احمد میراحسان

جشنواره سینما ـ حقیقت دارد شروع می‌شود و من در جشن خودمان حضور نیافته‌ام. چرا؟ یادداشت‌های آماده انتشارم را کنار نهاده‌ام که بگویم چرا! دو هفته پیش پس از تماشای گزارش ظاهراً مستند انرژی هسته‌ای در شبکه «ملی» مطلبی نوشتم. آن شب آنقدر متاسف و متاثر بودم که عنوان و نام «مستند و دروغ» به آن یادداشت دادم، زیرا بخش اعظمی از مستندات آن مستند جعلی و دروغ عیان بود و سازندگانش مردم ما را مشتی کودن به حساب آورده بودند. حضرات که مردم را به روشی غلط به جای تشخیص مستقل نیک و بد به گزینش موضعی مغایر سلطه­جویان فرا‌می­خوانند حالا چرا یک بام و دو هوا عمل می‌کنند و مستند انگلیسی BBC را ذوق­زده در بوق کرده­اند و علی­رغم آن­همه جعلیات از آن برای برباد دادن دیپلماسی ملی در برهه­ای دشوار سود جسته­اند؟

سیاست پیر سلطه و مخالف آزادی و استقلال ایران خوب می‌داند چگونه موذیانه رهروان واقعی پیشرفت ملت را با شگردهای مختلف بدنام و نابود کند. اما حضرات سیما دیگر چرا از یادشان رفته که در سال 82 مقام رهبری مسئولیت دیپلماسی دولت را به عهده گرفته بودند و در آن فضای آشوبناک و خشونت بار، عاقلانه، تهدیدها به فرصت‌هایی برای توسعه تکنولوژی بدل شده بود و از آن دفاع شده بود؟ هنوز آن یادداشتها در نوبت بود که مجموعه «ما هم در جنگ بودیم» را از همین شبکه تماشا کردم و از کار مستند کیهان‌پور چنان شوری مرا فرا‌گرفت که یادداشت «من یک فیلم بد ساخته ام» را در تحسین مستندهای دفاع مقدس در این مجموعه و کار ارجمند تلویزیون نگاشتم بی‌اعتنا به آن روش تحریم قدیمی، که تمایلی به آن ندارم و به عنوان یک سیاست کلی و مدل دهه پنجاه مرده است و مبتنی است بر بایکوت و این حرفها و آزادی تماشا را از هر فرد، بیهوده می‌گیرد که اعتراض مدرن به نظرم راه دیگری دارد و. . . پس آیا باز دچار تناقض شده­ام؟

به سبب آن که به جای هر هفته یک یادداشت، در این اوضاع بی‌قرار هر روز ماجرایی بر پا می‌شود و هر روز ناگزیر یادداشت تازه‌تری می‌نویسم، هنوز یادداشت‌های قبلی‌ام در نوبت چاپ‌اند که ضروری دیده‌ام یادداشت جشنواره سینما ـ حقیقت را بنویسم و آن چرا را پاسخ گویم.

هم یک سایت سینمایی، هم یکی از خوانندگان بیانیه مستند‌سازان، هم تعدادی از دوستانم، رویارو از من پرسیده‌اند، آیا عدم شرکت در جشنواره سینما ـ حقیقت، با شیوه همیشگی تو مغایر نیست؟ و منظورشان از سبک زندگی و تفکر و مشی من این بود که نوشته­ام و همواره تأکید کرده­ام زندگی ادامه دارد، اینکه من نومید نیستم و دنیا به آخر نرسیده، اینکه مطالبات حقوق حقه مان راهی سرزنده و توام با زندگی است که با چهرة عبوس ایدئولوژی‌های قهرآلود و خشمگین و جنگنده سازگار نیست و ما همانگونه که هستیم، در خانه و خیابان، در همه لحظه‌هایی که کار می‌کنیم، دعا می‌کنیم، در پیاده رو راه می‌رویم، با خانواده‌مان سرخوشیم، وقتی عشق می‌ورزیم، اندوهگین می‌شویم، می‌اندیشیم، خلق می‌کنیم و یکی از همگانیم و نیز «یک نفرمان» و فردیت مان را جمعاً پاس می‌داریم، در همه این احوال هم به درخواست توسعه حقوق شهروندی و ممانعت از دست‌اندازی دولت به حقوق بشری و زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی پیشرفته ترمان، پایبندیم و. . . و این توطئه نیست، عمل قانونی به آرمان پیشرفت عدالت و آزادی و حقوق انسانی است.

