اگر می خواهید برای بحث در موضوعاتی چون روانشناسی نقش های اجتماعی، روانشناسی اعمال قدرت یا خشونت، فشار گروه یا روانشناسی اقلیت و ..... از فیلم سینمایی استفاده کنید، این دو فیلم انتخاب های بسیار مناسبی خواهند بود.

The Experiment (2001) Oliver Hirschbiegel

خلاصه داستان فیلم
بر اساس آزمایش «تجربه زندان استنفورد» (1971) که
در آن بیست نفر مرد داوطلب می شوند که
به مدت دو هفته نقش زندانی یا زندانبان را بازی کنند؛ البته
بسته به اینکه بطور تصادفی در کدام گروه قرار بگیرند.
زندانی ها باید از دستورات پیروی کنند و
اعمال خشونت فیزیکی علیه زندانی ها ممنوع است.
داوطلبان طبق قرارداد می توانند هر زمان که اعلام انصراف کنند،
از آزمایشگاه (زندان) خارج شوند ولی فقط در صورتی که
تا پایان مدت قرارداد (دو هفته) ادامه دهند،
4000 مارک دستمزد دریافت می کنند.
آزمایش به خوبی پیش می رود ولی
به مرور از کنترل خارج می شود و...

* * *

The Wave (2008) Dennis Gansel

خلاصه داستان فیلم
بر اساس تجربه واقعی «موج سوم» (1967) که
در آن یک معلم «تاریخ معاصر» برای نشان دادن اینکه
دیکتاتوری (فاشیزم) چگونه شکل می گیرد یا
در آلمان نازی چگونه شکل گرفت،
در کلاس جنبشی به نام «موج» راه می اندازد.
دانش آموزان کم کم با جنبش همراه می شوند و
چیزی نمی گذرد که از کنترل خارج می شود و ...

* * *

حسب تصادف این دو فیلم را به همین ترتیب،
طی بیست و چهار ساعت دیدم!
اولی را کریستوفر دوست لهستانی، و
دومی را رگیس دوست کوبایی مان
از بچه های پایه در سینماکلاب،
پیشنهاد داده بودند که
اولی را در جمع بچه ها دیدم و
کلی هم راجع به آن حرف زدیم، ولی
دومی را در خانه دیدم.

باید پذیرفت مخالفت با دیکتاتوری و یا فاشیسم،
تنها در مقام حرف و به زبان آسان است!

«موج» از آنجا آغاز می شود که
معلم از کلاس می پرسد: کیا فکر می کنن
فاشیسم، در جامعه امروز ما هم امکان ظهور دارد؟ و
جالب اینکه هیچ کس حتی فکرش را هم نمی کند!

و این دو تجربه تلخ به خوبی نشان می دهند که
آدم ها چگونه به سرعت و سهولت،
عقل را تعطیل می کنند و یا
از عقل ابزاری می سازند برای
توجیه غیرانسانی ترین کارها.

جایی می خواندم در بحبوحه دادگاه محاکمه جنایتکاران نازی در نورنبرگ،
بنا بر دفاعیه یکی از متهمان که
گفته بود «من به عنوان یک سرباز فقط دستورات را اجرا می کردم»،
این بحث درگرفته که
آیا این توجیه می تواند نافی مسئولیت فرد باشد؟

ممکن است فکر کنیم این مسئولیت،
از بار حقوقی ـ قانونی چندانی برخوردار نیست، و
بسیار فراتر و به مراتب مهمتر از آن،
مسئولیتی اخلاقی است؛ که
بدون شک عقیده صحیحی است. ولی
با جدی تر شدن بحث حقوق بشر و
پذیرش آن به عنوان حقوق طبیعی، و از سوی دیگر
به راه افتادن دادگاه های متهمان جنایت علیه بشریت،
بار حقوقی ـ قانونی ـ جزایی این مسئولیت هم افزایش یافته است.

با این همه، دادگاه هایی همچون
دادگاه محاکمه جنایتکاران نازی، یا
دادگاه محاکمه صرب های جنایتکار در جنگ بالکان، یا
دادگاه محاکمه خمرهای سرخ جنایتکار در کامبوج، یا
دادگاه محاکمه نیروهای جنایتکار رژیم بعث عراق، یا ...
بنا نیست مردم را از آخر و عاقبت جنایت علیه بشریت بترسانند!
بلکه باید وجدان ما را هوشیار و بیدار سازد که
چگونه ممکن است ملتی بزرگ، باشکوه، و به شدت انسان،
بی آنکه بداند، مسخ شود، سقوط کند و به نهایت پستی تن دهد.

