چه پیشنهادهایی به امام حسین(ع) به جای سفر به کوفه داده شد؟/ دلیل امام برای خروج از مکه چه بود؟

هنگام خروج امام حسین(ع) از مکه، عده ای از خویشاوندان و یاران به دیدارش شتافتند تا او را از این کار منع کنند... / بررسی تحلیلی عاشورا از نگاه خاندان صدر

خاندان صدر به علم، دین شناسی و هجرت شهره اند. از همان هنگام که جور و ظلم زمانه آنها را وادار به هجرت و رسیدن به سرزمین های عراق و ایران کرد، حوزه های علمیه نجف و قم، علمای بزرگی از این خاندان را به خود دیده است که هر کدام آوازه ای جاوید از خود باقی گذاشته اند. خاندانی که همواره برای نشان دادن اسلام حقیقی تلاش کرده و زیر باز ظلم نرفته اگر چه به قیمت جانش باشد.

در آغازین روزهای محرم بر آن شدیم تا با استفاده از نوشته ها و سخنرانی های چند عالم برجسته از خاندان صدر نگاه آنها را به واقعه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) بیان کنیم. این سلسله مطالب که هر روز قسمتی از آن در اختیار مخاطبان قرار می گیرد با همکاری موسسه فرهنگی تخقیقاتی امام موسی صدر و خبرآنلاین تهیه و منتشر می شود. بخش دوم از مطالب «عاشورا از نگاه خاندان صدر» تقدیم مخاطبان می شود.

بخش نخست از مطالب «عاشورا از نگاه خاندان صدر» را می توانید اینجا بخوانید.

....................

امام حسین(ع) برای حفظ حرمت کعبه و سنت نشدن کشتار از مکه خارج شد/ امام موسی صدر

امام موسی صدر سخنرانی ها بسیاری درباره واقعه عاشورا و نهضت امام حسین(ع) دارد که همه آنها در کتابی با عنوان «سفر شهادت» منتشر شده است. مطلبی که در ادامه می خوانید بخشی از سخنان امام صدر درباره دلایل امام حسین(ع) برای حرکت از مدینه و سپس خروج از مکه به هنگام مراسم حج است.

«هنگامي كه در مدينـه بيعت بـه حسين ع پيشنهاد شـد، آن را رد کرد. سپس فهميد به او اجازه نخواهند داد تا بيعت نكند و او را خواهند كشت. او نمي‌خواهد مکارانه به قتل برسد. از مدينه قيام كرد و شعار روشن خود را سر داد كه او اصلاح مي‌خواهد. به مكه رفت و در آنجا با مردم ديدار كرد و مسئله را شرح داد و حقيقت را برايشان روشن ساخت.

او مي‌دانست كه موج گمراهي و اباطيل و شبهات جهان اسلام را آكنده كرده است و به همين دليل حسين به هر‌چيزي متهم خواهد شد. بنابراين، مي‌خواست با روشنگري خود، حقايق را آشكار كند و پرتوهاي روشن‌كننده‌اي بر آن سفر بيفكند تا سفرش سرمشقي شود كه بتوان در تمام مراحل تاريخ به آن اقتدا كرد.

امام حسين ع از ماه شعبان تا هفتم ذي‌الحجه و هشتم آن، كه يوم الترويه است، در مكه بود و در يوم‌الترويه كه هشتم ذي‌الحجه است و همة حاجي‌ها در مكه جمع مي‌شوند، از مكه خارج شد. چرا؟ علت آن معلوم است.

خود حضرت فرمود كه يزيد گروه مسلحي را به مكه فرستاده بود. اين‌ها شمشيرهاي خود را زير لباس احرامشان مخفي كرده بودند و مأموريت قتل يا ترور حضرت را در حرم شريف بر عهده داشتند. ولي امام از ريخته شدن خونش در حرم شريف، هر‌چند مسبب آن يزيد باشد، ابا داشت و نمي‌خواست حرمت كعبه با كشته شدنش در آنجا شكسته شود.

