عماد افروغ گفت: بخشی ازحوادثی که در زمان قبل، بعد و حین انتخابات اتفاق افتاد برمی‌گردد به نوع رفتار و سیاستی که در گذشته مردم با آنها مواجه بودند.

به گزارش خبرآنلاین عماد افروغ در گفت وگو با هفته نامه پنجره درباره مفهوم مصلحت در انقلاب و نقدهای بر دولت دهم‌ سخن گفت. مهم ترین محورهای این گفت و گو را در ادمه می توانید بخوانید:

*من احساس میکنم یک تدبیری در پس این ماجراست. او(مشایی) باید هر روز یک ماجرایی ایجاد کند، باید یک داستانی در یک جای دیگری خلق بشود که توجهات از یک جایی برود جای دیگری. این هم بخشی از همان ماجرای فرافکنی است. یک ماجراجویی جدید؛ مثل اینکه حیات سیاسی یک عده‌ای در گرو این ماجراجوییهاست که البته ذهنها را به خودش مشغول میکند ضمن اینکه این ماجراجوییها و این فرافکنیها و این رمل و اسطرلابگرایی‌ها پاسخ داده و افراد جواب گرفتند. به‌خاطر همان لایه در واقع سطحی نگری که در دینداری بخشی از مردم ما وجود دارد و ما آنها را آموزش ندادیم که با عقلشان وارد دین بشوند نه با احساسشان. اینها روی یک موجی از احساسات دینی هم سوار شدند. موجی از رفتارگرایی و شکلگرایی که بیش از آنکه معجزه معنوی قرآن را ببیند، می‌خواهد معجزه مادی و عینی ببیند. حالا چرا ایشان کماکان وجود دارد؟ برای ایشان مهره مار همان تصورات خرافی و متحجرانه است، همان تصوراتی که واقعا باید ریشه کن بشود و ریشه کن کردن آن هم در وهله اول بر عهده علمای ماست که هشدار دهند و وقتی که میخواهند هشدار بدهند، دیگر ملاحظه را بگذارند کنار.

*در همین دولت مستقر آیا کسانی نیستند که به‌جای اینکه از این مسیر شناخته شده و تعریف شده، مستحکم طی طریق کنند، یک بحثهای رمل و اسطرلابی مطرح میکنند که به‌گونه‌ای میخواهد پای ارتباط با عالم معنا را بکشد وسط و هیچ اثر شرعی هم ندارد. اینها چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد؟ چه نسبتی با آن اصولگرایان سنتی دارد که همواره از نگاه فقه به مسئله نگاه میکردند؟ اما کسانی هستند که به قدرت دولتی رسیده‌اند و بر این پندار شدند که سرمایه دینی و سرمایه فرهنگی هم هستند. دفعتا بدون اینکه هیچ کار فرهنگی کرده باشند و هیچ اثر قابل‌قبول فرهنگی از خودشان منتشر کرده باشند، دچار توهم می‌شوند که نکند منبع ایدئولوژی هم هستند. بلافاصله می‌آیند بدون هیچ عقبه‌ای در مورد پیامبران و مقولات مذهبی نظر میدهند. خب برادر من، تو امروز اگر در قدرت نبودی آیا این قابلیت را داشتی که اظهار نظر بکنی؟

 *اینکه میگویند اگر امروز این دولت تضعیف بشود در واقع انقلاب تضعیف شده است، این همان چیزی است که من از روز اول هشدار دادم که مبادا بین انقلاب و جمهوری اسلامی خلط شود. انقلاب محک و معیار نقد سیاستها و رفتارهای جمهوری اسلامی است. شما اگر میخواهید سفت و سخت انقلاب بازتولید شود، عطف به معیارها و ملاکهای به‌دست آمده از انقلاب اسلامی، هر سیاست و رفتاری که ناسازگار باشد را نقد کنید. جمله آخر من همین است: آنقدر ملاحظه کاری کردیم که امروز آن رکن اصلی انقلاب هدف شد . 

*من اصولگرایی را نه با افراد ختم میکنم نه با دولت یعنی الزاما تمام جامعیت اصولگرایی را تقلیل نمیدهم به یک سطح محدودی از اصولگرایان آن هم کسانی که در دولت مستقر هستند و یک منش و روش و بینش خاصی را هم دنبال میکنند که من هم با بینشش هم روشش زاویه و نقدهای جدی دارم

*آیا وجدان شما به عنوان یک نسل جوان اقناع می‌شود که بگویید همه این حوادثی که در زمان قبل، بعد و حین انتخابات اتفاق افتاد، صرفا به خاطر تحریک احساسات و نفوذ چند عنصر وابسته به بیگانه بود؟ آیا فکر نمی‌کنید بخشی از این ماجرا برمیگردد به نوع رفتار و سیاستی که در گذشته مردم با آنها مواجه بودند. حالا باید پرسید که آیا این رفتارها اصولگرایانه بود؟ آیا به حسب تعریفی که ما از موازین اصولگرایی به‌دست می‌آوریم، هر ادعای به‌اصطلاح و در ظاهر اصولگرایانه را باید اصولگرایی بدانیم؟

*من احساس میکنم که از دل توسعه سیاسی یک عدالتخواهی بیرون آمد اما این سیاستها و نگرشها به عدالت جامع نبود. اگر قرار بود جامع باشد، ما نباید فضا را مصلحتی میکردیم. بنابراین بحثم این است که من نمیخواهم بگویم در واقع یک تغییراتی صورت نگرفت؛ بله جابهجایی صورت گرفت جابهجایی همیشه در انقلاب صورت گرفته اما تحول ساختاری صورت نگرفته است.

*جهت اقتصادی این دولت که عوض نشده؛ جهت سیاسی اش هم عوض نشده. فقط نیروها جابه جا شده اند.تجربه من نشان داد هرکه بیشتر اهل لابی بود، اهل تملقتر بود به دستگاه دولت نزدیکتر بود که من به طنز و به کنایه میگفتم که هر که در این بزم متملقتر است، مقربتر است. من واقعا اینها را می دیدم که هرکسی کوچکترین نقدی میکرد، بلافاصله مورد بی مهری قرار میگرفت.

*من شخصا معتقدم که این جریانی که به هر حال امروز حاکم بر منابع رسمی ماست، این جریان یک عقبه‌ای در تاریخ ما داشته است. اما اینکه در انقلاب نقش داشته است آن یک بحث دیگر است. اما عده‌ای که در انقلاب نقش داشتند، افرادی کمک کردند به این جریان که آنها سابقه انقلابی هم دارند، عقبه قابل قبولی هم دارند، اما بنا به دلایلی و حسب مصلحتها و ضرورتها یا تشخیصهای غلطی که ممکن است خیلی از نیروهای انقلابی را هم در بر بگیرد، دست به دست هم دادند و در برخی از مواقع خیلی از معیارهای اصولگرایی را هم خواسته یا ناخواسته فراموش کردند یا مصلحتگرایانه به آن نگاه کردند و کوشیدند به هر قیمتی شده یک تغییر به‌اصطلاح جهتی صورت بگیرد. یک جابه‌جایی و گردش قدرتی صورت بگیرد اما به‌مرور برای همه دارد روشن میشود که وجه فکری و معرفتی و سیاسی این جریان چه نسبتی با انقلاب دارد. من امروز با یک تحجر روبه رو هستم من امروز با یک جمودگرایی روبه‌رو هستم.

*نشانه آنها همین تفکر تکلیف‌گرایانه صرف به انسان و تفکر متحجرانه است. یعنی وقعی به نگرشی که برای حق انسان بود، چه در قالب جمهوریت و چه در قالب اسلامیت، گذاشته نمیشود. نگرشی که یک تصور خاصی از ولایت فقیه دارد. اما این نگرش خاصی که به ولی فقیه است من ردی از آن را در آثار امام نمیبینم. حضرت امام به هیچوجه قائل به این نبودند که ما یک نگاه شهودی و عرفانی و باطنی به ولی فقیه داشته باشیم. ولی فقیه، ولایت فقه است. ما خوشحالیم که ولایت عارف نیست، ولایت فیلسوف نیست، ولایت فقه است. وقتی شد ولایت فقه، فقه از جنس قانون است چون بیانگر ارتباط انسان با موضوعات مختلف است. خب ویژگی عمده دموکراسی به قانونمدار بودنش است. ما این وجه دموکراسی را هم داریم چون قانونمداریم، چون فقه در واقع مبنای حکومت ماست و نکته جالب اینجاست که تنها مسیری که در زمان غیبت بین عقل و وحی ارتباط برقرار میکند، اجتهاد و فقه است.