برای آن است که در درجه نخست،
مسئولیت اخلاقی خود را به عنوان یک انسان
همواره و تحت هر شرایط، باید به خاطر داشته باشیم و
آگاهانه از هر توجیهی که
ممکن است آن را تحت الشعاع قرار دهد،
بیم ناک و در هراس باشیم.

باید ملکه ذهن مان باشد که
جان آدمی شریف است.
حالا از هر نژادی، قوم و یا قبیله ای که باشد یا
بر هر ایده و عقیده و مرامی که باشد، باشد!

* * *

اما چند نکته درباره ساختار سینمایی اثر

یک.
فیلمنامه «آزمایش» دچار گسیختگی است و
در پیش بردن خط اصلی داستان به موازات
داستان جانبی روابط عاطفی شخصیت اصلی و دختر، و
به سرانجام رساندن داستان فرعی سفارش تهیه گزارش،
موفق عمل نمی کند.
هر چند می توان هدف از داستان جانبی موازی را دریافت که
بنا بوده از فشار روانی مخاطب قدری بکاهد و
به اصطلاح کمی فضا را تلطیف کند، ولی
از آنجا که از سویی
پیوند مستحکمی با داستان اصلی پیدا نمی کند، و
از سوی دیگر، به خودی خود هم
از منطق داستانی قابل قبولی برخوردار نیست،
در برآوردن منظور فیلنامه نویس ناکام می ماند.
داستان جانبی سفارش گزارش هم
تا اواسط فیلم و
از طریق عینک شخصیت اصلی دنبال می شود ولی
در یک سوم انتهایی فیلم،
به دست فراموشی سپرده می شود!

فیلمنامه «موج» منسجم تر است و
در پرداخت داستان اصلی و
داستان های فرعی خود
بدون مشکل پیش می رود.

دو.
کارگردانی، تدوین، بازی ها، فیلمبرداری،
موسیقی، طراحی صحنه، دکور، و لباس،
در هر دو فیلم در حد متوسط و قابل قبولی است.
هر چند به نظر من
بار اصلی هر دو فیلم را
داستان آنها بر دوش می کشد!

سه.
نکته جالب مشترک در هر دو فیلم اینکه
داستان های واقعی هر دو در خارج از آلمان (در امریکا)
رخ داده است، ولی
داستان هر دو فیلم در آلمان می گذرد، و
هر دو فیلم هم توسط کارگردان ها و عوامل آلمانی و
در آلمان ساخته شده اند!

...

بدین ترتیب، می توان دریافت که
هر دو فیلم از بار آموزشی بسیار بالایی برخوردار است!
بنابراین، اگر می خواهید برای بحث در موضوعاتی چون
روانشناسی نقش های اجتماعی،
روانشناسی اعمال قدرت یا خشونت،
فشار گروه یا روانشناسی اقلیت،
جنبش های اجتماعی (به ویژه جنبش های رادیکال)،
جامعه شناسی و روانشناسی پیدایی، پذیرش، گسترش، و
پیامدهای فاشیسم و یا دیکتاتوری،
پیامدهای فاجعه بار دستکاری غیرمسئولانه یا
به اصطلاح مهندسی اجتماعی ـ فرهنگی جامعه،
اخلاق فردی و اجتماعی، و مسئولیت اخلاقی،
حقوق طبیعی و طبیعی بودن حقوق بشر،
محدودیت های انسانی ـ اخلاقی پژوهش ها و
مطالعات رفتاری ـ اجتماعی،
پتانسیل های روش های کارگاهی ـ آزمایشی ـ آزمایشگاهی در
آموزش علوم انسانی و اجتماعی،
پویایی گروه، و
قابلیت های گروه برای اجرای سیاست های اجتماعی ـ فرهنگی، و
در عین حال، برای مقابله اقلیت در برابر
سیاست ها، برنامه ها، و تصمیم های غیرانسانی اکثریت،
از فیلم سینمایی استفاده کنید،
این دو فیلم انتخاب های بسیار مناسبی خواهند بود.

اما در غیر این صورت، توصیه می کنم
بعد از ظهر روز تعطیل خود را
با تماشای هیچیک از این دو فیلم تلخ و ناگوار نکنید که
فشار بسیار بالایی (بخصوص «آزمایش» ) به مخاطب تحمیل می کنند!

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 83519

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 3 =