او كه مي‌توانست با خارج شدن از مكه از بروز اين مشكل (ريخته شدن خون در كعبه) در ميان مسلمانان جلوگيري كند و چنين كرد و از مسجدالحرام خارج شد تا هتك حرمت كعبه در آينده سنت نشود و روش حاكمان و ظالمان نگردد. وقتي پسر دختر پيامبرص در كعبه كشته مي‌شود، افراد عادي ديگر جاي خود دارند.

البته، اشخاص ديگري بودنـد كه در مسجدالحرام كشته شدند، مثل عبدالله‌بن‌زبير، ولي بين مقام امام حسين ع و شخصيت عبدالله‌بن‌زبير تفاوت بسياري بود، به‌ويژه اينكه اهداف و روش اعتراض و شيوة مبارزة هر‌ يك با ديگري متفاوت بود. امام حسين ع اولاً، پسر دختر رسول‌خدا ص بود و ثانياً، امام و راهنماي امت و نيز راوي احاديث رسول‌خدا بود. بنابراين، سعي كرد از هتك حرمت كعبه جلوگيري كند. كشته شدن عبدالله‌بن‌زبير در مسجدالحرام هر‌چند بي‌حرمتي به آن بود، ولي تبديل به روش و سنت نمي‌شد. هيچ‌كس به سبب كشته شدن عبدالله‌بن‌زبير، آدم‌كشي در مسجدالحرام را سنت نمي‌كرد. اما امام حسين ع براي حفظ مقام و احترام كعبه از آن خارج شد.»

سخنرانان ار گفتن مسائلی که شبهه ایجاد می کند، پرهیز کنند/ آیت الله شهیدسید محمد صدر

آیت الله سید محمد صدر در متنی که از کتاب «اضواء علی ثوره‌ الحسین(ع)، پرتوهایی بر انقلاب حسین(ع)» انتخاب شده است، خطبا و واعظان و مداحان اهل بیت را مخاطب قرار می‌دهد و دربارۀ نقل و تحلیل وقایع عاشورا توصیه‌ها و تذکراتی به آنان می‌دهد. بخش نخست این توصیه‌ها را می توانید اینجا بخوانید. بخش دوم توصیه های آیت الله صدر را در ادامه می خوانید.

«پنجم، آن که خطبای محترم از نسبت دادن گفتار و رفتار به معصومین‌(ع) تحت عنوانِ «زبان حال»، چه در شعر یا نثر و چه به زبان فصیح یا عامیانه، خودداری کنند، مگر آن که مطمئن باشند زبان حالِ آن بزرگواران در آن لحظه واقعاً همان بوده است.

ششم، آن که سخنران از ذکر مسائل نظری و تاریخی که ممکن است در ذهن مخاطب شبهات اعتقادی پدید آورد، اجتناب کند. شبهه‌هایی که چه بسا سخنران از پاسخ دادن و رفع آنها ناتوان باشد یا اصلاً به آن توجه نکند. سخنران باید آنچه را می‌گوید، با دقت و صلابت انتخاب کند، که در غیر این صورت در برابر گفتۀ خویش مسئول است و دانسته یا نادانسته به حرام دچار می‌شود.
باید توجه داشت، فرقی ندارد که این قبیل مسائل مربوط به وقایع کربلا باشد یا نباشد، یا به نظر خود آنان قطعی و مسلّم باشد یا نباشد.

هفتم، این که سخنران سعی کند آن چه را خدای متعال پوشانده، مخفی نگه دارد و اتفاقاتی را که هنگام نبرد یا کشته شدن افراد رخ داده و ممکن است بیان آن موجب توهین یا خوار شدن کشته شده‌ها شود، به زبان نیاورد و از بیان چیزهایی که موجب کسر شأن مؤمنان حاضر در آن دوره و تمامی مؤمنان - به ویژه حضرت سیدالشهداء (ع) و اصحاب و یاران و اهل بیت گرامی ایشان- می‌شود، خودداری کند.

