ماجرای زن گرفتن قلی به روایت بوالفضول الشعرا
خبر نداری حاج آقا! قلی میخواد زن بگیره
شما نبودی شب اومد بعلهشو از من بگیره
به من میگفت: آی ننه جون، مام آخه آرزو داریم
یه کاری کن آقا جونم بیاد واسم زن بگیره
هوتن چِشدریده هم خواستگار لیلا شده
من بیشینم، نیگا کنم، لیلا رو هوتن بگیره!؟
گرفتم اون شب حالشو، اما سپردم به جوات(!)
این دفه حال نکبتو تو روز روشن بگیره
اطلاعات اگه میخواد دختره از اخلاق من
از من خجالت میکشه، از آبجی سوسن بگیره
لپّ کلوم، اگه ننهش دختره رو به من نده
سَم میخورم، اونوَق باید خونمو گردن بگیره
گفتم: ننه، کفری نشی، ننهش گفته قلی بره
یه دختر کور و کچل، چلاق و الکن بگیره
گفته مگه دخترمو آوردمش از سر راه
که لیلای ماهمو این بیعار و چلمن بگیره
درد و بلات توی سرم! آخه ننهت تا کی بره
نشونی دخترا رو از کوی و برزن بگیره
دربهدر خواستگاری این در و اون در میزنم
آقات باید بره واسم کفشی از آهن بگیره
با شاگردی تو بقّالی کسی بخواد زن بگیره
با این تورّم میدونی ماهی باید چن بگیره؟
واسه عروس و خواهراش، برادراش، ننه، باباش
هر چی که اونا دوس دارن، هر چی که خواستن بگیره
خرج عروسی به کنار، فردا باید واسه زنش
چادر و کفش و روسری، بلوز و دامن بگیره
بعد عروسی هم باید گیوههاشو وربکشه
برای زندگی بره خونه و مسکن بگیره
چنصد تومن پیاده شه، ماهی واسه یه لونه موش
یه خونه اجارهای تو سولقون و کن بگیره
بعدش باید زیذی بشه، به دستای مبارکش
جارو و رخت و قابلمه یا نخ و سوزن بگیره
بچهها که شدن ردیف میآد خرج کتاب و کیف
باید که هر سال براشون شلوار و پیرهن بگیره
روی سرش قطارقطار هوار میشه قوم تاتار
اونوَخ باید روزی سه بار برنج و روغن بگیره
هر کسی طالب زنه، اما بدون اسکنه
باید که از مخش ننه، یک سیتیاسکن بگیره ...
*
اونقده گفتم که قلی زهرهترک شد حاج آقا
سراغ لیلا رو دیگه بعد از این عمراً بگیره ...
از مجموعه شعر طنز «خندههای فالش» سعید سلیمان پور ارومی
6060
نظر شما