش تئوری تکامل را ممنوع کنند. اوانجلیک ها طرفداران باپتیست ها ی جنوب مخالف برنامه های اجتماعی و اقتصادی هستند زیرا آن را مداخله در مسئولیت های فردی شخصی و رستگاری می دانند . بر همین مبنا راست مذهبی در عرصه اقتصادی نیز با هر گونه دخالت دولت مقابله می کند. در سال 2005 جمهوری خواهان علاوه بر اینکه خواستار برچیده شدن آژانس محیط زیست و وزارتخانه انرژی شدند خواستار برچیدن اداره در آمدهای داخلی و حذف مالیات بر در آمد ، مالیات بر ارث ، مالیات بر هدایا و.. بودند.
در دوران ریگان از کاخ سفید تا جماعت های کلیسایی اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان امپراطوری شیطان و دشمن انجیل می دانستند . واژه آمارگدون را رونالد ریگان باب کرد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی محافظه کاران مذهبی آمریکا اسلام را به عنوان نیروی عمده شیطان و عراق و صدام حسین را تجسد دوباره بابل شیطانی و مدعی تراز اول و جدید نقش ضد مسیح معرفی کردند. مقدس نمایی انگلیسی و آمریکایی با حمایت بلر از بوش در جنگ عراق به یکدیگر کمک کردند. بخش اعظمی از رای دهندگان به بوش در انتخابات سال 2004 که تولد دوباره ای یا معتقد به نبرد خیر و شر بودند رای دهندگان فطری حزب او بودند. فیلیپس معتقد است در انجیل زنجیره ای خاصی از رویدادهای منتهی به آخر زمان ندارد . این باور آخرالزمانی عمدتا محصول یک قرن داربی ایسم است که اوج آن در مجموعه «واپس مانده» از «تیم لاهی» است . «جان نلسون داربی» کشیش خلع لباس شده آنگلیکان در سال های 1860 و 1870 پیروان زیادی در آمریکا یافت. بنا بر تفسیر او در آخرین دوره از ادوار هفتگانه دنیای پر آشوبی قرار داریم که با خلسه روحانی مومنان راستین پایان خواهد یافت و به آسمان کشیده خواهد شد تا با مسیح همدم شوند. پس از آن در دوره 7 ساله رنج و محنتی پیش می آید و ضد مسیح و لشکریانش در آرماگدون (کوه مجدو) واقع در حیفای کنونی پیروز خواهد شد و مسیح از اورشلیم آغاز یک دوره 1000 ساله صلح را اعلام خواهد کرد . به اعتقاد نویسنده و برخی از صاحبنظران در رمان های واپس مانده ی تیم لاهی بسیاری از ویژگی های سیاست خارجی بوش دیده می شوند : رنج جهانی ناشی از نبرد خیر و شر ، عاطل ماندن سازمان ملل ، ظهور یک ضد مسیح از اروپا ، همدستی فرانسوی ها ، ساختن بابل دوم در عراق و ظهور آن به عنوان مقر ضد مسیح این ویژگی ها را شامل می شوند. پیام کتاب واپس مانده به شکل متقاعد کننده ای به درون فرآیندهای اندیشگی بخش چشمگیری از پروتستان های آمریکایی سرازیر شد. زیرا نحله های عمده مسیحیت به این گونه دیدگاهها توجهی نکردند و هیچ گونه شالوده مذهبی مخالفی را پایه گذاری نکردند . نویسنده با بیان جنگ طلبی کلیسای انگلیس در سال های نخستین قرن بیستم و اشاعه اصطلاحاتی مانند جنگ آخرالزمان و آمارگدون در جامعه بریتانیا اشاره می کند که این رویکرد باعث از دست رفتن اعتماد به کلیسا شد. به خصوص سیاست های بریتانیا در خاورمیانه در قبال فلسطین ، ایران ، مصر و.. بعد از جنگ جهانی اول عامل مهمی در سقوط عمومی این کشور بود. اکنون نیز کلیساهای اوانجلیک ، بنیادگرا و پنجاهه گرا به نوبه خود پرچمدار نوین جنگ صلیبی علیه «شیاطین مسلمان » شده اند. فعالیت گسترده هیئت های میسیونری در خاورمیانه و به خصوص در عراق از سال 2003 تشدید شده است. اهریمن سازی در طول قرن ها ادامه داشته است و در سال 2003 نوبت به صدام رسید تا ضد مسیح لقب بگیرد . سه چهارم حامیان بوش حتی پس از ادعای تسلیحات کشتار جمعی در عراق همچنان باور داشتند این کشور این تسلیحات را در اختیار داشته است. در اوایل سال 2000 ایالات متحده با وجود اینکه فاقد کلیسای رسمی انگلیس بود تحت ریاست جرج بوش در چنبره به مراتب قدرتمند دین شیفتگی ،فشار رای دهندگان وجهان بینی انجیلی قرار داشت.

کد خبر 304266

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار