دو چهره متضاد: سرمایه داری - فقرای معترض

برزیل پا به توپ آماده است تا به هر بهای ممکن آرمان های خود در سیاست را به پیش ببرد،آرمان به پرستیژ و تلاش برای ایفای نقش های بزرگ که فوتبال چکیده ی آن در سال2014 است.

مقدمه:
هنگامی که از برزیل می نویسیم از بزرگ ترین کشور آمریکای لاتین می گوییم که نیمی از آمریکای مرکزی را در برمی گیرد،با جمعیتی بیش از 180 میلیون که تعلق خاطری بسیار زیاد به کشورشان دارند،بی شک می توان آن را ملی گرایی یکپارچه نام نهاد.در سراسر خاک برزیل زبان پرتغالی رایج است،زبانی واحد و یکسان با لهجه هایی قابل تشخیص و فهم مشترک همه ی مذاهب،رنگ ها و طبقات.زبان مهم ترین عامل همبستگی همه ی مردم به ویژه سرخ پوستان با مهاجران و دیگر جمعیت هاست.ملت به نوعی همگرایی،ادغام و در هم تنیدگی فرهنگی رسیده است که عامل قدرت کشور است و بر مبنای آن هرگونه تعصب قومی و نژادی را رد می کنند،وبراین اساس است که برزیل را کشور همه می نامند.فرهنگ برزیل مملو از احساس ،شور و عشق است و بدن هایی پرشور که همواره مشکلات اقتصادی را با آن فراموش می کنند،عشق همواره در برزیل عنصر مرکزی هر خبر،تحلیل،برنامه تلویزیونی و مهمترین احساس ملموس است .کارناوال های ریودوژانیرو امروزه به برکت گردشگری، جهانی شدن و اینترنت در جهان مشهورند،نمایش های تخیلی،پرحرارت،موسیقی عامه پسند به نام سامبا و بوسا(samba and bossa)،سریال های برزیلی و هنرمندان مختلف و طراحی های فوق مدرن همگی گردشگران را به برزیل جذب می کند.برزیلی ها همان گونه که به نمایش های پراحساس و کم ارزش با مضمون عشق اهمیت می دهند،در مذهب تسامح بسیار دارند،به گونه ای که تساهل مذهبی در برزیل یک هنجار است و رویکردی نسبتا بدبینانه به مذهب و موضوعات سنگین ملال آور دارندو خوش بینی همیشگی در مواجهه با ناامیدی های روزگار وجه مشخصه شخصیت برزیلی هاست.برزیلی ها به لحاظ فیزیکی و احساسی بسیار سریع هستند.مردان احساسات خود را بدون ننگ و عار بروز می دهند،شادی در پیروزی و گریه در شکست.( ویاردا،سیاست و حکومت آمریکای لاتین).برزیل در مسائل اجتماعی از دهه ی 80 میلادی به بعد مشکلات جدی در گسترش ایذر،مسائل همجنس گرایان ،مراقبت های بهداشتی و نابرابری را به عنوان مهم ترین مسائل داشته است. با این فضای فکری و روحی و در کنار مسائل اجتماعی و سیاسی که به آن می پردازم، برزیل پروژه جام جهانی فوتبال را در 2014 به انجام خواهد رساند،البته با تفاوت هایی جدید که متاثر ازاینترنت،جهانی شدن و فهم بیشتر مردم از نابرابری ها و واکنش در برابر اقدامات دولت است.