در اینجا باید به دو نکته توجه کنیم:

- نکته اول آن که مطلب ذکر شده در بالا، با اصل مهمِ ذلت ناپذیری امام حسین‌(ع) و یارانش، تفاوت دارد و بدیهی است که آن بزرگواران هرگز به خواری و ذلت دچار نشدند و از آن به دور بودند. اما کشته‌شدگان کربلا از سوی دشمن مورد توهین قرار گرفتند و به حسب ظاهر، خوار شدند. دشمن عمداً چنین کرد و در جنگ‌ها چنین چیزی بعید هم نیست، اما پوشاندن و ذکر نکردن آن واجب، و اشارۀ مستقیم و صریح به آن حرام است.

- نکتۀ دوم این که مطلب فوق، با اصل مهمِ ذکر شده دربارۀ حرمتِ دروغ بستن به معصومین در گفتار و رفتار متفاوت است. یعنی اگر سخنران از پیش آمدن چنین صحنه‌هایی مطمئن هم باشد و با حجت شرعی، به آن یقین هم پیدا کرده باشد، باز هم جایز نیست مطالبی را که موجب وهن و کسر شأن آن بزرگواران است، بیان کند.

هشتم، آن که سخنران، موضوعاتی را که از نظر قانون طبیعت غیرممکن است، ذکر نکند، حتی اگر آن مطلب با روایات معتبر ثابت شده باشد. چرا که به هر حال شنیدن آن برای ذهن شنونده سنگین است. شاید بهترین مثال در این زمینه، مطلبی باشد که سخنرانان دربارۀ شهادت حضرت علی اکبر (ع) روایت می‌کنند. در روایات آمده است که وقتی عمود آهنین بر فرق مبارک آن حضرت فرود آمد، مغز ایشان متلاشی شد و بیرون ریخت. اما برخی از گویندگان، مطلب را این گونه ادامه می‌دهند که حضرت علی اکبر (ع) در آخرین لحظات حیات، پدر بزرگوارش امام حسین (ع) را فرا خواند و چون امام (ع) نزد او رفت، علی اکبر گفت: «جدم رسول خدا (ص) هم اکنون مرا از شربتی سیراب کرد که پس از آن تشنگی نباشد...»

همگان یقین دارند که با متلاشی شدن مغز، انسان از دنیا می‌رود و نمی‌تواند کلمه‌ای بر زبان بیارود، چه رسد به آن که مدتی هم منتظر باشد تا پدر بر بالینش حاضر شود. بنا‌براین، از بین رفتن مغز به معنای وفات و شهادت است و قطعاً پس از آن زندگی ادامه ندارد و آنچه برخی سخنرانان دربارۀ سخن گفتن آن حضرت در آن حالت می‌گویند، از نظر قانون طبیعت غیرممکن است، مگر آن که بگوییم ضربۀ شدید به سر آن حضرت نخورده و مغز مبارکش از بین نرفته و امکان سخن گفتن برایش وجود داشته است.»

عزم سفرِ امام و نصیحت گرانی که او را از رفتن به کوفه منع کردند/ آیت الله سید رضا صدر

آنچه می خوانید بخشی از نوشتار سید رضا صدر درباره واقعه کربلاست که با عنوان «پیشوای شهیدان» منتشر شده است.

«حسین بار سفر بست و به سوی عراق رهسپار گردید. سفر عراق سفر شهادت بود و حسین، راهی کوی شهادت. کوته‌نظران می‌پنداشتند که حسین به سوی حکومت می‌رود و بدان نخواهد رسید، پس خطاکارش می‌پنداشتند، در مقام پند و اندرز برآمدند تا از این سفر منصرفش گردانند.

سفر حسین به عراق وفای به وعده نیز بود، وعده‌ای که به مردم کوفه داده بود که اگر نماینده‌اش مسلم گزارش دهد که آنان آماده هستند و آنچه نامه‌های آن‌ها خبر داده و پیک‌های ایشان گفته حقیقت بود، حسین به سوی عراق برود.

گزارش مسلم چنین بود: نوشته‌ها صحیح است و گفته‌ها درست و مطابق با حقیقت. حسین مرد وفا بود و باید به وعده‌اش وفا کند. او کسی نیست که قولی بدهد و خلاف کند.