بله، ظاهراً طبق این فهم، تحریم و بایکوت یک جشنواره، آنقدر‌ها معقول نیست. همچنان که پیش از این متذکر شده‌ام و در این وضعیت تعطیلی مرکز گسترش، سیاستی هرج و مرج­گرایانه است، فعلاً صدها مستند‌ساز تنها راه و مفّر کار و آفرینش‌شان همین مرکز است، بدیهی است که مایلند فیلم‌هایشان را دست کم در یک جشنواره به نمایش بگذارند. پس آیا دوستانم، حق داشته‌اند؟ و به نشانه عدم شرکت و اعتراض در جشنواره سینما حقیقت شرکت نکردن، یک چپ‌روی کودکانه است؟ و زندگی ادامه دارد؟ و حالا مایلیم درباره همین «زندگی ادامه دارد» حرف بزنم: پس از یک زلزله و کن فیکونی:

اعتراف می­کنم امسال برابر جشنواره سینما حقیقت حس و حال متناقضی دارم. آیا شده که با همه دلبستگی به جشنی که جشن خودتان است و رویدادی که یک سالی انتظارش را کشیده اید، ناگزیر بوده باشید به آن نروید؟ به سبب اعتراض به برکنار نگه داشتن و دعوت نکردن و راه ندادن معتبرترین مهمانان که آبرو و اعتبار جشن بوده‌اند؟ اگر این تجربه را داشته‌اید می­دانید که حال و هوای من چیست و چگونه در برزخی از اشتیاق و اکراه به سر می‌برم. شاهد برگزاری جشن خودمان هستم، ته دلم مایلم این جشن، به کشف تازه استعدادها و نمایش آثار واقعاً ارجمند بپردازد و در همان حال می‌دانم غلبه مطلق سیاست دولتی که به نظرم امروز به زیان مقبولیت و مشروعیت و آزادگی و پیشرو بودن و عقلانیت هر نظامی عمل می‌کند، باعث شده در این جشن هم گفتمان مستقل سینمای مستند آسیب ببیند و مهمترین تصویر مستند زندگی ایرانی و کنش اجتماعی از آن حذف شود، و به نحو تاسف باری یادآور راش­های گواه و بر باد رفته بلیه در جشن تزار نیکلای باشد که بر مرگ و آسیب ختم شد و پلیس تزاری تحمل دیده شدن آنها را نداشت و برای همیشه دیده نشدند.

خوشبختانه انقلاب دیجیتالی و تلفن‌های همراه مانع نابودی مدارک بصری در آغاز قرن بیست‌و‌یکم‌اند. دراین حال، من به این عدم توجه به رخداد عظیم پیرامون‌مان در جشنواره مستند معترضم. یعنی این اعتراض دارای نوعی همدلی با میلیون‌ها انسان معترض و خواستار حقوقشان است. آری روزهای سالی پر از تکاپو و سختی را با امید گرم روزهای تماشای مستند‌های خوب داخلی و خارجی سپری کردم و یکی از کسانی بودم که سالها درباره ضرورت این فستیوال که مهم‌ترین جشنواره مستند ماست نوشتم و روزهای جشن شیرین‌ترین روزهای سال من محسوب می‌شود.

اما نمی‌توانستم به یک آسیب و زیان بزرگ که سینمای مستندمان را از ارزش استناد درباره مهمترین واقعه سال‌های اخیر محروم می‌کند بی‌اعتنا بمانم و درباره آن هشدار ندهم و می‌دانم در این مواقع به نفع آدم حساب‌گراست که ساکت بنشیند! ولی این اعتراض هماهنگ با همان حرکت برای توسعه و پیشرفت جامعه ماست. به هر رو این جوانمردانه نیست که وانمود شود من و دیگر معترضان، با مرکز گسترش، با سینما ـ حقیقت، حتی با رئیس و مسئول آن قهریم و مخالفیم و پدرکشتگی داریم و خواهان محروم کردن مستند‌سازان از جشن‌شان بوده‌ایم و یا هدف پنهان نگهداشته شده و ماجراجویانه و توطئه­آمیز و سیاست بازانه‌ای را دنبال کرده ایم.

دیگران خود می‌توانند از خویش دفاع کنند اما عملاً من نظرم را نه تنها در مورد ضرورت تداوم مرکز گسترش تا ایجاد شرایط مناسب جهت توسعه نهادهای غیردولتی مستند، بارها گفته ام، ضمناً با همه مخالفتم علیه مدیریت دولتی در فرهنگ و دیگر امور و نفی نظامی‌گری مداخله‌جو در امور فرهنگی، از رفتار هرج و مرج‌گرایانه و افراطی به دورم و با آن مخالفم. من بارها علیرغم انتقادهایم، خودِ آقای آفریده را مدیری از معدود مدیران توانا و دوستدار سینمای مستند با کارهای مثبت فراموش نشدنی برای این سینما دانسته‌ام و در نظر نگرفتن محدودیت‌هایی را که گرفتار آنهاست و یا نفی یاری‌هایش را به جوانان مستند‌ساز، بی‌انصافی خوانده‌ام.

