دنیاخمامی: سیروس مقدم با «زیر هشت» باز هم نشان داد رگ خواب مخاطب را خوب میشناسد و به خوبی از آن بهره میبرد. اگر «چاردیواری» در تعطیلات عید حسابی ما را خنداند، حالا باید با تلخیهای «زیرهشت» کنار بیاییم و در عین حال متوجه این موضوع بشویم که مقدم هم در ساختن موقعیتهای طنز خبره است و هم در خردکردن اعصاب مخاطب! زیر هشت از معدود سریالهایی است که کارگردان آن، با دوربین، افکت و جلوههای تصویری بازی میکند و سهم بزرگی از جذابیت فیلمنامه بر دوش همین اجرایی است که فرمانش در دست سیروس مقدم است، بازی که گاه بیش از اندازه می شود و حوصله مخاطب را هم سر میبرد. با او گفتوگو کردیم تا بیشتر از «زیر هشت» بگوید.
***
ابتدا کمی درباره کارخانه سریالسازی سیروس مقدم حرف بزنیم! خیلی دوست دارم قبل از اینکه وارد بحث سریال «زیر هشت» بشویم درباره سرعتتان در سریالسازی بپرسم. چطور میتوانید سالی دو تا سریال روی آنتن بفرستید؟
هر وقت قصه خوب وجود داشته باشد، حتما برای آن سازندهای هم وجود خواهد داشت. اگر قصه خوبی نخوانم مطمئن باشید شما هرگز نام سیروس مقدم را بر آنتن نمیبینیند. من این شانس را داشتم که به پست قصههای خوب خوردم و جذب آنها شدم و توانستم با انگیزه، آنها را جلو ببرم. همیشه دوست دارم در کارگردانیام به صورت مدرن و با زمانه عمل کنم. نمیخواهم دچار قالب خاصی شوم و به همین خاطر همیشه خودم را به روز میکنم. تا به امروز از کار کردن خسته نشدهام، چراکه سوژههای نو، انگیزهام را دو چندان میکند تا هرچه سریعتر آن را روی آنتن ببرم.
همکاری خوب صداوسیما هم با شما در این زمینه تاثیر زیادی دارد، چون خیلی از کارگردانان هستند که اتفاقا سوژههای خوبی هم دارند اما سازمان با آنها برای ساخت همکاری نمیکند؟
بله؛ طبیعتا صداوسیما مثل یک پیمانکار است که دنبال یک تیم خوب میگردد تا با آن همکاری کند. ضمن اینکه سازمان تا به حال از این همکاریهای مشترک با من ضرر نکرده است و همیشه سریالهای من آنتن را گرم کرده و حرف تازهای برای گفتن داشته است. پس این همکاری هم در جهت ارضای روحی من بوده و هم در جهت انتقال پیامهایی که مد نظر سازمان بوده است.
چرا هیچ وقت این سوژهها را سینمایی نکردید؟
به دلیل اینکه هیچ کدامشان قابلیت سینمایی شدن نداشتند. تا به حال یا طرح خوب سینمایی به من پیشنهاد نشده یا طرحهای تکراری بوده که من بارها آنها را در مدیوم تلویزیون تجربه کرده بودم.
ولی به نظر «زیر هشت» کمی ساختار سینمایی دارد، یعنی سکانسها کوتاه است و خیلی زیاد کات میخورد. این تعمد شما برای جذب مخاطب بوده یا اینکه فیلمنامه آنقدر پر و پیمان بود که شما را مجبور به استفاده از این ساختار کرد؟
ببینید شرط اول در یک کار نمایشی ضرباهنگ مناسب با فیلمنامه است، که در نهایت منتج به نگه داشتن مخاطب پای آن اثر میشود «زیر هشت» این قابلیت را داشت. یعنی اینکه هر قسمت چیزی حدود 40سکانس بود که بنابراین هر سکانس باید یک دقیقه وقت میگرفت. فرم سکانسبندی سعید نعمتالله (فیلمنامهنویس) ریتمی تند داشت که من هم این ریتم را در اجرا و گفتن دیالوگها و تقطیع نماها حفظ کردم.
راجع به تیم بازیگری آیا اتفاق خوبی که در «چاردیواری» افتاد شما را مجاب کرد امیر جعفری را برای نقش عطا انتخاب کنید یا اینکه دلایل دیگری داشت؟
اگر بنای انتخاب بازیگر برای نقشها، دوستی بود، من میتوانستم حامد کمیلی یا پوریا پورسرخ را که اتفاقا همکاریهای خوبی هم با هم داشتیم برای این نقش انتخاب کنم. اما نقش «عطا خانعمو» طوری نبود که به دوستیها و رفاقتهای پشت صحنهای بستگی پیدا کند. این یک نقش چغر مردانه و سخت بود و نیاز به بازیگری داشت که سابقه تئاتری داشته باشد و در عین اینکه نگاه معصومی دارد، فیزیک مردانهای هم داشته باشد. از همه مهمتر باید یک اختلاف کاملا طبقاتی با منیژه داشته باشد و عنصر زمختی لازمه این نقش بود. وقتی فیلمنامه «زیر هشت» به دست من رسید پیشنهاد خود سعید نعمتالله این بود که امیر جعفری را برای این نقش انتخاب کنیم. امیر اولین و آخرین انتخاب من برای این نقش بود.
