۰ نفر
۳۰ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۰

برای جمهوری اسلامی ایران بسیار بهتر بود اگر می توانست روابط دوستانه تری را با ایالات متحده برقرار کند اما در وضعیتی که دشمنی میان دو کشور برجای خود باقی است، یک ابرقدرت تهاجمی که ضریب وقوع جنگ را افزایش می دهد، مطابقت بیشتری با منافع ملی ما دارد.

پس از پیروزی غیرمنتظره دونالد ترامپ که جهان را در شوک فرو برد، اکنون تمام نگاه ها به افرادی دوخته شده که قرار است بزودی سکان هدایت مهمترین نهادهای تصمیم گیر ایالات متحده و حتی افسار هدایت رئیس جمهور آمریکا را برعهده بگیرند. شماری از ناظران نسبت به بازگشت دستورالعمل تهاجمی به سیاست خارجی ایالات متحده نگران هستند. حداقل در مقایسه با دولت باراک اوباما، باید انتظار داشته باشیم که آمریکای ترامپ روش های تهاجمی تری را برای مواجهه با مسائل روابط خارجی ایالات متحده بکار بگیرد. آیا این موضوع باید موجب نگرانی ما باشد؟ برای جمهوری اسلامی ایران بسیار بهتر بود اگر می توانست روابط دوستانه تری را با ایالات متحده برقرار کند اما در وضعیتی که دشمنی میان دو کشور برجای خود باقی است، یک ابرقدرت تهاجمی که ضریب وقوع جنگ را افزایش می دهد، مطابقت بیشتری با منافع ملی ما دارد. چرا؟ رویکردهای تهاجمی ایالات متحده:

1- ترس از نیات آتی ابرقدرت را بین قدرت های بزرگ تحریک کرده و انگیزه های موازنه جویانه را در آنها ارتقا می دهد. اگر ابرقدرت تمایل کمتری به جنگ داشته باشد، سایر قدرت ها با اطمینان خاطر از نیات آن، دلیلی کمتری به منظور سختگیری های ژئوپولیتیکی داشته و ترجیح خواهند داد که از مزایای وضع موجود لذت ببرند. در صورتیکه چین، روسیه و اتحادیه اروپا به موجب هراس از عملکرد یکجانبه ایالات متحده آماده همکاری های استراتژیک با یکدیگر برای مهار یا سنگ اندازی بر سر راه ماشین نظامی آمریکا باشند، ایران سپر دفاع طبیعی خود را در سلسله مراتب ژئواستراتژیک جهانی، خواهد یافت.
2- از ایجاد خلاء قدرت و تشدید رقابت میان کشورهایی که توانایی و مسئولیت پذیری جبران آنرا ندارند، جلوگیری می کند. عقب نشینی آمریکا از مناطقی که تا پیش از این به حضور و مداخله آمریکا عادت کرده اند، کوشش ها برای کسب چیرگی در فضای خالی شده از قدرت را آغاز می کند. بعلاوه متحدان ایالات متحده که تاکنون امنیت خود را با تکیه بر نیروی نظامی آمریکا تامین کرده اند، با عقب نشینی یا بی میلی آمریکا به مداخله، ناگزیر راساً به تامین امنیت خود خواهند پرداخت و چون این اقدام، واهمه سایر رقبای منطقه ای آنها را برمی انگیزد، به رقابت های منطقه ای مخرب دامن می زند. میل به مداخله گرایی تهاجمی تا اندازه زیادی این احتمالات را برطرف می کند.
3- ایجاد اجماعی را که ابرقدرت برای پیشبرد اهدافش در برابر یک کشور ضعیف تر نیاز دارد، دشوارتر خواهد کرد. زیرا سایر قدرت های بزرگ نگران خواهند بود که موفقیت ابرقدرت در ایجاد این اجماع در ترکیب با ماهیت تهاجمی سیاست خارجی، به سلسله ای از اقدامات بعدی نامطلوب که موازنه قدرت را در سطح جهانی دگرگون می کند، بیانجامد. از دیدگاه آنها، راه عاقلانه تر همچنان سنگ اندازی و مهار پیامدهای امیال تهاجمی آمریکاست.
4- در دنیایی که ابرقدرت آن، سیاست خارجی تهاجمی تری را تعقیب می کند، احتیاط کشورها نسبت به وقوع خطای محاسباتی را افزایش می دهد؛ به ویژه اگر مانند دوران ما، به هم خوردن وضع موجود در نظام جهانی از دیدگاه غالب کشورها امری مطلوب نباشد، تلاش برای اجتناب از افتادن در جنگ های بزرگ، محرک نیرومندی برای در پیش گرفتن احتیاط و پرهیز از اقدامات متهورانه است.
5- تمایل به حفظ وضع موجود را حتی در ابرقدرت تهاجمی افزایش می دهد چون همه قدرت های بزرگ با در نظر گرفتن عدم قطعیت نتایج جنگ های عمده، از اینکه در پایان نبردهای احتمالی به منزلت پایین تری سقوط کنند، می ترسند. گرایش به حفظ وضع موجود، ماجراجویی قدرت های بزرگ را کاهش داده و ثبات را ارتقا می بخشد.
6- ابرقدرتی که آماده جنگ برای حل مشکلات باشد، نواحی خاکستری را در منازعات که اهن ربای جنگ های نیابتی است، کمتر می کند؛ چون مسائل کمتری می ماند که ابرقدرت مهاجم اراده کافی برای حل آن توسط نیروی نظامی را نداشته باشد.
7- در یک سیستم بین المللی میلیتاریزه، بازدارندگی مورد احترام بیشتری قرار دارد. همه رقبا باید مراقب باشند که طعمه بعدی نباشند و یا در گرداب جنگ های احتمالی عمده تهدید نشوند. تحکیم بازدارندگی ثبات را تقویت کرده و امنیت را افزایش می دهد.
8- اعتماد رقبای ایالات متحده را به اعتبار وعده های آن کاهش می دهد. دلیل این مسئله ساده است: رقبای قدرتمند آمریکا با آگاهی از ظرفیت ها و انگیزه های تهاجمی آمریکا باید به روزی بیاندیشند که واشنگتن تعهداتش را به امید استفاده از زور در قانع سازی رقبایش، زیرپا بگذارد. بنابراین برای این کشورها عاقلانه تر است که به تعهدات و وعده های امریکا اعتماد نکنند.
9- اتکا و حرف شنوی متحدان امریکا را به آن تضعیف می کند چون این کشورها باید نگران باشند که بواسطه اتحاد با ابرقدرت به تله جنگ هایی کشانده شوند که نه تنها سودی در آن نمی بینند بلکه حتی ممکن است از آن جنگ ها خسارت هایی را نیز متحمل شوند.
10- سیاست خارجی تهاجمی، موجب صرف منابع بیشتری برای سیاست خارجی می شود که نهایتاً منابع کمتری را برای بازسازی زیرساخت های داخلی امریکا برجای می گذارد. نتیجه میان مدت این اشتباه، ادامه و شتاب گرفتن فرسودگی درونی و منابع قدرت ایالات متحده است.
11- - اعتماد به رهبری آمریکا در نظام جهانی را تقلیل می دهد و جستجو برای طراحی نظام بین المللی تازه ای که به یک جهانی چندقطبی نزدیک تر و کمتر وابسته به تصمیمات ایالات متحده باشد را تشویق می کند.
12- اختلافات داخلی آمریکا را تشدید کرده که به نوبه خود باعث ظهور موازنه های جدید درون نظام سیاسی ایالات متحده می شود.
13- احتمال افتادن در دام تصمیمات اشتباه و پرهزینه را برای ایالات متحده افزایش می دهد. در یک الگوی دشمنی دائمی ایران و آمریکا و در شرایطی که آمریکا بزرگترین تهدید امنیت ملی ایران در روابط خارجی تلقی می شود، هرچه برای آمریکا نامطلوب باشد، برای ایران مطلوب است.
14- احساسات ضد آمریکایی را در افکار عمومی جهان و به ویژه در جهان اسلام تقویت می کند که موجب بسیج نیروهایی می شود که می تواند همراستا با منافع دشمنان امریکا علیه منافع حیاتی آن نشانه گیری شود بدون انکه مستلزم پرداخت هزینه های چشمگیری از جانب رقبای آمریکا باشد.
15- مزیت بهره گیری از اهرم تحریم های اقتصادی را که بخشی از دیپلماسی چندجانبه گراست، به تدریج از میان می برد. قدرت های بزرگ به این امید، با رژیم تحریم هایی ایالات متحده، همکاری می کنند که احتمال وقوع جنگ ها را کاهش دهند. اگر سیاست خارجی آمریکا چنان گرفتار دستور کار تهاجمی و یکجانبه گرایی باشد که ابزار تحریم نتواند مانع از بکار گیری زور شود، حتی متحدان امریکا ترجیح خواهند داد که بجای همراهی، آنرا متوازن کنند.

تاریخ به یاد می آورد که سیاست خارجی تهاجمی جورج دبیلو بوش نه تنها برتری ویژه ای به ایالات متحده نبخشید بلکه سرآغاز خاتمه لحظه تک قطبی در سیاست بین الملل و تعمیق شکاف میان ایالات متحده و متحدان اروپایی اش از یک طرف و تشکیل جبهه بندی تازه ای در اوراسیا با شرکت چین، روسیه و ایران از طرف دیگر بود. به دنبال این شکست ها، اعتبار ایالات متحده به کمترین میزان خود بعد از جنگ دوم جهانی رسید و بدهی های ایالات متحده بصورت تصاعدی تا سرحد فراتر رفتن از تولید ناخالص داخلی آن پیش رفت. همچنین در همین دوران بود که انشقاق بی سابقه ای فضای سیاسی داخلی آمریکا را فراگرفت بر سردرگمی های جامعه امریکایی افزود. اگر جمهوری اسلامی ایران بتواند، ماهرانه از قربانی شدن در مسیر سیاست خارجی تهاجمی آمریکا، جلوگیری کند، هنوز خواهد توانست منافع عمده ای را در آمریکای عصر ترامپ جستجو کند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 603726

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۰:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۹
    0 0
    یک تحلیل سیستمی با منطق رئالیستی به تمام معنا بود و خیلی تامل برانگیز. ممنون