می‌دانید که داوری دادگرانه درباره مدیری که آخرین روزهای ریاستش را می‌گذراند برای کسی نفعی ندارد. مخصوصاً که مستندِ دکتر مجتهدی مرا پس از چهار سال دوندگی امضاء نکرده‌اند و من باید قاعدتاً دلخور باشم. بهررو همه اینها ربطی به اعتراض اجتماعی­ام در مورد کلان روایت حاکم بر ممیزی مستندهای زنده و حقیقت­پژوه ندارد. اعتراض مستندسازان­مان در اصل مایة اعتبار سینمای مستند و خود جشنواره سینما ـ حقیقت و یک هشدار دلسوزانه است و نظام باید این حد از مدارا و نقدپذیری را تمرین کند.

با این اوصاف حالا باز دقیقاً از آن بیانیه اعتراض آمیز به عنوان نشانه‌ای از سرزندگی و استقلال و نشانه بلوغ سینمای مستندمان دفاع می­کنم و آن­را مغایر روش دوستانه و دوستی نمی­دانم.

می­دانم مرکز گسترش و جشنواره­اش باید بماند و در وضعیت فعلی هم چه آقای آفریده چه هر مدیر محتمل دیگر، هرگز نمی‌تواند از خط قرمزهای یک نهاد حکومتی و سیاست‌های کلان آن پا فراتر بگذارد و با این همه باز مرکز گسترش و جشنواره­اش باید بماند، اما همانقدر که در اوضاع فعلی از حیات مرکز گسترش دفاع می‌کنم، از رهایی فرهنگ از سلطة حکومت و نفی سینمای دولتی هم دفاع می­کنم. از ظهور گفتمان مستقل مستند و حضور مستندسازان در متن زندگی و کار، از حق اعتراض‌شان از واکنش‌هایی که من‌جمله مبین حقوق شهروندی شان است و نه فتنه‌گری و تهمت‌های دروغین دیگر، دفاع می‌کنم تا خطوط قرمز نامعقول و غیرواقع‌بینانه محو شود. و ما به عنوان شهروند از حق قانونی اعتراض و نقد برخوردار باشیم. و این حق موجب انتقام­کشی از مستندسازان نشود.

کسی که نمی­داند آن بیانیه، گویای نفی جشنواره سینما ـ حقیقت یا نفی آقای آفریده نبوده ـ البته انتقادها به جا و باید گفته شود ـ بلکه در پی قوام آن و ایجاد فضایی مستقل بوده و داشته هشدار می‌داده که حتی جشنواره دولتی هم باید آنقدر برابر دولت مستقل باشد که مطالبات ویژه خود، خواست مستند، و ضرورت بازتاب زندگی حاضر را لااقل در فضای یک جشنواره به نمایش بگذارد و جشنواره سینما ـ حقیقت ارگان و رسانه تبلیغی دولت نیست، از پول بیت المال برای گسترش سینمای مستند و قدرت ثبت مستند زندگی باید سود جوید، کسی از آن بیانیه، اینها را در نیابد، هیچ یک از مقاصد آن بیانیه را در نیافته است! نباید بیهوده معنا و مفهوم و حقیقت یک اعتراض را تحریف کرد و تنزل داد. به دوستان گفتم من چرا آن بیانیه را امضاء کردم و چرا خواسته‌ام با دیگر تصویرگران انقلاب، فیلمم را بیرون بکشم و هیچ دشمنی هم بین ما نبوده آنها هم گفتند، طبق قرارداد، آن فیلم دیگرم، بدون عنوان، که برنده صندوق حمایت مستند بوده و تحویل داده شده باید به نمایش در‌آید و. . . .

می بینید که حتی من در موضع اعتراض و دوستان مرکز در موضع دفاع از حق خود، احساس دشمنی با یکدیگر نداریم، بلکه داریم از حق خود دفاع می‌کنیم. من شخصاً معتقدم مدیر مرکز گسترش نباید تا این درجه به معیارهای بستة دولت تسلیم شود و تا این میزان سینمای اجتماعی منتقد را حذف نماید. مستندسازان باید حق داشته باشند استقلال خود و مطالبات و اعتراضات خود را با عمل جمعی همراه نمایند و این نه توطئه، نه فتنه و نه خیانت است. بلکه حقی مدنی است.

آقای طیاب فرمودند در جشنواره شرکت می‌کنند! حق شان است که دیدگاه‌شان و منافع شان را به اجرا بگذارند. اما آدم نمی‌تواند یک بام و دو هوا باشد. هم مستند را اساساً گواه زندگی جاری بداند و هم به ممنوعیت جریان یافتن زندگی در سینمای مستند اعتراض نداشته باشد و انگار نه انگار! دست کم در این حالت، زندگی شهادت می‌دهد که این افراد در توسعه زندگی و در حق زیستن شریف و آزاد، مستندشان، نقشی ایفا نکرده و صرفاً به تصویر دریا و خورشید و ابنیه تاریخی اکتفا کرده‌اند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 19657

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =