چاپ بیستم «بابانظر» که در 439 صفحه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده با لوح فشرده‌ «درد دلهای پرویز پرستویی» عرضه می‌شود؛ بازیگر محبوبی که درباره کتاب می‌گوید: من این کتاب چهار صد و چند صفحه‌ای را خواندم و احساس کردم یک فیلم سینمایی است که بازیگرانش بابانظرند و شریفی‌ها و قالیباف‌ها و همه عزیزانی که اسمشان در این کتاب آمده است و کارگردانش خداست.

به گزارش خبرآن‌لاین، کتاب «بابا نظر» که روایتی است از خاطرات شهید محمدحسن نظرنژاد در فاصله چهار ماه از انتشار چاپ نخست به چاپ بیستم رسیده و در چاپ جدید همراه با یک لوح فشرده به نام «درد دلهای پرویز پرستویی درباره کتاب بابا نظر» توزیع می‌شود. مستندی که در آن پرویز پرستویی درباره چگونگی آشنایی‌اش با این کتاب، خواندن آن و احساسی که نسبت به آن داشته و دارد، سخن می‌گوید.

پرستویی پیش از این نیز در یادداشتی در مراسم رونمایی این کتاب نوشته بود: با زخم‌های ‌بابانظر، با مقاومت‌ها بابانظر، با جدیت‌های بابانظر، با گرسنگی‌ها و بیمارستان‌ها، بستری شدن‌‌ها چه در ایران و آلمان نهایتا باز با درگیری‌های او با مجاهدین در بیمارستان آلمان و دستبند به دست در کنار رودخانه راین همراه شدم...فقط تقاضا دارم به هر شکلی که ممکن است این کتاب در اختیار کل ملت ایران قرار بگیرد، تا شاید یادآوری شود که بابانظرها چه کردند و ما چه می‌کنیم. و امیدوارم شرایطی فراهم شود، حداقل این اثر جاودانه که حاصل هشت سال دفاع مقدس است به تصویر کشیده شود. و خود بنده کوچک‌ترین، حاضرم علی‌رغم نقد و انتقادها که در خصوص کلیشه شدن من در این نوع کارهاست، نقش کوچکی در این اثر جاودانه، که پر از حماسه، خودسازی و پر از اعتقاد و ایمان است داشته باشم. 

حالا او در درد‌دل‌هایش می‌گوید: من این کتاب چهار صد و چند صفحه‌ای را خواندم و احساس کردم یک فیلم سینمایی است که بازیگرانش بابانظرند و شریفی‌ها و قالیباف‌ها و همه عزیزانی که اسمشان در این کتاب آمده است و کارگردانش خداست. وقتی بابا نظر از سنگر خودش بیرون می‌زند و یک کبک می‌زند و می‌خورد من می فهمم که چقدر گرسنگی به او فشار آورده است، آن هم با بدنی تکه پاره شده بدنی که بدون هیچ توقعی، ادعایی، طلبی، میزی، مسندی و پستی آمد و این کارها را کرد.

شایان ذکر است خاطرات شفاهی شهید نظرنژاد جانباز 95 درصد که 140 ماه حضور در جبهه‌های جنگ را در کارنامه خود داشته، حاصل گفت ‌و شنود 36 ساعته سید حسین بیضایی با اوست که مصاحبه‌ها در سال 1374 و اوایل 1375 ضبط ویدیویی شده است. محمدحسن نظرنژاد که بعدها به بابانظر معروف شد فعالیت‌های مبارزاتی و انقلاب خود را از دوران پیش از انقلاب آغاز کرد. بعد از پیروزی انقلاب از همان روزهای اول عازم جبهه‌های جنگ شد. اولین بار در سال 1358 عازم جبهه کردستان شد و تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت.

بابانظر در بُستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینه‌اش شکافت، گازهای شیمیایی به ریه‌هایش رسید و...وقتی جنگ تمام شد، 160 ترکش در بدن داشتکه تنها 57 ترکش را از بدنش خارج کردند اما 103 ترکش همچنان در پیکر قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود، به یادگار ماند. آن روزها بود که برایش 95 درصد مجروحیت نوشتند؛ مردی که در مرداد سال 75 به همرزمان شهیدش پیوست..

***

یک‏دفعه دیدم یکی از تانک‌های عراقی از آن‏ طرف بالا آمد و شلیک کرد. گلوله‏اش به زیر پایم خورد. دو سه‏ متری روی هوا چرخیدم و به زمین خوردم. سرم سنگین شد. اول حس کردم سرم از بدنم جدا شده است، منتهی چون گرم هستم، متوجه نیستم! غبار عجیبی هم پیچیده بود. بی‌سیمچی من که اسمش جاجرم بود، صدایش بلند شد و گفت: حاجی شهید نشده. بچه‏ها، بروید جلو. حاجی یک مقداری خراش برداشته. الان بلند می‏شود و می‏آید.

یک وقت دیدم آقای صادقی و مسئول تخریب گردان کنارم ایستاده‏اند. من تکان خوردم و بلند شدم. آقای کفاش به شدت می‏خندید. گریه هم می‏کرد. پرسیدم: چرا این‏جوری هستی؟ گفت: حاج‏آقا نظرنژاد، شما لختی!

نگاه کردم و دیدم موج انفجار همه لباس‌هایم را کنده است. چشم و گوش چپم آسیب دیده بود. ماهیچه دستم را ترکش برده بود. قسمت‌های زیادی از بدنم، ضربه کاری خورده بود، ولی چون قوی و تنومند بودم، متوجه نبودم. خودم را تکان دادم تا بتوانم بهتر روی زمین بایستم. آقای کفاش، پیژامه سفید و گشادی را که داشت، به من داد تا بپوشم...

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 44624

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حامدي IR ۰۹:۵۱ - ۱۳۸۸/۱۲/۰۱
    0 0
    چندي پيش از رسانه ملي مان يادواره اي از اين شهيد بزرگوار پخش شد كه مربوط به سالهاي قبل بود و از اين كتاب هم حرفي به ميان نيامد. جا دارد در خصوص اين افراد فيلم توسط نهادهاي مربوطه ساخته شود تا توشه راه جوانان امروز اين كشور گردد.