*آن زمانیکه امام مسئله مصلحت را مطرح کردند، پیوندی داشت با حکومت و بعضیها اینجوری فکر کردند که اگر حفظ حکومت از اوجب واجبات است خب پس ما میتوانیم برای رسیدن به قدرت و حفظ قدرت دست به هر کاری بزنیم و این اجازه را هم امام به ما داده است. در حالیکه این نگاه واقعا در حق امام جفاست. امام به مصلحت توجه دارند، چون تلقی خاصی از جامعه و نیازهای متحول جامعه دارند و به انبساط حقوق شهروندی توجه دارند، به انبساط حقوق انسانها توجه دارند و نمی‌خواهند در واقع یک تلقی یکسویه به جامعه داشته باشند. امام میگویند این جامعه هم برای خودش یک حیات و شرایطی دارد و باید به این نیازها و به این تحولات توجه کرد و بخشی از توجیه و مصلحت‌اندیشی امام برمیگردد به تعامل بین دین و جامعه که از همینجاست که مفهومی به نام حق زاده می‌شود. از اینجاست که مفهومی به نام جمهوریت ساخته میشود یعنی امام وقتی که مفهوم جمهوریت را مطرح میکنند، ریشه در یک فلسفه اجتماعی دارد، ریشه در اصالت بخشیدن به مفهوم جامعه دارد. امام برای پرهیز از شبهه شخصی بودن مصلحت، مجمع تشخیص مصلحت را تشکیل میدهند و قواعدی را برایش ذکر میکنند. اینکه این مصلحت بایستی در واقع در ذیل احکام شرعی باشد، یعنی در عرض شرع نباشد. نکته دوم قاعده عقلی اهم و مهم در آن رعایت شده باشد و مسئله سوم که اشاره میکنند این است که با حضور کارشناسان دانا باشد. بله امام میفرمایند که حفظ حکومت از اوجب واجبات است. چرا؟ برای اینکه اگر حکومت اسلامی نباشد تمام احکام اجتماعی اسلام تعطیل میشود. دقت کنید بازهم ارزش ابزاری دارد، ارزش غایی ندارد. اما آنچیزی که اصالت دارد، حکومت نیست بلکه ارزشهای حکومت است. بعضی‌ها می‌اندیشند که این روح را باید به هر قیمتی حفظ کنند حتی اگر آن ارزشهای غایی نادیده گرفته شود و یا فدای این حفظ شود. اگر این شد که ارزشهای غایی فراموش شد و یا ابزار حفظ قدرت شد، این میشود ماکیاولیزم و بدانید که این مخربتر از ماکیاولیزم سکولار است؛ چون دارد دین را خرج میکند و ابزار قرار می دهد.

*احساس میکنم عطف به آن ملاکهایی که واقعا برخاسته از انقلاب و اسلام و برخاسته از تاریخ اسلام است ما از آنها واقعا فاصله گرفتیم و امروز این فاصله گیریمان بیشتر شده. چرا هیچگاه در دورههای گذشتهای که در این انقلاب ما شاهدش بودیم، هیچگاه رکن رکین ما سیبل و هدف نشد. اما در شرایط فعلی هدف شد. هیچگاه ولایت فقیه هدف نشد. امروز هدف شده و این خطرناک است. چرا این اتفاق افتاد؟ این سئوال جدیترین سئوال است و وقتی ما از رهبر هزینه میکنیم همه‌جا او را خرج خودمان میکنیم، ضعفهای خودمان را پشت ولایت فقیه پنهان میکنیم و فرافکنانه آن را به سمت ولایت پرت میکنیم. یکی از تبعات آن این است و امروز ما شاهد این ماجرا هستیم و امروز باید این را درست کرد و حل کرد و این سنگر را باید از آنها گرفت.

کد خبر 39220

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین