مادامیکه نتوانیم در حوزه هایی که دارای مزیت هستیم،زیرساخت های لازم را به وجود بیاوریم، حوزه های اقتصادی که پهلو به پهلوی نفت بزنند و نفت را سوق بدهند به یکی از حلقه های اقتصاد کشور، توسعه پیدا نخواهیم کرد.

 

بسیار مفتخرم که امروز در جمع فارغ التحصیلان دانشگاه نفت، مدیران و فعالان این عرصه و کسانیکه صنعت نفت این کشور مرهون تلاش ها و زحمات آنهاست، شرف حضور دارم. در این مجال به مقوله « توسعه یا نفت و نقشه راه صنعت نفت و توسعه در دومین صده از صنعت نفت کشور» و نیز نگاه بخش خصوصی به نفت می پردازم.
سخن را با تعریف « توسعه » آغاز می کنم. « توسعه» از منظر اقتصاددانان و جامعه شناسان این حوزه تعریف واحدی ندارد. اولین تعریفی که برای توسعه مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت حرکت جوامع از جوامع سنتی به جوامع نو یا مدرن، تعریف توسعه تلقی می شد. پس از آن با حرکتی که کشورهای پیشرو در دنیا انجام دادند یا به عبارتی جهان اول فاصله خود را با جهان سوم بیشتر کرد، تعریف توسعه به حرکت در مسیر کوتاه تر کردن و کمتر کردن فاصله با کشورهای توسعه یافته تغییر پیدا کرد و مفهوم جدیدتر توسعه، حرکت در تمامی شئون و شرایط پیش نیاز رسیدن به توسعه به معنای رسیدن به توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه اجتماعی و فرهنگی است و توسعه را در این چهار حوزه تقسیم و تعریف کردند.
اگر بخواهیم سابقه توسعه کشور را از زمانیکه نفت در ایران کشف شد و توسعه کشور با نفت گره خورد مروری داشته باشیم، آن را می توانیم به 2 دوره تقسیم کنیم: بنده دوره اول را « نفت و توسعه » نامگذاری کرده ام. یعنی توسعه تابعی از صنعت نفت در کشور شد و از زمانیکه درآمدهای نفتی وارد بودجه دولت شد و دولت این امکان را پیدا کرد که با گشادگی دست بیشتری خرج کند فرایند توسعه در 4 حوزه ای که اشاره کردم به نفت وابستگی پیدا کرد.
در حوزه اقتصادی درآمد ناخالص داخلی افزایش پیدا کرد و به همان تناسب درآمد سرانه افزایش یافت. این افزایش درآمد صرف توسعه زیرساخت های مورد نیاز کشور شد و مازاد آن زمینه ای را فراهم کرد که قشر جدیدی از مدیران بخش خصوصی یا به عبارتی قشر نوصنعتی مدیران بخش خصوصی با تسهیلات و احکامی که در برنامه های توسعه ای پیش از انقلاب در اختیار این بخش قرار گرفت، در این زمینه شکل بگیرند.
همینطور جذابیت های اقتصادی در کشور باعث شد که ورود سرمایه گذاری های مستقیم خارجی به کشور افزایش پیدا کند. در بعد سیاسی اهمیت کشور ما در دنیا بیشتر شد و این اهمیت موجب توسعه ارتباطات ایران با سایر کشورها شد و به تدریج یک باوری به عنوان خود اتکایی سیاسی در ذهن دولتمردان به وجود آورد. به این مفهوم که ما می توانیم با اتکاء به نفت آن استقلالی را که برای تعیین خط مشی کشور انتظار داریم رقم بزنیم. در حوزه اجتماعی حرکتی از سوی روستاها به سمت شهرها به وجود آمد و با ایجاد واحدهای صنعتی عملا کشاورزی در محاق قرار گرفت و کشاورزان ما به کارگران واحدهای صنعتی تبدیل شدند. به همین نسبت نرخ مشارکت اجتماعی افزایش پیدا کرد و شکاف جنسیتی در حوزه مشارکت اجتماعی کاهش یافت و در حوزه فرهنگی با سرمایه گذاری هایی که در این حوزه انجام شد نرخ بی سوادی کاهش یافت. تولید فرهنگ به جهت افزایش درآمد سرانه توسعه پیدا کرد و این امکان برای شهروندان به وجود آمد که از محصولات فرهنگی، ورود به سینماها، خواندن روزنامه و کتاب و ... استفاده کنند و در نهایت با توسعه دانشگاه ها، نرخ آموزش عالی و مشارکت در دانشگاه های کشور هم بالا رفت. این مقطع مقطعی بود که نفت پیشران توسعه در کشور ما شد و توسعه حرکت خود را از حرکت صنعت نفت و ورود درآمدهای نفتی به اقتصاد کشورمان نشأت گرفت.