پرستیژ فوتبال:
رابرت هاروی
برزیل شناس در اکونومیست (سال 1987)با عنوان برزیل توقف ناپذیر نوشت"برزیل مجموعه بسیار بزرگ توقف ناپذیر جنوب،یک قدرت مطرح منطقه ای،اولین کشور بزرگ جهان سومی که بر درب باشگاه دموکراسی های توسعه یافته کوبید و یک ایالات متحده بالقوه در قرن آینده است" و اکنون حکومت برزیل پا به توپ آماده است تا به هر بهای ممکن آرمان های خود در سیاست را به پیش ببرد،آرمان به پرستیژ و تلاش برای ایفای نقش های بزرگ که فوتبال چکیده ی آن در سال2014 است.در تاریخ معاصر ،برزیل پس از حکومت خشن نظامیان خودکامه دوبار با قدرت پیگیر پرستیژ در صحنه ی جهانی بوده است.یک بار سیاستی مدام در رقابت با ایالات متحده و تقاضای نقش آفرینی در معادلات جهانی و با استراتژی تجدیدنظرطلبانه در ساختار سازمان ملل از راه ورود به بازی شورای امنیت و گرفتن نقشی قدرتمند که اکنون ایالات متحده -گرچه محترمانه-آن را پس می زند و برزیل را ناچار می کند تا با دیگر بازیگرانی مانند چین و هند و روسیه کار کندو در جاهایی بازی کند که خلا قدرت در آن مشهود است و می تواند،البته برزیل در تعقیب منافع ملی خود به گونه ای عمل کرده است که با کشورهایی که به آن ها وابستگی عمیق دارد درگیر خصومت های غیر ضروری نشود،اما اگر احساس کند به ناسیونالیسم و حاکمیتش آن گونه که شایسته است توجه نمی شود،قاطعانه پایداری خواهد کرد(آیدا اسکوتیرا ویاردا،همان) و اکنون که با هدف ایفای همان پرستیژ ،پروژه فوتبال جهانی را تعقیب می کند.پرستیژی که ممکن است حتی ارتش را بنا به گفته ی رییس جمهور دیلما روسف برای حفاظت از بازی ها وارد میدان کند.وقتی دولتی تصمیم می گیرد ارتش را وارد حفاظت کند به معنای آن است که ممکن است تیم سنتی امنیت شهری مرکب از نیروی پلیس فدرال،نیروی امنیت ملی و پلیس بزرگراه کارساز نباشد و یک جای کار عیب خواهدداشت.به روال سال های گذشته هنگامی که هر4سال یک بار جام جهانی فوتبال آغاز می شود،زندگی در برزیل متوقف می گرددو همه برزیل با غروری یکپارچه همراه با سیاستمدارانی که دستی در فوتبال دارند ،بر بازی ها متمرکز می شوند،سیاستمداران تا کنون همواره از فوتبال به عنوان اهرمی مهم در کسب محبوبیت های سیاسی سود برده اند،اما اکنون با گسترش حجم اعتراض ها می توان نتیجه گرفت که ممکن است همه ی ملت برزیل یکپارچه عاشق فوتبال باشند،لکن فوتبال هم مانند سیاست شکاف برداشته و چپ و راست و میانه شده است.شهروندان به فوتبالی مایلندکه بهایش هزینه 14تا18 میلیاردی با افتتاح حداقل 10 استادیوم جدید همراه با گسترش فقر خودشان نباشد،در مسائل اجتماعی سطح رو به افزایش جرم و جنایت در شهرهای سائوپولو و ریودوژانیرو،فقر و تجارت مواد مخدر و ربودن توریست ها و ثروتمندان از مشکلان مهم است(ویاردا،سیاست و حکومت آمریکای لاتین)

