دروغ نمیگویم. خدا گواه است که دروغ نمیگویم. رویای عجیبی دیدهام که نمیدانم چیست! خواب دیدهام رهبر معظم انقلاب اسلامی به خانهمان آمده، کنار پنجره نشسته و همراهانی هستند و من با لحنی تند و بیپرده و تا حدی نامودبانه دارم اعتراض میکنم به ایشان و ایشان با آرامش میشنوند و اطرافیان خشمگینشان هجوم آوردهاند که صدایم را ببرند و ایشان با عصبانیت منعشان کردهاند که بگذارید حرفشان را بزنند. ایشان فلانی است... و با رویی گشاده به من گوش سپردند و...
این رویای من است. و بمیرم اگر دروغ بگویم. و بیدار شدم. و با خستگی و اندوه به یاد آوردم که خواب بودهام و به یاد این همه اوضاع نگرانکننده و خشونت از دو سو و فرجام شوم این خشونتگرایی و ناتوانی در گفتوگو افتادم. و این نوشته من علیه دامن زدن به هر خشونت از هر سو چه بسان همه ملت، چه بسان شیعیان علی (ع) است.
آیا مستند مخالف هر خشونتی از هر طرف و گروه و هر مدعی آزادی یا استقلال هر دو نیست؟ آیا خشونت برابر جامعه در هر زمان و به ویژه امروز سمّ مهلکی به حساب نمیآید و خواست همه دشمنان ایران و آزادی و استقلال و پیشرفت و عدالت در جمهوری اسلامی تشدید خشونت و براندازی و هرج و مرج نیست؟
از خشونت خواهان داخلی گرفته تا مدافعان تروریسم و کسب حفظ قدرت با زور تا دشمنان خارجی و به ویژه اسراییل و آمریکا و... آیا بیان این حرفها و از رویای کسب آگاهی آزاد و گفتوگوی معقول حرف زدن گناه است؟
آیا بیان مستند در مخالفت با خشونت از هر سنخ و دعوت به خویشتنداری و مراعات حقوق آزادی گفتوگو خیانت و خطاست؟ آیا تصور آیندهای که از زهدان خشونت زاده میشود هولناک نیست؟ و هر عقلی از آن نگران نمیشود؟
آیا اینها به معنی دشمنی با دین، نظام، اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی است؟ آیا اگر من در پندارم که آنقدر به عقلانیت اعتماد دارم که فکر میکنم میتوانم پرسشهایم را صمیمانه بازگویم و باید حق داشته باشم آزادانه از دغدغههایم حرف بزنم خطاکارم؟ آیا حرفم حرف نادرستی است که باید بر آن پرده انداخت و از من انتقام گرفت و علیه من جوسازی کرد؟
اگر من میگویم مستند وظیفه دارد بگوید مردم نباید در برابر هم قرار داده و به خشونت کشیده شوند و نباید با افزایش اتهامهایی باورنکردنی و هتک و دشنام و افترا و یا افزایش نفرت و کینه دستهای علیه دسته دیگر بهانههایی که راست نیست و هدفش سرپوش نهادن بر مسائل دیگر و فرار از حل آن است و نباید جامعه را به طرف تقابل خشن و ورطه هولناک ناامنی برد حرف بدی میزنم؟
نمیدانم چرا وقتی حرفی میزنم که به نظرم حرفی حق و از سر دلسوزی و دوستی و مستقل است انواع واکنشها از چپ و راست و انواع اتهامها بر سر و رویم باریدن میگیرد؟ مثلاً کامنت میگذارند طیاب بهتر است یا توّاب.
خوب معلوم است از نظر من که یک مسلمانم و آرزو دارم این همه تاریکیام را بزدایم و در فرجام همچون مومنی صدیق نزد خدایم حاضر باشم توبه کردن از هر مشی و نظر خشونت بار و دیکتاتوری منشانهام یک فضیلت بزرگ است.
من به توبه کردنم مفتخرم و این سربلندی را مدیون امام (ره) و وجود او هستم. پس چرا فکر میکنند دارند نیش میزنند و این حرفها مرا ناراحت میکند؟ اما دم خروس آنجا بیرون میزند که باز همان نامهای مجعول یا به لباس دوست و آشنا درآمده میگوید: میخواهی بگوییم که تو یک توبه کار همیشگی هستی تا مطالبت را نخوانند.
آه حالا میفهمم که منظور نخواندن مطالبم است. اما مطالبم چه کسانی را ناراحت میکند؟ من نگران آیین و وطنم هستم. من از گسترش خشونت، از نابود شدن امکان صلح و گفتوگو و آرامش و عدم استیفای حقوق مردم بر گردن حکومت و پیشرفت و دادگری و آزادی و استقلال کشورم به شدت مضطربم.
