۹۳/۳/۲۸؛ جهانگیر زاده نماینده اورمیه در مجلس: بین مراکز استانهای سراسر کشور بعد از بندرعباس، اورمیه در شاخصهای درمانی بدترین وضعیت را دارد، استان از لحاظ درآمد سرانه در رتبه بیست و ششم کشور قرار دارد
۹۳/۶/۳۱؛ دکتر عطاپور معاون اجتماعی استاندار: استان در شاخصهای توسعه فاصله معناداری با سایر استانها دارد بهنحویکه در رتبه ۲۴ کشوری قرار دارد. در آسیبهای اجتماعی نیز جایگاه استان هشتتا ۱۰ کشوری است
۹۴/۱/۱۹؛ امامجمعه اورمیه: آذربایجان غربی در بسیاری از شاخصهای توسعهای در ردههای پایین کشور قرار دارد
۹۴/۲/۷؛ استاندار: سرانه درآمد مردم آذربایجان غربی، ۴۳ درصد سرانه کشور است، آذربایجان غربی در ردیف ۶ استان کمسواد کشور قرار دارد، بیش از دو هزار و ۳۰۰ نفر در استان در صف دریافت کمکهزینه جهیزیه از دو نهاد حمایتی کمیته امداد و بهزیستی هستند
۹۴/۴/۱؛ استاندار: آذربایجان غربی به لحاظ برخورداری از شاخصهای توسعه انسانی مانند درآمد سرانه، سواد و بهداشت و سلامت، جزو استانهای عقبمانده کشور است، تعطیلی حدود ۱۲۵۰ واحد تولیدی صنعتی در استان
و...
به گزارش خبرآنلاین آذربایجان غربی و به نقل از دورنانیوز، اینها فقط بخشی از محرومیتهای استان آذربایجان غربی که با داشتن بیش از ۳ میلیون جمعیت (جز ۱۰ استان پرجمعیت کشور)، داری مرز مشترک با سه کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ترکیه، یکی از قطبهای کشاورزی کشور، یکی از قطبهای سنگهای معدنی کشور، در یک سال گذشته است که از زبان مسئولان استانی جاریشده و باید آمار وجود ۴۰۰ هزار پرونده قضایی را هم به موارد فوق افزود تا بهدرستی درجه فلاکت مردم استان نشان داده شود.
به نظر میرسد این سخنان مقدمه مناسبی برای بررسی عدم توسعه اقتصادی، اجتماعی و... استان باشد. استانی که با داشتن پتانسیلهای بسیار از یک محرومیت تاریخی رنج میبرد!
توسعه اقتصادی چیست؟
افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشهکنی فقر) و ایجاد اشتغال، اهداف «توسعه اقتصادی» است که هر دو در راستای عدالت اجتماعی است. نگاه به توسعه در کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعهنیافته متفاوت است. در کشورهای توسعهیافته، هدف اصلی، افزایش رفاه و امکانات مردم است، درحالیکه در کشورهای عقبمانده، بیشتر ریشهکنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است.
حال میتوان بهراحتی این برداشت را از سخنان فوق الاشعار مسئولان آذربایجان غربی داشت که در این استان نه ثروتی وجود دارد و نه رفاه اجتماعی!
رفاه اجتماعی
رفاه اجتماعی تعبیری است معطوف به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که حفظ کرامت انسانی و مسئولیتپذیری افراد جامعه، در قبال یکدیگر و ارتقای توانمندیها، از اهداف آن است.
واژه «رفاه اجتماعی»، اشاره به حالتی از سلامت، شادی، سعادت، خوب بودن و مساعدتی بهویژه بهصورت پول، غذا و دیگر مایحتاج ضروری که به نیازمندان ارائه میشود، دارد.
رفاه اجتماعی در اسلام
در تعالیم اسلام با تعبیر «تأمین اجتماعی» از این مقوله یادشده است و یکی از مقولههای مهم حکومت به شمار آمده است. از دیدگاه اسلام، همه انسانها در برابر بیعدالتی و فقر در جامعه مسئولاند و برای تحقق تأمین اجتماعی در جامعه اسلامی به دو بخش تدابیر حکومتی و فردی اشارهشده است. تدبیر حکومتی شامل مواردی از تأمین اجتماعی است که بر مبنای آن حکومت بخشز از ثروت ثروتمندان را طبق ضوابطی (مانند زکات و خمس) دریافت میکند تا برای مصارف عمومی و رفع فقر هزینه کند. تدابیر فردی نیز شامل مصداقهایی از تأمین اجتماعی است که بر مبنای آن افراد به میل و اختیار خود (مانند صدقه، نذر، انفاق، وقف و ...) به نیازمندان کمک میکنند.
شاخصهای رفاه اجتماعی
شاخصهایی که در ایران برای رفاه اجتماعی در نظر گرفته میشود، عبارتاند از: آموزش و پرورش، بهداشت، درمان، تغذیه، مسکن، اشتغال جمعیت و نیروی انسانی، هزینه و درآمد تأمین اجتماعی.
در کنار شاخصهای اصلی، چند شاخص فرعی نیز برای رفاه در نظر گرفته میشود؛ ازجمله: گذران اوقات فراغت، دسترسی به تسهیلات فرهنگی، محیطزیست و امنیت فرد در برابر تجاوزات مالی و جانی.
مفاهیم محوری در تعریف رفاه اجتماعی
حل یا کنترل مسائل اجتماعی؛ هرچند اتفاقنظر کاملی در مفهوم و محتوای آنچه مسئله اجتماعی خوانده میشود، وجود ندارد، اما در مورد مسائلی مانند بیکاری، خشونت، استعمال مواد مخدر، فقر، خودکشی و سرقت، توافق عام وجود دارد.
تأمین نیازها؛ این مفهوم نیز از چند دهه پیش، تحول قابلتوجهی یافته و علاوه بر شمول آن بر ابعادی مانند نیازهای زیستی، مسکن، آموزش، بهداشت و نیازهای دیگری که برای زندگی منطقی و مناسب در جامعه ضروری است را شامل میشود.
تأمین فرصتهای اجتماعی برابر؛ این مفهوم، به معنی برابری فرصتها در مقابل شغل، آموزش و ارتقاء اجتماعی، صرفنظر از موقعیتهای فردی است. در صورت نابرابری فرصتها، گرایش به روش غیرقانونی و غیرمنطقی، برای دستیابی به نیازها، بروز خواهد کرد. این مشکل، درنهایت به گستردگی حوزه اوّل، یعنی مسائل اجتماعی، میانجامد.
استان آذربایجان غربی
آذربایجان غربی با مساحت ۳۷ هزار مترمربع، استان دوازدهم کشور و با داشتن بیش از ۳ میلیون جمعیت، استان هفتم ایران میباشد. شاید بتوان این استان را استراتژیکیترین استان کشور به جهت موقعیت جغرافیایی و داشتن مرز مشترک با ۳ کشور و قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم و دروازه ایران به اروپا دانست.
این استان با دارا بودن پتانسیل کشاورزی و معدنی نیز جز سرآمدترین استانهای کشور قرار است، بااینحال، این استان در آمارهای کشوری جز محرومترین استانهای کشور محسوب میگردد.
شاخصهای توسعه در استان آذربایجان غربی
شاخص درآمد سرانه
چنانچه استاندار آذربایجان غربی در آیین اختتامیه هفته سلامت در آذربایجان غربی در هفتم اردیبهشتماه امسال سرانه درآمد آذربایجان غربی را ۴۳ درصد سرانه کشور یعنی پایینتر از نصف سرانه درآمدی کشور اعلام نمود.
شاخص بهداشت و سلامت
در همین مراسم قربانعلی سعادت از کمبود بیش از ۱۰۰۰ تخت بیمارستانی در استان خبر داده و اعلام نمود که در این شاخص جز استانهای آخر کشور هستیم و اورمیه مرکز آذربایجان غربی بین مراکز استانها رتبه دوم از آخر را در میان مراکز استانها در امر شاخص درمان داراست.
شاخص اجتماعی
الف) سرانه فضای مطالعه در استان ۱٫۳ مترمربع است درحالیکه این سرانه در کشور ۱٫۱۶ مترمربع است.
ب) بالا بودن آمار بیکاری، کودکان خیابانی، بالا بودن آمار طلاق (از ۱۵ هزار ازدواج در نیمه اول سال ۹۳، ۲۷۹۵ منجر به طلاق گشته است).
شاخص آموزش
بخشی از سخنان قربانعلی سعادت: «آذربایجان غربی در ردیف ۶ استان کمسواد کشور قرار دارد و ۲۵۰ هزار نفر از جمعیت گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال استان بیسواد هستند»
شاخص محیطزیست
فقط در یک کلمه میگوییم: «دریاچه اورمیه» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
شاخص فرهنگی
استان آذربایجان غربی هماکنون دارای ۱۴ سینما میباشد که بسیاری از آنها تعطیلاند و چندین سینما نیز در سالهای اخیر تخریبشدهاند. (فقط ۳ سینمای فعال!)
شاخص قضایی
شاید بیان این تک جمله که در استان ۳ میلیون نفری سالانه بیش از ۴۰۰ هزار پرونده قضایی تشکیل میشود، برای توصیف وضعیت اسفناک شاخص قضایی آذربایجان غربی کافی باشد.
آری اینها و دهها مورد دیگر واقعیتهایی بدون تعارف هستند که استانمان با آنها دست و پنجه نرم میکند.
به نظر نگارنده عوامل عدم توسعهنیافتگی را باید در دو حوزه حاکمیتی و عمومی جستجو کرد.
در حوزه حاکمیتی اقداماتی که مسئولان کشوری و استانی انجام داده و میدهند و در حوزه عمومی به رفتارها و فرهنگعامه باید توجه نموده و بهنقد نشست.
اما در حوزه حاکمیتی، به نظر نگارنده نارساییهای زیر از اصلیترین علل عدم موفقیتهای در استان است:
۱- فقدان برنامهریزی استراتژیک:
بر اهل علم پوشیده نیست که توسعه، ناگزیر از داشتن برنامههای بلندمدت و استراتژیک بوده و نیازمند جمعی از نخبگان و اهلفن برای تدبیر امور میباشد.
آنچه در استان آذربایجان غربی رخداده عدم وجود برنامهریزی صحیح و استفاده از نخبگان استانی از یک طرف، و از طرف دیگر ضعف بسیار شدید مسئولان اعم از مقامات استانی و نمایندگان مجلس است که نتوانستهاند در برنامهریزیهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت کشوری اعم از برنامه بودجه سالانه، برنامههای توسعه ۵ ساله و... جایگاهی درخور برای استان تعریف کنند و امروز اینچنین لب به انتقاد از عدم توسعه استان گشودهاند، غافل از آنکه یکی از مهمترین دلایل عدم توسعه استان را باید در عملکرد همین افرادی جست که سالها پشت میزهای ریاستی استانی نشسته و تنها به حفظ این میزها اندیشیدهاند. سخن من تنها متمرکز بر یک بخش یا دورهای از مسئولان نبوده و نیست بلکه تمامی مسئولانی است که در این استان پشت میز نشستهاند.
۲- فقدان شایستهسالاری به معنای واقعی آن:
ما ناگزیر باید تکلیف خود را با نسبت شایستهسالاری و مواضع سیاسی روشن کنیم. نمیشود هر دو اینها را توأمان جمع کرد. دولتها که همیشه فریاد شایستهسالاریشان گوش فلک را کر کرده کمتر دورهای را سراغ داریم که افراد شایسته بهدور از گرایشهای سیاسی بر مناصب استانی بنشیند، اگر غیر این بود آمارها چیز دیگری را نشان میداد!
ما باید تکلیف خود را با مفهوم نخبگی روشن کنیم. نه آنکه هرکسی که کتوشلوار اتوکشیده بر تن میکند در دایره نخبگی است و نه آنکه نخبهها فقط در یک دایره محدود دوستان و همراهان سابق و فعلی دولتها تعریف شوند و بر سر برخی از مصادیق آن با نظر قاطبه ملت لجبازی صورت گیرد. نمونه بارز آن انتصاب مدیرکلی برای مدیریت ورزش و جوانان استان است که حتی از وجود برخی ساختمانهای این اداره کل بیخبر است.
دانشگاهها و حوزهها و مراکز علمی این استان دارای افراد نخبه بسیاری میباشند که به دلایل مختلف یا مهجورشان کردهاند یا خود گوشه عزلت برگزیدهاند. باید که ایشان را به دامن استان بازگرداند. البته این حرف به معنای اجازه ورود هرکسی که مدرکی یا نامی و نشانی بدوش میکشد نیست!
ما باید تکلیف مواضع سیاسی نخبگان را با استفاده از وجوه نخبگی آنها در امورات استان نیز روشن کنیم. صدالبته که منظور نگارنده این نیست که هر که نخبه بود فارغ از دلمشغولیهای اعتقادی و سیاسیاش در مصادر امور قرار گیرد. روشن است که کسی میتواند برای استان ما از نخبگی خود بهرهای رساند که درد مردم و استان را داشته باشد. به نظر میرسد همین خصیصه برای استفاده از نخبگان کافی است و همراهی یا عدم همراهی ایشان در امورات و سیاستهای جزئی دولتها یک امر دسته چندم است.
۳- عدم توجه به نیروی انسانی بهعنوان اصلیترین سرمایههای کشور:
بیشک افراد یک جامعه اولین و مهمترین سرمایههای آن تلقی میشوند و صدالبته این مهم به چگونگی نگاه مسئولین امر بستگی دارد. اینکه آیا آنها جمعیت و نیروی انسانی را عامل توسعه میدانند یا مانع آن. قطعاً هرکدام از دو انگاره فوق در برنامهریزیها و تدبیر امور راه متفاوتی را پیش روی کشور خواهند گذاشت.
اما آنچه امروز بهوضوح دیده میشود این است که در استان و حتی کشور ما نیروی انسانی سرمایه تلقی نمیشود. ما برای نفت، گاز و معادن از نیروهای انسانی کشورمان ارزش بیشتری قائلیم، و این یعنی سرآغاز خطا و اشتباه. اگر چنین تفکری در جامعهای حاکم شد، طبیعی است که دیگر در آموزش به معنای کلان آن سرمایهگذاری نمیکنیم، در تربیت به معنای محتوایی آن تلاشی صورت نمیدهیم، و میشود اینکه هماکنون! دیپلمههای کارنابلد و وامانده و لیسانسههای مدعی و کمسواد! و البته همه به دنبال ادامه تحصیل در دورههای تکمیلی! برای چه؟ خود هم توجیه نیستند و ناآگاهانه در یک دور باطل و مسابقه منفی گرفتارند.
ناگزیر باید برای این مهم طرفی بست و اندیشهای کرد. امروز ایران با جمعیتی جوان فرصتی مغتنم در دست دارد که شاید در طول سالیان و دهههای آینده چنین فرصتی به دست نیاید. باید برای امر تربیت در آموزشوپرورش فکری اساسی کرد. آموزشوپرورش ما به معنای واقعی فاقد هرگونه نظام و سیستم است. این واقعیت تلخ را در تغییرات مکرر و بدون دانش و پشتوانه علمی در سالهای بعد از انقلاب بهوضوح میبینیم. هر آنچه تغییراتی که در این سالها آموزش و پرورش به خود دیده تغییرات کالبدی و ساختاری است و محتوا و فرایند محجورترین قسمت این بهاصطلاح نظام آموزشی است. شاید و البته دلیل آن نافهمی مسئولین امر از محتوا و فرایند، در نظام تربیتی ماست. افرادی که شاید چند ساعت همدرس تعلیم و تعلم نخواندهاند و با هیچ مکتب تربیتی چه اسلام و چه غربی کمترین آشنایی ندارند. مسئولانی که فقط به دلیل پرکاری یا توانایی مدیریتی (اگر نگویم به علت همحزب بودن یا مسائلی ازایندست) در رأس کسریها قرا گرفته و هیچگاه در این اندیشه نبودهایم که از آنها بخواهیم حال که خود از آموزش چیزی نمیدانی چطور این نقیصه برطرف مینمایی؟
در آموزش عالی وضع بهمراتب بدتر است. دانشگاه و دانشجو، هم در حوزه محتوا و هم تربیت هدفمند، کاملاً رهاشدهاند و اساتید با یک جزوه چندصفحهای که هیچ بار علمی ندارد در حال تربیت نیروهای جوان کشور هستند و همین میشوند که خوابگاههای دانشجویی محلی برای شببیداری و به بطالت گذراندن اوقات نسل جوان و دانشجویان میشود.
و این نیست جز حاصل بیتوجهی ما به محتوا و امر تربیت در دانشگاه و صدالبته انتصابات فارغ از دغدغههای فوق و متأسفانه مدیریت ناکارآمد دانشگاهها. در اینکه باید دانشگاه سیاسی باشد و دانشجو دارای فهم و بصیرت سیاسی نهحرفی است و نه اشکالی اما انتصاب مدیران نباید سیاسی باشد!
این سیاست زدگی تنها محدود به دانشگاه نیست که ما از دانشگاه تا ورزشگاه به طرز غلط سیاست زدهایم. فرهنگ ما بهشدت سیاست زده است، اجتماع ما بیشازحد متأثر از سیاست است و دینداری ما به طرز غلطی با سیاست گرهخورده است که معنای «سیاست ما عین دیانت ماست» بد تعبیر شده تا امروز رویگردانی عدهای از دین بهپای این کلمه حق گذارده شود.
بههرتقدیر سیاست زدگی آفت توسعهیافتگی است...
البته این موارد نهتنها منتهی به استان آذربایجان غربی نیست بلکه باید این موارد را بهکل کشور و مقامات کشوری تعمیم داد.
حوزه عمومی (جامعه)
حاکمیتها محصول جوامع خود هستند و حاکمیت ما نیز محصول جامعهای است که شغل محبوب افراد دلالی و تعویض پول با پول بهجای تولید و کار است، جامعهای که در طول تاریخ همیشه دنبال کسب ثروت یکشبه بدون تلاش و کوشش باشد، جامعهای در محافل شخصی به هر مسئول و غیرمسئولی انتقاد و بد و بیرا بگوید و هنگام روبهرو شدن با همان مسئول چنان چاپلوسی کند که شاید بتواند امتیازی بگیرد، جامعهای منتقد را از خود براند چه انتظاری میتوان داشت؟
این خود جامعه است که باید زیرساختهای توسعه را فراهم کند، این خود جامعه است که باید برای باسواد شدن تنها به دانشگاههای مدرکدهی اکتفا نکرده و خود دنبال سواد و تحقیق باشد، جامعهای که میزان مطالعه در آن نزدیک به صفر باشد، چگونه خواهد توانست به سوی توسعه گام بردارد؟
آری دولت سرمایهگذاری نمیکند، دولت بیمارستان نمیسازد، دولت شغل ایجاد نمیکند، دانشگاهها دانشجو را بیسواد به بار میآورد و... همه اینها قبول، اما خود جامعه برای خود چهکار میکند؟
جامعه چرا بهجای سرمایهگذاری در شغل دلالی ارز و زمین در تولید سرمایهگذاری نمیکند؟ چرا در ساخت بیمارستان و مراکز درمانی که بسیار سود ده است سرمایهگذاری نمیکند؟ و دهها چرای دیگر...
درد ما تنها درد مسئول نیست، درد ما فرهنگ حاکم تنبلی در جامعه است!
البته در این تنبلی نیز عوامل بسیاری همچون صوفیگری که ریاضت را به نهاد جامعه تزریق کرده، استکبار که منافع خود را اشتغال به شغلهای کاذب و بیسواد جامعه دیده، جاده ابریشم که تاجران غرب و شرق بهراحتی کالایشان را به دست ما رسانده و... دخیل هستند.
از چنین جامعهای نباید انتظار توسعه داشت مگر آن آنکه خود جامعه خود را اصلاح کند وگرنه همینکه هست تداوم خواهد داشت.
حال شاید این سؤال پیش آید که اینها همه برای کل جامعه ایرانی است، بس چرا جامعه آذربایجان غربی از همه آخر است که سؤال درستی است و من این موضوع را حواله میدهم بهشدت و حدت وضعیت حاکم بر استانها.
بهرام جوادی - وکیل پایه ۱ دادگستری

آنچه در استان آذربایجان غربی رخداده عدم وجود برنامهریزی صحیح و استفاده از نخبگان استانی از یک طرف، و از طرف دیگر ضعف بسیار شدید مسئولان اعم از مقامات استانی و نمایندگان مجلس است که نتوانستهاند در برنامهریزیهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت کشوری اعم از برنامه بودجه سالانه، برنامههای توسعه 5 ساله و... جایگاهی درخور برای استان تعریف کنند و امروز اینچنین لب به انتقاد از عدم توسعه استان گشودهاند.
کد خبر 432889
نظر شما