این جام جهانی فوتبال اکنون به بهای سرکوب بی رحمانه فقرای حاشیه نشین شهرهای بزرگی مانند برازیلیا ،سائوپولو و ریودوژانیرو منجر شده است،خشم حاشیه نشینان را برانگیخته و طبقات فقیرو متوسط کشور را به دو طبقه ی عاشقان و مخالفان فوتبال با طعم فساد مقامات تبدیل کرده است،شکافی که محصول جدید ارتباطی دنیای مدرن است و یا شاید محصول چپ و راست سیاست.طبقات و قشرهای اجتماعی متوسط به آگاهی رسیده در ارتباطات جهانی که توسعه کشور،محو فقر و مبارزه با فساد و حاشیه نشینی و رفاه را مهمتر از فوتبال و پرستیژ می دانند.قشرهایی که هر وقت با آن ها مواجه می شویم فریاد می زنند که دولت هیچ کاری برای ما نمی کند و هیچ وقت هم نکرده است.حتی سیستم پلیس برزیل که سابقه ی طولانی از همکاری نکردن با دولت به دلیل حقوق پایین دارند به خشونت ها دامن می زنند.اعتصاب پلیس و آتش نشانی ایالت پرنامبوکو در شمال شرقی برزیل یک نمونه از اولتیماتوم پلیس به دولت در آستانه زمانی که حیثیت دولت در گرو برگزاری جام جهانی است برای سیاستمداران هزینه ی سنگینی در بر داشت.دو روز احساس ناامنی مطلق که موجی از خشونت 27 کشته و 200 فروشگاه غارت شده را به جا گذاشت.پلیس با این اعتصاب نشان داد که ممکن است این حادثه در زمان برگزاری فوتبال هم روی دهد ومیزان قدرت خشونت بالقوه در زیر پوست جامعه ی برزیل به درستی نشان داده شد و حتی بخشی از هواداران فوتبال در دیگر نقاط جهان را وادار کرد بلیط هایشان به مقصد برزیل را لغو کنند. در فضای عمومی، درماندگان و معترضان به فساد استقبال مناسبی از جام جهانی نکردند.این ها علائمی است که گرچه فقر وضعیت فعلی قابل مقایسه با 10 سال گذشته نیست ،اما شکاف های طبقاتی و نابرابری کماکان بر روح برزیل حاکم است.کمی برای جامعه برزیل این شرایط عجیب و جدید است.برزیل شناسان همواره دو چهره ی متضاد از برزیل را به تصویر می کشند.برزیلی که همزمان به ورزش،مد و فرهنگ افتخار می کند و همزمان از غصه بیکاری،فساد،سیستم حزبی و هرج و مرج گونه و نهادهای آموزشی و بهداشتی بی کفایت می نالد(آیدا اسکوتیرا ویاردا).تنها راه حلی که برای حکومت فدرال برزیل باقی بود و می توانست به بهترین شکل همه ی مردم را راضی کند، سهیم کردن فقرا در کیک جام جهانی بود،اما اکنون سهم حاشیه نشینان و فقرا به شلیک و چماق پلیس و محصور کردن منطقه هایشان منحصر شده است.


