اهل تفکر و تدبر بود. از تکلف پرهیز می داشت. خردورز و عقل گرا بود. به علم و دانش اندوزی اهمیت وافری می داد. اهل فضیلت بود و متخلق به آداب تعلیم و تعلم؛ (با اشاره به طفلی) می گفت: گاهی از همین کودک هم باید چیزی آموخت.
بسیار زحمتکش بود و کوشا. اهتمام خاصی داشت به کار و تلاش. عمیقاً معتقد بود که بدون تلاش، به جایی نمی رسی! از تنبلی بی زار بود. بلندهمت بود و سحرخیز!
مدیر بود. و در شیوه ی مدیریتش، به جوانان اعتماد می کرد. آزموده را دوبار، نمی آزمود. خطاکار را متوجه خطایش می کرد؛ البته با رعایت ادب و احترام و بدون سرزنش و عتاب. گاهی، اگر راه به خطا رفته بود، به دلجویی پیش قدم می شد.
شادمانی و شعف روح و روان را در سلامت جسم و جان جستجو می کرد. به پوشش و ظاهر آدمی اهمیت می داد. خوش پوش بود اما لباس شهرت، همیشه برایش تنگ بود و بسیار پرهیز می داشت.
به بهداشت عقل و روان توجهی ویژه داشت؛ از دل مردگی بی زار بود.
ریاست را در نشستن بر صندلی قدرت نمی دید! عمل گرا بود و بر اساس قاعده و اصول و ضوابط، رفتار می کرد.
به وقت ناسازگاری روزگار، با یادی از پدرومادر، آرام می شد و گویی، با گفتن خاطره ای از ایشان، دوباره جان می گرفت. مهربانی را با زیردستان تمرین می کرد. همه را تکریم می کرد و با کودکان نیز با کرامت رفتار می کرد.
فرصت طلب نبود ولیکن استفاده از وقت را بهترین فرصت می شمرد.
اساساً مهربانی و مدارا کردن با مردم و تکریم دیگران، قانون عمومی ارتباطات میان فردی او بود.
خوشخویی و حُسن خلق را راهکار برون رفت از بداخلاقی دیگران می دانست.
ارزش علم و دانش را در تکریم عالم و دانشمند می دید.
در برخورد با توقع نابجای دیگران، در نهایت ادب و احترام، چنان میهمان نوازی می کرد که طرف، خودش، مجاب می شد در برابر این همه اکرام، ریش و قیچی را وانهد.
مشورت با جوانان، جزو عقل مدیریتی اش محسوب می شد. و در به کارگیری جوانان توانمند و متخصص، همچو اقبال مدیران کارآزموده، با رویی خوش به پیشواز می آمد.
برکت زندگی را در انفاق می دید و یتیم نوازی! حتی گاهی یتیمان معنوی را با کمترین محبت، نوازش و سرپرستی می کرد.
نه فقط بر بدهکارِ مضطر، سخت نمی گرفت و مهلت می داد بلکه در پرداخت بدهیِ قرض داران، مددکار و یاری رسان بود و اهل سخا و بخشش و انفاق.
اهل مشورت بود و دارای استقلال فکری؛ استقلال را در نفی ذلت پذیری پیدا کرده بود.
از اهل تحقیق، پرسشگر بود.
دفاع از مظلوم را وظیفه می دانست و همیار ظالم نبود.
امانت دار بود و رازدار. دستش برای انجام کار خیر همیشه گشوده بود و با آغوشی گشاده و رویی باز، همه را به نیکوکاری دعوت می کرد و خود، پیش قدم بود.
در کمترین تضییع حقوق بیت المال، سخت بخیل بود و در مصرف بجا و درست و صحیح، اهل قناعت بود و اعتدال؛ و هرگز اسراف را نمی پسندید.
و به یقین، مرگ، بازتاب زندگی است؛ کما تعیشون تموتون.
زنده یاد عباس سعیدی، متحیّر از معنا و تفسیر بخشی از آخرین آیه ی شریفه ی سوره ی مبارکه ی بقره بود که خدای عزّ و جلّ در کتاب مبین قرآن کریم می فرماید؛ "لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ".
در یک جمله؛
عباس سعیدی، خدوم نظام سردفتری ایران و دلسوز جامعه ی سردفتران و دفتریاران بود.
او همیشه متقدم بود در سلام کردن! تا جایی که حتی آخرین پیامش در گوشی تلفنی که همیشه همراهم خواهد بود، این بود؛ "سلام".
یادش همیشه زنده باد و روح ملکوتی اش شاد
.........................................
این یادنامه، به بهانهی چهلمین روز کوچ دردمندانه ی سردفتر بازنشسته دفتر اسناد رسمی 113تهران، استاد ادب و اخلاق، زنده یاد جناب آقای عباس سعیدی، عضو سابق هیئت مدیره کانون سردفتران و دفتریاران و مدیر مسؤول پیشین ماهنامه "کانون" که در تاریخ 29 آذرماه سال جاری، دار فانی را وداع گفت، نگارش شد.
نظر شما