محمد حَنَفِیّه، که برای حج به مکه آمده بود، شنید که برادر عزم سفر عراق دارد. شرفیاب شد و پند دادن و نصیحت‌گری آغاز کرد و گفت: برادر، تو اهل کوفه را خوب می‌‌شناسی. آن‌ها به پدرت خیانت کردند، به برادرت خیانت کردند، از آن ترسم که با تو چنان کنند که با آن‌ها کردند. اگر در مکه بمانی، گرامی‌ترین مرد حَرَم و محفوظ‌ترین کس خواهی بود.

حسین گفت: «بیم آن است که یزید خون مرا در حرم بریزد و من کسی باشم که به وسیلة من حرمت خانة خدا پامال گردد.»
محمد گفت: اگر چنین است، برو به یمن یا سر به بیابان بگذار، که هیچ قدرتی نخواهد توانست بر تو پیروز گردد.

ابن‌عباس از حرکت حسین آگاه شد. شرفیاب شده گفت: پسر عمو، شنیده‌ام عزم عراق داری. می‌دانی که عراقیان مردمی خیانت پیشه هستند. اگر آنان تو را دعوت کرده که در زیر رایت تو نبرد کنند، شتاب مکن و عجله به کار مبر. اگر قصد پیکار با یزید داری و نمی‌خواهی در مکه بمانی، به یمن برو، چون که یمن دور است و در کناری قرار دارد. در یمن یاورانی داری که از تو نگه‌داری خواهند کرد. در یمن بمان و دعوت خود را پخش کن و فرستادگانی به هر شهر و دیار بفرست و به مردم کوفه بنویس که تا والی یزید را بیرون نکنند، نزد آن‌ها نخواهی رفت و اگر چنین کردند و در میان ایشان، دشمنی برای تو یافت نشد و اتفاق کلمه داشتند، آن وقت به سوی کوفه برو. هرچند باز هم از خیانت آن‌ها بر تو بیمناکم و اگر کوفیان والی یزید را بیرون نکردند، سرجای خود بنشین و منتظر فرصت باش. کشور یمن دژهای مستحکمی دارد و دارای دره‌هایی است که برای دفاع بسیار مناسب است.

حسین گفت: «می‌دانم تو خیرخواهی می‌کنی، ولی فرستادة من مسلم نوشته است که مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند و همگی مرا یاری می‌کنند، اینک من، تصمیم به حرکت به سوی کوفه دارم.»

ابن‌عباس گفت: تو می‌دانی که اهل کوفه چه هستند و چه می‌کنند. آن‌ها یاران پدرت و برادرت بوده‌اند، ولی فردا کشندگان تو خواهند بود. خبر حرکت تو که به ابن‌زیاد برسد، کوفیان را به جنگ تو گسیل خواهد کرد و کسی که به تو نامه نوشته و از تو دعوت کرده، بد‌ترین دشمن تو خواهد بود. اگر پند مرا نمی‌پذیری و تصمیم به سفر داری، زنان و بچه‌ها را همراه مبر. می‌ترسم که تو را پیش چشم زنان و کودکانت سر ببرند.

حسین گفت: «من در عراق کشته شوم، بهتر است تا در مکه کشته شوم.»

سومین نصیحت‌گری که شرفیاب شد، ابوبکر حارث نوادة عبدالمطلب بود. وی چنین گفت: پسرعمویی و خویشاوندی، مرا با تو هم‌شیر ساخت. نمی‌دانم مرا خیرخواه خود می‌دانی یا نه؟
حسین گفت: «تو کسی نیستی که خیانت کنی.»

