۰ نفر
۲۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۳:۴۱

حسین قره

زمانی که بادهای گرم جنوب به بادبان نمایشنامه «هشتمین سفر سندباد» افتاد، بهرام بیضایی خود را به عرشه رساند تا سکان روایت‌هایش به سوی تاریخ و حتی پیش از آن‌را بچرخاند. با «اژدهاک» و «بیدخش» و «آرش»، با «آسیابان» و «آی بانو» و «گلتن» از بلخ و کلات و خوارزم و آبسکون سوار بر پشت اسب نو زین عرب و مغول و ترک و تاتار ،حدیث ملتی را روایت کند که عیار تنهایش را بانوهای پرده‌نشین ساختند. همان هنگام که بیضایی جوان سفر می‌کرد و غلامحسین ساعدی در میانه شهر و روستا «گاو مش حسن» را می‌کشد، چشم در برابر چشم می‌گرفت، و چوب به دست روستاییان ورزیل می‌داد.

سوم قله ادبیات نمایشی این سرزمین، اکبر رادی روایت‌هایش در شهر ماند، نه شهر تاریخی، نه شهر خیالی و گم شده در باد، او حدیث نفس آدم‌هایش که حدیث نفس سرزمینش بود را از بعد از ظهرهای بارانی موطنش رشت گرفت. از این شهر به قلب تاریخ سفر کرد و از آدم‌های امروزش تمام تاریخ این سرزمین را بیرون کشید.

حالا که در این جشنواره تئاتر فجر دو اثر از او بر صحنه است، بد نیست به مکان و زبان آثار زنده‌یاد رادی در پهنه آثارش نگاهی گذرا بیندازیم. رادی در یکی دو اثر محدود نشانی مکان را نداده است و گرنه درتمامی آثارش در ورودی نمایشنامه نشانی دقیق شهر، خیابان، کوچه و حتی پلاک را هم می‌دهد که در آن سال وقوع و به تبع آن زبان آن دوره نیز خودنمایی می‌کند. آیا رادی تعمدی دارد که این چنین دقیق است؟ بی‌شک آری، او برای این همه ریز بینی دلیل دارد. نمی‌توان فقط گفت که رشت را چون شهر زاده‌گاهش است انتخاب کرده ( این سطح رادی را پایین می‌آورد). آسمان رشت آثار رادی ابری است و مرتب می‌بارد، انگار که گریه می‌کند. و چرا گریه نکند به حال مردمان بظاهر مدرنی که درایران امروز به‌جای این‌که چترهای حمایت از فرهنگ و زندگی را به سر بگیرند، از نوک چترهای عصایی خود استفاده می‌کنند تا چشم یکدیگر را در بیاورند و هرچه بظاهر شیک‌تر می‌شوند و با شکوه‌تر، هرچند به گمان خودشان مدرن‌تر می شوند و فرنگ رفته‌تر، از درون توخالی‌ترند و بیگانه‌تر از خود، و از سرزمین مادری.

فقر معنویت یا خشکسالی آن در شهر بارانی، ملودی دردهای رادی را می‌سازد. اکثر آثار رادی از افول گرفته تا آهنگ‌های شکلاتی، ریزش جامعه را در امروز و در زمان مخاطب تصویر می‌کند یا بهتر بگویم آینه در مقابل تماشاگر هم عصرش می‌گذرد تا ببیند که چگونه از خود بیگانه شده است. او تعمد دارد تا با نزدیک کردن مکان اتفاق نمایش و مخاطب، شکست  او را ملموس و نزدیک کند. مکان در آثار رادی از این حیث، مورد تاکید است که به جامعه متوسط شهرنشین امروزی که احتمالا یکی دو کوچه با اتفاق نمایش رادی فاصله دارند،یادآوری کند که زلزله ریزش‌ها تا کجا آمده و چقدر نزدیک است.

دراین مجال اندک باید گفت زبان در آثار رادی فاخر است و با این طبقه شهرنشین در حال ویرانی که «لبخند باشکوه آقای گیل»اش تلخ‌خندی سرد و بی‌روح و حتی بیماراست، فاصله دارد  و حتی شاید به گمان برسد که در تعارض است. اما به واقع این‌گونه نیست به گمان می‌رسد رادی تاکید دارد که این زبان تنها میراث انسان متوسط شهرنشین است و شاید ادبیات او را نجات دهد. آثار دهه هفتاد رادی البته باید در فضای دیگر مورد تحقیق و تحلیل قرار گیرد. 

52144

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 130559

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 3 =