دوره دومی که در توسعه پیمودیم و کماکان در آن دوره قرار داریم، دوره « توسعه یا نفت » است. یعنی در این دوره مسیر توسعه ما منطبق با مسیر توسعه نفت نبود و آثار آن را در توسعه اینگونه تقسیم بندی می کنیم که؛ ورود در آمدهای نفتی بیش از آن میزانی که اقتصاد قدرت جذب آن را داشت، موجب افزایش و نهادینه شدن تورم در اقتصاد ما شد. رقابت پذیری سایر صنایع به غیر از صنایع بالادستی و پایین دستی نفت و گاز کاهش پیدا کرد و عملا واردات بر صنعت داخلی مستولی شد و سایر مزیت های نسبی ما تحت الشعاع اقتصاد نفتی قرار گرفتند. یارانه های حامل های انرژی و به طور کلی مقوله یارانه در اقتصاد کشور ما ریشه دار و عمیق شد و تصدی گری های دولت در اقتصاد روز به روز افزایش پیدا کرد و بخش خصوصی بیشتر به حاشیه رانده شد. و در سال های اخیر باعث شد که بخش شبه دولتی هم از دولت الگوبرداری کند و این اجازه را به خود بدهد که در کنار دولت جای بخش خصوصی را تنگ تر کند و این به عنوان یک واقعیت در اقتصاد ما به راحتی پذیرفته شد، به جهت اینکه اندازه و سهم بخش دولتی در اقتصاد به حدی زیاد بود که طبیعتا کمتر شدن بخشی از آن و وارد شدن شبه دولتی ها مورد اعتنا و اعتراض قرار نمی گرفت.
در حوزه سیاسی باعث شد که ما یک دولت بزرگ پیدا کنیم و این دولت بزرگ با دولت متمرکز همراه شد، دولتی که همه تصمیم گیری ها را در مرکزیت سیاسی کشور اتخاذ می کرد و دولتی که به بروکراسی لایه های بیشتری افزود و به همین واسطه و به دلیل اتکاء به درآمدهای نفتی از شهروند بی نیاز شد یعنی درآمدهای مالیاتی، آن اهمیتی را که سایر دولتها به آن می دهند برای دولت های نفتی من جمله دولت ایران نداشت. بنابراین از همینجا ارتباط بین دولت و شهروند مخدوش شد. و باز اتکاء به درآمدهای نفتی نوعی تصلب سیاسی را در کشور به وجود آورد. این را ما در پیش از انقلاب شاهد بودیم و در بعد از انقلاب نیز به ویژه در زمان هایی که قیمت نفت افزایش پیدا می کرد. رفتارهای محمدرضا پهلوی در قبل از انقلاب را در اولین شوک نفتی به یاد بیاوریم و رفتارهایی را که در 8 سال گذشته داشته ایم. دقیقا هرگاه درآمدهای نفتی افزایش پیدا کرده یک اعتماد به نفسی که شاید بتوان آن را «کاذب» نامید در دولت ها به وجود آمده است که می توانند رفتار خود را با دنیا از عرف دیپلماتیک خود خارج کنند و می توانند داعیه های بیشتری از جایگاه واقعی کشور در صحنه های جهانی داشته باشند و روی آن پافشاری کنند و بعد در هر دو دوره دیدیم که نتیجه این پافشاری ها چه شد! و دولت به دولت اصلاحا مردمی تبدیل شد، البته نه به مفهومی که در ابتدا از این عبارت به ذهن متبادر می شود بلکه در این مفهوم که مردم انتظار داشتند که برای تمام مطالبات خود ارتباط مستقیم با دولت برقرار کنند یعنی شخص اول دولت باید به میان مردم می رفت و به مطالبات کوچک و بزرگ آنها پاسخ می داد و این به یک فرهنگ تبدیل شده بود که دولت و مردم باید ارتباط مستقیم با هم برقرار کنند و این بدین واسطه بود که در حوزه های اجتماعی ضعف نهادهای مدنی به وجود آمد. یعنی « شهروند - جامعه مدنی - دولت» به « شهروند - دولت» تبدیل شد و این حلقه واسط که از الزامات فعالیت و الزامات کشورداری در کشورهای دموکراتیک است بسیار به ضعف کشیده شد. و رشد بیکاری پنهان در کشور به وجود آمد، یعنی با احداث پی در پی و بدون هدف و راهبرد دانشگاه ها، بخش عظیمی از نیروی کار وارد آموزش عالی شدند و معضلی که امروز شاهد آن هستیم این است که با وجود 5 میلیون دانشجو در سالهای آینده وارد بازار کار می شوند ما عملا این فاز را به تاخیر انداخته ایم یعنی بیکاری را از جامعه برداشتیم و بردیم در دانشگاه ذخیره کردیم. نرخ بیکاری نیروهای متخصص افزایش پیدا کرده است به جهت اینکه دولت تصدی گر نیازش به نیروهای متخصص قابل مقایسه با میزان فارغ التحصیلان رشته های مختلف نبود و بنابراین نرخ بیکاری نیروی متخصص افزایش پیدا کرد و به تبع آن نخبگان ما از کشور مهاجرت کردند. در حوزه فرهنگی نیز رابطه دولت و شهروند معکوس شد، یعنی شهروندی که باید هزینه دولت را تامین کند تا دولت کشور را اداره کند، این رابطه بالعکس شد یعنی دولت به شهروند پول می دهد تا شهروند از این طریق امرار معاش کند و این باعث شد که فرهنگ تن آسایی در کشور ما ریشه دار شود و اصولا مطالبه مردم از دولت و توقعاتشان از نفت این باشد که من سهمی از نفت دارم و بنابراین حق من است که این پول را دریافت کنم و به همین واسطه بی اعتمادی بین دولت و شهروند رو به فزونی گذاشت؛ شهروند حقی را از ان خودش می دانست و دولت امکان تامین این حق را نداشت.
لذا طبیعتا در دوره "توسعه یا نفت" و ورود درآمدهای حاصل از نفت به کشور از طریق دولت توسعه را می توانیم اینگونه تصویر کنیم. گفته می شود که صنعت نفت و ذخایر نفت و گاز ما تا به گفته برخی 120 سال و به گفته دیگری تا 170 سال ( که البته با اکتشافات جدید این رقم افزایش پیدا می کند) کماکان وجود خواهد داشت و از آنها بهره مند خواهیم بود. با فرض اینکه ما تا 200 سال دیگر هم از نفت و گاز بهرهمن باشیم کل بازه زمانی حضور نفت در تاریخ کشورمان به بیشتر از 300 سال نمی رسد و اگر این را مقایسه کنیم با تاریخ بلند و تمدن طولانی ایران و این زمان طبیعتا چشم بر هم زدنی در تاریخ طولانی کشورمان خواهد بود.
هماهنگونه که سلسله های پادشاهی هخامنشی و اشکانی و صفویه و قاجاریه و... آمدند و رفتند "سلسله نفتیه" هم بعد از 300 سال به پایان می رس! و این پدیده در تاریخ کشور ما همیشه تکرار شده است که پیش از انقلاب اسلامی یک خانواده ای پادشاهی این کشور را به دست می گرفتند در دوره ای حرکت هایی را در کشور انجام می دادند نمودهایی به وجود می آمد کشورگشایی هایی انجام می شد و به عبارتی یک حرکت مثبت کم و بیش در ابتدا یا در حداقل نیمه اول آن سلسله وجود داشت و بعد دوران افول آغاز می شد. اگر همین جریان را که جریان طبیعی کشور است بخواهیم به توسعه کشور در شرایط فعلی تعمیم بدهیم باید اینگونه نتیجه گیری کنیم که اگر جریان به همین ترتیب پیش برود و در بر همین پاشنه بچرخد در مقطع دوم توسعه یعنی مقطع "توسعه یا نفت"، نفت و گاز خود را به پایان خواهیم برد. پس باید تعریف جدیدی داشته باشیم برای جایگاه نفت در اقتصاد کشورمان در یکصد سال دوم و این تعریف تعریفی نیست غیر از تعبیر "نفت با توسعه" یعنی نفت همراه با توسعه و جزئی از توسعه باید باشد و نه پیشران توسعه و نه در جریان مخالف با توسعه!
و این اتفاق نمی افتد اگر ما نتوانیم نقشه راهی را برای 100 سال دوم وجود نفت در اقتصاد کشور طراحی کنیم و این نقشه راه یعنی برگرداندن تمام ان پدیده های منفی که در اقتصاد کشور به واسطه رویکرد "نفت یا توسعه" به وجود آمده است. آن 4 تقسیم بندی را که خدمتتان عرض کردم تقریبا توالی دارند یعنی اثرات اقتصادی مقدم بر اثرات سیاسی و پس از آن اجتماعی و بعد فرهنگی هستند. اگر قرار باشد که طراحی جدید کنیم از چگونگی تعریف نفت در نقشه جدید حرکت کشور به سمت توسعه، باید همین مسیر را دوباره برگردیم یعنی ابتدا باید از فرهنگ شروع کنیم و تخریب فرهنگی که به واسطه استفاده نادرست از درآمدهای نفتی و انتظارات غلط شکل گرفته از دولت به عنوان یک دولت نفتی به وجود آمده اصلاح شود. ما در 50 سال گذشته مدیران زیادی را در صنعت نفت تربیت کردیم اما کمتر به این فکر کردیم که نفت فقط فن آوری نیست، نفت فقط مهندسی نیست ، نفت در ذره ذره فرهنگ و تفکر ایرانی لانه کرده و این ابعاد شناسایی نشده است. چقدر ما نفت را از منظر جامعه شناسی مطالعه کردیم؟ اساسا در کدام دانشگاه برای بررسی جامعه شناسانه نفت کرسی داریم؟ چقدر به آینده پژوهی صنعت نفت و به طور کلی درآمدهای نفتی و توسعه کشورمان توجه کرده ایم؟ و چقدر آن را در دانشگاه ها بررسی کردیم؟ به عبارتی تمام شئونات علوم انسانی در کشوری که پایه آن بر مبنای نفت قرار گرفته باید این مفهوم را تعریف و تبیین کند و ما متاسفانه هیچگاه این کار را نکرده ایم. حتی در اقتصاد که مهمترین موضوع و بخشی است که نفت روی آن تاثیر می گذارد ما تولید فکر و محتوا به آن معنا که کشور نیاز دارد نکرده ایم و چون این کار را نکرده ایم امروز دفترچه یا کتابی که دانش ما برای اصلاح رفتارهایمان در 100 سال بعدی باشد نداریم و لذا ما نیاز به آموزش و البته پژوهش در این بخش داریم؛ نیاز به آموزش برای تغییر فرهنگ و تربیت کسانیکه بتوانند نفت و مفهوم و جایگاه آن را همساز و همراه با توسعه کشور کنند و البته در این آموزش آن مسیر غلطی که در چند دهه گذشته رفته ایم باید اصلاح شود.
ما مرتبا با تاسیس دانشگاه ها مبادرت به تربیت نیروی متخصص در حوزه های علوم محض، مهندسی و سایر علوم کردیم و به عبارتی برای اداره کشور ژنرال ها را تربیت کردیم اما سربازها را نه ... ما چقدر در صنعت نفت و در سایر حوزه ها خلاء جدی نیروی کار ماهر و تربیت شده داریم؟ این مسیر باید عوض شود. اقتصادهای برتر دنیا همین مسیر را رفته اند. اگر بطور مثال نگاهی به کشور آلمان بیاندازیم میبینیم تعداد مدارس فنی و حرفه ای و تعداد فارغ التحصیلان این مراکز به مراتب بیشتر از دانشگاه هاست و در بخش قابل توجهی از دانشگاه ها در آلمان افراد غیر آلمانی تحصیل می کنند اما در مدارس فنی و حرفه ای تبعه خود کشور آلمان بسیار بیشتر هستند.
نکته دیگری که حائز اهمیت است حرکتی است که چند سالی در کشور شروع شده و آن بازتعریف اصل 44 قانون اساسی است. این حرکت قدم اول است و ما اگر واقعا این اراده را داریم که آهنگ حرکت کشور را در مسیر توسعه تسریع کنیم باید روزی برسد که دولت به طور کلی از نفت منفک شود. این تعریفی که شده است که نفت و حوزه بالادستی کماکان باید دولتی باقی بمانند و حوزه های پایین دستی به بخش خصوصی واگذار شوند این دوای درد اقتصاد کشور ما نیست. دولتی که کماکان یک جیب سنگین آن درآمدهای نفت باشد همان مسیر را تکرار خواهد کرد ولو بهترین حکومتگران و بهترین مدیران در راس حکومت قرار بگیرند رفتار و رابطه دولت و شهروند عوض نمی شود مادامیکه دولت این باور را پیدا کند و این در اقتصاد کشور قطعی و حتمی شود که قرار نیست درآمدهای نفتی درآمدهای دولت باشد، دولت از محل بهره مالکانه، حقوق دولتی و یا هر تعریف دیگری که داریم طبیعتا درآمد ملی و بخش سرمایه ای و دارایی بین نسلی را باید دریافت کند اما بقیه کار سهم بخش خصوصی است و سهم بخش خصوصی برای مشارکت است. یکی از ایرادهایی که در حوزه فرهنگ در دوره نفت یا توسعه در کشور به وجود آمد مرگ خلاقیت ها بود. اقتصادی که در دست دولت باشد به خلاقیت خوشامد نمی گوید. چرا امروز باید بعد از گذشت 100 سال از صنعت نفت ما هنوز نتوانسته باشیم این باور را در کشور به وجود بیاوریم که حداقل در این صنعت ما تولید فن آوری می کنیم و می توانیم بدون نیاز به شرکت های خارجی این صنعت را از همه شئون اداره کنیم؟ به جهت اینکه تفکر دولتی تفکر پذیرش خلاقیت و نوآوری نیست. اگر باید صنعت نفت را به بخش خصوصی بسپریم برای این است که خلاقیت و نوآوری در آن به وجود بیاوریم و برای این است که اجازه بدهیم درآمدها در سایر شئون خرج شود و برای تولید فکر مورد استفاده قرار بگیرد تا در ازای نوآوری هر فرد، پولی به عنوان ما به ازای آن وجود داشته باشد. طبیعتا یکی از دلایل مهاجرت نخبگان در کشور ما این است که تولیدی که آنها دارند اینجا مصرفی ندارد و فکری که دارند خریداری ندارد و مادامیکه پول نفت در دست دولت باشد به همین نحو خواهد بود.
امروز ما از حیث تولید مقالات در دنیا رتبه خوبی داریم ولی کدامیک از این مقالات در کشور تبدیل به نوآوری، فن آوری و یک حرکت جدید در صنعت می شود که متاسفانه این را نتوانسته ایم ایجاد کنیم و این رفتار که در تولید مقاله یا علوم محض ما یک حرکتی را آغاز کردیم ولی اثر آن را در توسعه یا اقتصاد کشور نمی بینیم ما را از این موضوع غافل می کند که اصولا آنچه که مورد توجه نیست خلاقیت و نوآوری است. بنابراین اتکاء واقعی به بخش خصوصی این نیست که بخش خصوصی دنبال صنعت نفت بیاید و التماس کند که این صنعت را به ما واگذار کن، بلکه باید برعکس باشد. اگر فرض کنیم کسیکه به شغل قضاوت اشتغال دارد و شغل خود را واقعا دوست دارد و فرصت کار دیگری را هم ندارد اگر به این قاضی یک کارخانه یا معدن را واگذار کنیم چه اتفاقی می افتد؟ اگر این قاضی واقعا به کار خود بپردازد خب طبیعتا امورات کارخانه نمی گردد و معطل می ماند و اگر این را در واقع نمی گوید پس بنابراین مشکل از همینجا آغاز می شود. این مثال را از این بابت زدم که نقش دولت در کلان قضیه باید نقش داور و قاضی باشد. اگر دولت این را باور دارد پس هیچ فعالیت اقتصادی نباید بکند نه تنها در صنایع پایین دستی نفت بلکه هیچ فعالیت اقتصادی نباید بکند.
نکته دیگری که حائز اهمیت است اینست که درآمدهای نفتی فارغ از بخشی که وارد بودجه می شود سهم قابل توجهیش با طراحی هایی که در قوانین برنامه و در قوانین بودجه سنواتی می شود مجددا به تامین سرمایه و تامین نیازهای مالی صنعت نفت باید برگردد و این باعث شده است که سایر مزیت های نسبی کشور ما همواره زیر مزیت رقابتی در حوزه نفت مدفون باشند. مادامیکه نتوانیم در حوزه هایی که دارای مزیت هستیم،زیرساخت های لازم را به وجود بیاوریم، حوزه های اقتصادی که پهلو به پهلوی نفت بزنند و نفت را سوق بدهند به یکی از حلقه های اقتصاد کشور، توسعه پیدا نخواهیم کرد. ما در حوزه حمل و نقل مزیت رقابتی انکارناپذیری داریم در حوزه گردشگری به همچنین و در صنعت پتروشیمی و صنایع پایین دستی نفت هم همینطور. ما در نقشه تقسیم کار جهانی به غیر از تولید و فروش نفت در 5-4 حوزه دیگر می توانیم در سطح جهانی جلوه کنیم اما نیاز به این داریم که حرکت اولیه از جانب دولت و از جانب کشور در کلان قضیه آغاز شود، به این معنا که مقدمات و پیش نیازها و ملزومات توسعه این حوزه ها را هم در کشور فراهم کنیم و آنگاه می بینیم که نفت حوزه بزرگی نیست! و آنگاه با آسودگی خاطر بیشتری حوزه نفت را هم به بخش خصوصی واگذار می کنیم . هرگاه اقتصاد ما مبتنی بر تمام مزیت های نسبی این مرز و بوم باشد و تمام نعماتی را که خدا به ما داده بتوانیم در کنار نفت متجلی و برجسته کنیم آنجاست که هنر کشورداری و مدیریت را می توانیم مورد تحسین قرار دهیم اگر غیر ازین باشد کشورداری کار آسانی است و حکومتهای ما هنری نمی کنند که پول نفت را در بودجه می اورند و ان را خرج می کنند. دولت زمانی دولت خوبست که به کشورداری بپردازد و شهروند زمانی شهروند خوب است که متکی بر تفکر و زور بازوی خودش و نه بر یارانه ای که دولت به او پرداخت می کند کشور خود را بسازد.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 333307

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۸
    0 0
    من هميشه از ديدگاهها و سخنان اين جوان خوش فكر لذت برده ام بسيار با درايت و سنجيده ديدگاههاي افتصادي را مطرح مي نمايند