زادة حارث و نوادة عبدالمطلب گفت: پدرت از تو دلیر‌تر بود و مردم نسبت به او مطیع‌تر و فرمان‌بر‌تر بودند. اکثریت مسلمانان با او بودند و تو چنان اکثریتی نداری. پدرت بر معاویه حمله برد و همة مسلمانان با او بودند، البته به جز مردم شام. پدرت از معاویه، نزد همه‌کس بر‌تر و گرامی‌تر بود، ولی چنان‌که دیدی،‌‌ همان مردم در اثر طمع به مال دنیا به وی خیانت کردند و در یاری حضرتش تکاهل ورزیدند و سنگینی نشان دادند، به طوری که دلش از دست این مردم آکنده از غم و غصّه بود.
آنچه گفتم به چشم خود دیده‌ام و شنیدنی نبوده اکنون تو می‌خواهی نزد چنین مردمی بروی، آن هم کسانی که با پدرت چنین و چنان کردند و به برادرت خیانت کردند. می‌خواهی به وسیلة این مردم با سپاه شام و عراق بجنگی؟ آن هم سپاهی که از سپاه تو بر‌تر و نیرومند‌تر است و همین مردم از آن در هراس هستند.

باز هم می‌گویم: اگر خبر حرکت تو به آنان برسد، پول‌های گزاف در میان ایشان پخش خواهد شد و آن‌کس که به تو وعدة یاری داده، خیانت خواهد کرد، هرچند تو را بیشتر دوست داشته باشد. آری، مردم دنیا بردة پول هستند.

حسین گفت: «پسر عمو، خدای به تو پاداش نیکو دهاد. سخنی به جا گفتی. البته آنچه خدا اراده کند، می‌شود.»

چیزی که در سخنان پندگویان و نصیحت‌گران جلب‌نظر می‌کند، آن است که همه گمان می‌کردند که حسین ع برای حکومت می‌رود و جویای جهان‌داری است. و می‌دیدند راهی که حسین می‌رود، راه به دست آوردن حکومت نیست، در این راه پیروزی نیست، زمام‌داری یافت نمی‌شود. از این رو، به نصیحت پرداخته و پند گفتند. آن‌ها می‌دانستند که پای حسین ع که به خاک عراق برسد، با کشته شدن همراه است. حسین هم می‌دانست.

آنچه نصیحت‌گران می‌گفتند، روشن بود. کوفیان مردمی نا‌شناس نبودند و رفتار آن‌ها بر کسی پنهان نبود، تا چه رسد بر حسین ع که جهان بر خردمندی وی اعتراف دارد و اهل کوفه را از نزدیک لمس کرده بود و آن‌ها را خوب می‌شناخت.

حسین می‌دانست که پندگویان خیرخواه وی هستند و آنچه می‌گویند، راست است. می‌دانست که راه عراق راه پیروزی نیست و راه مرگ است و کشته شدن. اگر هدف حسین از این سفر تشکیل حکومت بوده، بی‌گمان منطق نصیحت‌گران بر‌تر و قوی‌تر بوده است. هدف حسین شهادت بود و تنگنای فکری آن‌ها اجازه نمی‌داد که بتوانند پی به حقیقت این هدف عالی ببرند. آن‌ها نمی‌دانستند شهادت چیست و آن را از هلاکت تمیز نمی‌دادند. سطح فکر ایشان پایین‌تر از این بود که بتوانند بفه‌مند شهادت چیست.

پاسخ‌های حسین هم به هر یک از ایشان یک‌گونه است و نظر هیچ‌یک را تخطئه نمی‌کند.

به‌ابن‌عباس می‌گوید: در عراق کشته شوم، بهتر است تا در حجاز کشته شوم. به دیگری گونه‌ای دیگر پاسخ می‌دهد. نصیحت‌گران با آنکه دوستان حسین بودند، هیچ‌یک در فکر یاری وی نیفتادند. چون در نظر ایشان، یاری وقتی است که امید پیروزی باشد و به شکست قطعی منجر نباشد. هنگامی که امید پیروزی منتفی شد و مرگ صددرصد حتمی گردید، یاری معنا ندارد.

اینان چنین می‌اندیشیدند، ولی حسین چنین نمی‌اندیشید.

از اندیشة حسین تا افکار آن‌ها هزاران فرسنگ راه بود.

عزم راسخ حسین، عزمی است افسانه‌ای و محال است شکسته شود، و نیروی وی نیروی خدایی است و نیروی خدایی، شکست‌ناپذیر است.»

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 468325

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 13 =