فساد،توسعه و دموکراسی:
برزیل فدرال ترین رژیم در آمریکای لاتین است.حتی برخی کارشناسان سیستم فدرالی ان را قابل مقایسه با ایالات متحده و در برخی دولت ها فراتر از آن می دانند.دولت های ایالتی در دولت های مختلف مرکزی بین تمرکز زدایی گسترده تا تمرکزگرایی محدود با توجه به تیپ شخصیتی روسای جمهور و نحوه ی ائتلاف آن ها در نوسان بوده است.اما به دلیل میزان همگرایی و یکپارچگی ملت و تمایلی که احزاب به ائتلاف دارند و مزایای اقتصادی ناشی از ائتلاف معمولا درگیری های شدید سیاسی و یا تنش های حاد ندارند،و به نحوی می توان گفت بیشتر مقامات از فساد به نحو یکسانی بهره می برند!یک پارچگی بدنه ی فساد مقامات در ارکان مختلف موجب شده است که دولت فردال یا ایالت ها توان مبارزه با فساد را نداشته باشند.معمولا زمانی که فساد به بخشی از بدنه کارگزاری سرایت می کند،کارگزاران فاسد چگونه می توانندعلیه فساد اقدامات جدی انجام دهند یکی از رسوایی های بزرگ فساد در برزیل در 2005 در حزب کارگران به عنوان یکی از معروف ترین احزاب دارای معیارهای اخلاقی بالا و معروف به داشتن رویه دموکراتیک افشاء شد یکی از رسوایی های بزرگ فساد در برزیل بود. در 2005 فساد گسترده در حزب کارگران به عنوان یکی از معروف ترین احزاب دارای معیارهای اخلاقی بالا و معروف به داشتن رویه دموکراتیک افشاء شد. اولین رسوایی در اوایل سال 2005 پس از افشای ویدیوی یک مقام حزبی (والدومیرودینیز) در حال دریافت رشوه صورت گرفت. چند ماه بعد مجله حزبی رهبران برزیل یک ویدیو از پرداخت پستی پول به مقام ارشد حزب خبر داد. سپس لولا داسیلوا رئیس جمهور برزیل و یک مقام حزبی دیگر (خوزه وایرسو) شهادت دادند که حزب کارگران 12هزار دلار برای خرید آراء کنگره دیگر احزاب به نمایندگان پرداخته است. این رسوایی به سوپرچک (یا به اصطلاح محلی mensalao) معروف شد و رسوایی بعدی تحت عنوان قاچاق نیز به رسوایی Super Short (یا به اصطلاح محلی cuecao) معروف شد.
یکی از توجیهات این دو رسوایی توسط مقامات حزب کارگران این بود که آنها با داشتن استحقاق حفظ قدرت سیاسی باید قدرت را حفظ نمایند، زیرا حزب کارگران پس از چند دهه ماندن در جایگاه اپوزیسیون و با داشتن 16000 فعال حزبی اکنون شرایط خوبی دارد و بر همین مبنا سیاسی کاری مذکور در جهت حفظ قدرت توجیه شد. یکی از توجیهات این دو رسوایی توسط مقامات حزب کارگران این بود که آنها با داشتن استحقاق حفظ قدرت سیاسی باید قدرت را حفظ نمایند، زیرا حزب کارگران پس از چند دهه ماندن در جایگاه اپوزیسیون و با داشتن 16000 فعال حزبی اکنون شرایط خوبی دارد و بر همین مبنا سیاسی کاری مذکور در جهت حفظ قدرت توجیه شد. البته فرهنگ عمومی و سیاسی برزیل نیز به سادگی از کنار فساد مقامات سیاسی می گذرد. البته رئیس جمهور قبلی فرناندو هنزیک کاردوسو از فساد بری بود.اما لولا داسیلوا به واسطه ی حزب کارگران و افراد ی از کابینه روسف و اعضای مجلسین برزیل درگیر در فساد سیاسی و مالی شده اند..براساس قانون اساسی برزیل جمهوری فدراتیو از 26 ایالت و یک بخش فدرال برازیلیا تشکیل شده و فرمانداران با آرای مستقیم مردم انتخاب می شوند و کشور دارای بوروکراسی بزرگ و پیچیده ای است که همین به فساد در لایه های سازمانی دامن می زند.در سال 2012 و به ویژه 2013 و تاکنون شاهد راه پیمایی های خشونت باری در اعتراض به سیاست های دولت روسف بوده ایم.این اعتراض ها مرزی بین کابینه ی فاسد،نمایندگان فاسد یا هزینه های فوتبال قائل نیست.همه را یکپارچه رد می کند.البته تمام این وضعیت سبب نشده است که دیلما روسف و کابینه اش مرزهای دموکراسی را زیر پا گذارند.به نظرم دیلما روسف از موضع ضعف یا انفعال نبود که گفت به اعتراضات خیابانی افتخار می کنیم،او واقعا ذات روشنفکرانه ای دارد.مصمم بودن روسف شباهت بسیار زیادی به سلفش لولاداسیلوا دارد.او با بلند پروازی مصمم است تا 2030برزیل را چهارمین قدرت اقتصادی جهان نماید و محصول آن برندی به نام الگوی برزیلی توسعه خواهد بود.بنابراین فوتبال و هر سد مقابل آن با هر بهایی که باشد،حتی سرکوب بی رحمانه ی حاشیه نشینان،آن ها خط مقدم وقربانیان توسعه و پرستیژ برزیل خواهند بود. دیلما روسف الگویی کارکردی ویژه ای از دموکراسی توسعه مدار را معرفی کرده است.بدون شک این الگو از معیارهای سوسیالیست های چپ گرا و دوآتشه فاصله خواهدگرفت.امروز حتی هربرت ماکوزه هم باید ببیند که حاشیه نشینان حتی در سیستم چپ ها هم در حاشیه اند،گرچه پرحرارت آشوب می کنند.روسف در یادداشت مهم خود با عنوان الگوی برزیلی توسعه به وضوح به آرمان های جدیدی تاکید می ورزد که چون و چرا ندارد-و به نظرم سیاستگذار هر کشور می تواند از آن ایده بگیرد_ به روشنی حرکت برزیل را ترسیم کرده است و چکیده ان عبارت است از :" جهان به سرعت در حال دگرگوني است. ما در حال تجربه‌ي تغيير در توزيعِ جهاني ثروت هستيم آن هم با وجودکشورهايي که به عنوان مراکز جديد اقتصادي و توسعه اجتماعي در حال ظهور هستند. برزيل يکي از اين مراکز جديد است. اين کشور تا سال 2030 چهارمين اقتصادِ دنيا (پس از چين، ايالات‌متحده و هند) خواهد شد. ....دنياي ثروتمند در جست و جوي يک الگوي اقتصادي متوازن‌تر است و برخي سياست‌هاي مشترک وجود دارد که همه ما بايد براي ساختنِ دمکراسي‌هاي پايدار و فراگير تا سال 2030 دنبال کنيم.....اول، ما بايد رابطه‌اي متوازن‌تر ميان دولت و بازار شکل دهيم. دولت‌ها بايد به بازارها اجازه دهند هر آنچه را که صلاح مي‌دانند انجام دهند: يعني ابداع و افزايش توليد.... دوم، همه ما بايد سياست‌هايي که به نفع رشد است را دنبال کنيم. به جاي صَرف انرژي در جنگ‌هاي پولي و تجاري، بايد بر توسعه اقتصادهايمان و توازن بخشيدن به جريان تجارت متمرکز شويم.....توسعه طبقه متوسطِ برزيل همچنين مشارکت فعالانه‌ي کساني که به لحاظ تاريخي از اين فرآيند به دور بودند را هم در بر داشته است..... آينده را در تعميق پروژه‌هاي ملي مان بر‌اساس رشدي فراگير و پايدار و ارتباطِ آن با سرنوشتِ دوستانِ آمريكاي جنوبي و لاتين‌مان مي‌بينيم. خوشبختيم که در منطقه‌اي از جهان زندگي مي‌کنيم که کم ستيزترين مناطق در جهان است.... ما به همگرايي فراگير منطقه‌اي، جهاني و همگرايي با تمام دنيا باور داريم"
این ها آرمان های کسی نیست در آرزوی ساختن برزیل برای 100سال آینده است،بلکه ادامه ی آرزوهای فرناندو انریکوکاردوسو استاد جامعه شناس دانشگاه و معمار توسعه برزیل است که در سال1991 رئیس جمهور شد،و از 98 تا 2002 مجددا انتخاب شد.گرچه او را مجری سیاست های نئولیبرال و خصوصی سازی می دانندو روی کار آمدن داسیلوا را نتیجه ی شکست سیاست های او می دانند،اما بدون شک نقش او در صنعتی سازی کشور مهم بود و هرکشوری به شکل زنجیره ای گام های توسعه را می پیماید و بذری که لولا داسیلوای توسعه گرا با بستر توسعه صنعتی میراث کاردوسو نهاد و با استادی تمام ائتلاف گروه های مدنی و احزاب را بر مفهوم توسعه ایجاد کرد،اکنون وضعیتی را ایجاد کرده است که دیلما روسف با اعتماد به نفس از آینده ای روشن سخن می گوید.برزیل توسعه اش را مدیون غرورملی،ناسیونالیسم قوی و فرهنگ نسبتا یکپارچه ای است که قدرت داخلی را شکل می دهد و موتور توسعه را روشن نگاه می دارد.دردوره ی روسف کماکان شعار لولا در سال 2002 چراغ راه است:"برزیل کشوری برای همه Brazil:um pais de todos با همه ی این اوصاف نمی توان نظریه مایکل تودارو با نادیده گرفت که گفته است"دقیق ترین مطلبی که می توان در مورد برزیل گفت این است که برزیل گرچه رشد اقتصادی را تجربه کرده است ،اما به همان اندازه توسعه اجتماعی کسب نکرده است."

 

 


گاهی صحنه های سرکوب حاشیه نشینان شهرهای بزرگ را که توسط پلیس های مجهز به انواع تسلیحات می بینیم که می خواهند مردم را همراه محله هایشان محو کنند، خانواده هایی را به یاد می آوریم که وقتی مهمانی پولدار برایشان می رسد سعی می کنند فقر و مسکنت خود را پشت نقابی شیک و شاد مخفی کنند،اما خیلی وقت ها نمی شود.برزیل در برابرمهمانان خارجی خود دقیقا همین رفتار را انجام می دهد.

 

 

 
منتشر شده در مثلث.شماره221

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 360270

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ساجده IR ۱۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۲۵
    1 0
    زیبا بود....مرسی....