من واقفم که مسئولیت ما تحویل جامعهای دادگر و پیشرفته و آزاد و معقول به آیندگان است. و این امری داخلی است که با تحمل همدیگر حاصل میشود. و میدانم کسان بسیاری از تحقق امر پیشرفت و استقلال و آزادی و عدالت در جمهوری اسلامی خشمگین میشوند. کسانی که جایی در ایرانی مستقل و آزاد ندارند.
میدانم که ایران کشور مهمی است. استقلالش خار چشم قدرتهای سلطهجو به ویژه آمریکا و اسراییل است. آزادی و پیشرفت و عدالت در آن خار چشم مستبدان و خشونتطلبان از هر گروه و دسته است. کسانی که به تروریسم، انواع دیکتاتوری، تفکرات رادیکال و انقلابیگری خشن چه به نام جمهوری دموکراتیک خلق یا دیکتاتوری پرولتاریا یا هر حکومت دیگری معتقدند و جایی در ایران آزاد و آرام و پیشرو و دادگر ندارند معلوم است که خواهان مغاک هولناک افغانستانیزه کردن ایران هستند. خواهان سد پیشرفت و توسعه و استقلال آزادیاش هستند.
این دستهها خشونت گرایند و من وظیفه خود میدانم با دفاع از امکان گفتوگو از آینده هولناک و خرابی که برای فروپاشی ایران دیده شده به سهم خود جلوگیری کنم. من نه تنها دشمن نیستم بلکه دلسوز مثل هر دو دسته هستم. اما تا حرف میزنم هزار توطئه سر میگیرد. تا جایی که به دروغ حتی به نحو مضحکی متهم میشوم به این که شاعر نیستم - کی گفته حالا شاعرم! ؟ - و بسیاری از این جو سازیهای سخیف...
اما من کماکان پرسشم را تکرار میکنم: آیا مستند علیه خشونت هست؟ آیا میتوان گفت گفتمان مستقل مستند در برابر خشونت بیاعتنا است؟ خشونت در اشکال گوناگونی در جهان امروز بروز مییابد. از خشونت فردی تا خشونت گروهی و جهانی. از خشونت قدرت تا خشونت انقلابیون. از خشونت کشورها تا خشونت بینالمللی. از خشونت ایدئولوژیک تا خشونت جنسی و خشونتهای قانونی و انواع تجاوز سیاسی و فرهنگی و... مستند به عنوان آگاهی صمیمانه پیشرو و گفتمان مستقل به عنوان امر مقاوم در برابر تبلیغ ایدئولوژیک و عرضه مواد غیرصادقانه، اسناد جعلی و در مقابل دروغ امروز نمیتواند هوشیار نباشد. نمیتواند ضمن آنکه در همه جای دنیا در متن زندگی و مردم و رنجها و رویاهای انسانی حاضر است یا عامیگری به رنگ جماعت و احساسات و هیجانهای خشن در آمدن آشتی کند.
پرسش این است که آیا سینمای مستند در عرصه زندگی، صلح و جنگ، تماشای مناسبات فردی یا اجتماعی، هرجا و هرجا آیا میتواند خود را از تأثیرات ایدئولوژِک برهاند و گزارشی بیطرفانه از رخدادها ارائه دهد؟
بحث عدم رهایی دستگاه شاهدکننده انسانی از پدیدههای مورد مشاهده که بنیاد عدم قطعیت آگاهیهای ارائه شده انسانی است کماکان دارای صحت است. بنابراین آیا میتوان نتیجه گرفت مستند به عنوان نوعی آگاهی انسانی ماهیتا ایدئولوژیک و جانبدارانه است؟
بحث فلسفه سرشت جانبدارانه آگاهیها، ولو اخبار محض مدتهاست که رواج دارد. اما نکته مهم آن است که از این بحث فلسفی و شناخت خواص ذهن انسان نمیتوان وجه دیگر فعالیت بشر معاصر را نادیده گرفت.
اینکه انسان دارای اراده است و آگاهیهای قرن بیست و یکمی به او یاری میرساند که لااقل به امر واقع و آنچه حقیقت برتر میداند تقرب جوید. در بحث ما این تلاش برای نزدیک شدن به شکل عالیتر آگاهی یعنی ظرفیت انسان فرزانه در فائق آمدن بر انگیزههایی که چشم آگاهی او را کور میکند. خویشتنداری را از او میستاند و در موضع یک مشاهدهگر به او امکان نمیدهد بکوشد ابعاد گوناگون رخدادرا جدا از ایدئولوژی و علایق خود ببیند و صدای مخالف را بشوند.
به نظرم افراد منصف و آگاه امروزی چه یک هنرمند، چه یک قاضی دادگاه، چه یک خبرنگار حرفهای و چه یک فیلسوف یا فرد عادی بنا به ذهن پیچیدهتر و روشنگری معنویشان میکوشند بر نظم قدرت، موانع ایدئولوژیک، منافع فردی قدرت صاحب سرمایه و صاحب سفارش به انحاء گوناگون فائق آیند.
چنین است که یک مستندساز آگاه بنا به تجربه و زندگی و تفکر انسان قرن بیست و یکمی و همه دستامدهای آگاهی کنونی نمیتواند علیه انواع خشونت رسمی یا انقلابی شبه روشنفکرانه و عامیانه مدعی آزادی یا مدافع دیکتاتوری مردانه یا زنانه، فردی یا اجتماعی در هر شکلش نباشد.
من مخالف بیاعتنایی مستند به پرسش خشونت و گردن نهادن به آن هستم. چه مستندساز، یک سفارش گرفته از نهادهای حکومتی باشد و چه یک فرد معترض از جمعی با مطالبات دموکراتیک. برای من به هیچ وجه ادعای طرفداری از آزادی برای دفاع از خشونت جمعی کفایت نمیکند بر عکس برای سالم نگاه داشتن واقعی آزادی طلبی حقیقی باید از آلوده شدنش به هر بهانه به خشونت جلوگیری کرد. آزادی فرزند آگاهی، تربیت شدگی، عشق آزادگی و بردباری و پایبندی نظری و عملی به ارزشهای آن هر دو است.
در زهدان عمل خشن نمیتوان قانون طلبی دموکراتیک و روح آزاده پرورش داد. کسانی که به بهانه کسب آزادی و حقوق شهروندی خشونت روا میدارند حکم انسانی را دارند که به بهانه صلح سرکوب دیگری را میآموزد. او فردا خود یک سرکوبگر در قدرت خواهد بود نه یک صلح جوی آزادهای که به آزادی دیگری احترام میگذارد.
سینمای مستند در تصاویرش نمیتواند با تصاویر خود به خودی ابراز خشونت از سوی هر مدعی آزادی همنوا شود و آن را بستاید. در اینجا تمایز بین دو نوع تصویر مستند خود را نشان میدهد. تصاویر مستندی که مرزی با خشونت ندارند و تربیتی روحی و واقعی در دفاع از آزادی نشدهاند و از نظر فردی گرفتار بیماری خشونتاند. و تصاویر مستندی که نه تنها ستایشگر خشونت متقابل نیستند و با تئوریهای انقلابی و ایدئولوژیک آن را توجیه نمیکنند بلکه با مشاهده واقعی و عدم سانسور، زشتی این خشونت را هم به همان اندازه خشونت هر قدرت به نمایش میگذارند.
مستند نمیتواند با انبوه و جماعت همراه شود. نمیتواند ابزار دست اهداف پشت پرده گروههای خشونتگرا و هدایت آنها قرار گیرد. نمیتواند آگاهی خود را کور کند و مطامع سلطهگرانهای را که با تشویق خشونت درون مردم میکوشد از آب گل آلود ماهی بگیرد نبیند و صرفاً با خشونت رسمی مخالفت کند. از نظر یک مستند ساز واقعاً آزادی خواه و امروزی مخالفت با خشونت سیستماتیک و به هر شکل به عنوان روش یا امر خود به خودی بلاشرط است و هیچ چیز تأیید خشونت را مشروعیت نمیبخشد ولو خشونت عمومی مردم و حتی کل مردم!
آری مستند علیه خشونت در هر شکل و لباس و با هر سیماچه و نقاب است. زیرا این پدیدهای متعلق به تاریخ ماقبل هستی واقعاً متمدن انسان، تاریخ وحشیگری و گذشتهای ممتد تا امروزی است که در آن نفس میکشیم و مشاهدات مستند هرگز نمیتواند نیمهکاره مسحور جانبداریهای که وحشیگری یک طرف را گردن مینهد باشد.
مستند علیه خشونت است. یک مستند ساز هیجان زده دچار چپ روی، به اندازه خروارها نظریه دفاع از دیکتاتوری و خشونت مستمر میتواند جمع و جور کند تا کارش را توجیه کند.
این کاملاً درست است که دولت/ملتهای جدید و حکومتهای کنونی به خشونت طبقاتی و گروهی حکومتگران وجهه قانونی میبخشد و به سود خود قوانینی وضع میکند که خشونت حاکمان را بر حق جلوه میدهد و هنوز مرز واقعی دفاع از حقوق انسانی شهری و دفاع از منافع حکومتهای منتزع شده از فردیت انسانی در قوانین تفکیک نشده است. اما انسان آینده مسلما بر این وجه از خشونت هم فائق میآید و در هر حال همه این موانع سبب نمیشود مستند به عنوان شکلی از آگاهی هم فردی و هم اجتماعی مترقی و عالیتر و دارای روح انتقادی از امر موجود تن به افسانه ناگزیری دفاع از خشونت بدهد و آن را در مورد معترضان مباح اعلام کند.
من به عنوان یک مستند ساز با هر چهره نقاب خشونت چه رسمی و خشونت معترضان به خشونت رسمی مخالفم. و ما- همه ما- همه جهان را آگاه میکند که از آن خود را دور نگه داریم. این آرمان مستند است: مقابله با خشونت آزادی نمایش و مشاهده آزادانه آنچه که هستیم به سود رفع همه تاریکیهای بشری ما.
نظر شما