اولین نمایی که از قهرمان قصهتان یعنی عطا به بیننده نشان دادید و حالت فیلمبرداری آن صحنه که یک کلوزآپ از کفش او و همین طور نشان دادن اغراقگونه هیکل او مرا به یاد فیلمهای مسعود کیمیایی و قهرمانهای فیلمهای او انداخت. تا به حال خودتان به این مورد فکر نکردید که عطا تاحدودی سبک و سیاق شخصیتپردازی قیصر را دارد؟
واقعیتش این است که این نماها به این علت گرفته نشده بود که شبیهسازی با قیصر شود. هدفمان از گرفتن این نماها ایجاد علامت سوال و تعلیق برای مخاطبمان بود تا به او بفهمانیم که ما با چه کسی میخواهیم قصه را شروع کنیم. اول گامها را نشان دادیم و بعد قمه و بعد صورتش را نشان دادیم تا همین طور علامت سوال را در ذهن مخاطب بیشتر کنیم و گرنه من هیچ تلاشی برای تکرار کارهای مسعود کیمیایی نکردم و پشت عطا خان عمو تفکر من و سعید نعمتالله بوده نه قیصر و مسعود کیمیایی.
یعنی دلیل اجرای تمام این نماهای درشت و گاه سورئال، تفکرات فیلمنامهای بود نه دلایل زیباییشناسی؟
اگر «زیر هشت» را یک کارگردان دیگر میساخت به فرم دیگری درمیآمد. اما من طوری ساختم که بیننده حتی فرصت نکند هنگام دیدن این سریال یک لیوان آب بخورد. خواستم تمام حواس بیننده را مشغول این سریال کنم و این به نظرم رعایت عناصر زیباییشناسی هم هست.
این زیباییشناسی در خود کار شکل گرفت یا از قبل به آن فکر کرده بودید؟
ما به دو صورت میتوانستیم سریال «زیر هشت» را بسازیم: اول به این شکل که بعنوان کارگردان بیرون گود باشم و تنها داستان، روایت شود. اما شکل دوم این بود که من خودم را از کنار حادثه به داخل حادثه ببرم و وارد گود بشوم. مثلا وسط صحنه افتادن بچه قرار بگیرم. وسط صحنه دزدی قرار بگیرم و خودم و دوربینم یکی از آدمهای قصه بشویم. طبیعتا در این حالت من باید ریاکشنهای متفاوتی داشته باشم و آنها را نشان بدهم تا اینکه بخواهم به شکل توریستی و مثل یک کارگردان معمولی بیرون گود بایستم و تماشا کنم.
در این حالات کارگردان هم باید دارای یک التهاب و تنش باشد؟
بله؛ چون من درون قصه هستم و باید با دوربین واکنشهایم را نشان دهم. با چرخشها، با نماهای درشت با خونهایی که روی دوربین پاشیده میشود و... دوربین من نفسنفس زدنهای آدمهای قصه را هم میخواهد نشان دهد و این میشود شیوهای که من با آن مخاطبم را جذب کردم.
شما تا الان دو صحنه خیلی خشن در سریالتان داشتید یکی صحنه بریدن انگشتهای عطا در نجاری زندان و دیگری صحنه مرگ داوود و همچینین پاشیده شدن خون روی دوربین. برای این صحنهها با مانعی مواجه نشدید؟
هر وقت یک اتفاق نو و تازه در هر عرصهای رخ بدهد طبیعتا عدهای با آن مخالف هستند. اما در حال حاضر با وجود سیل سریالهایی که در شبکههای آنور آبی خصوصا «فارسیوان» وجود دارد، باید سریالهایی ساخت که با آنها مخاطبان را به سمت خود کشید. آنها به این دلیل موفق شدند که از عناصر جذابی استفاده میکنند که برای ما در ایران امکان استفاده از آنها به دلایل شرعی و قانونی نیست؛ عناصری مثل استفاده بیبند و بار از روابط زن و مرد، نشان دادن روابط خانوادگی و... اما ما طبیعتا برای به وجود آوردن جذابیت برای مخاطبمان باید از امکانات جدیدتری استفاده میکردیم. ببینید لذت توبه برای آدمی که خلافهای بیشتری کرده نسبت به آدمی که تنها یک چراغ قرمز را رد کرده بیشتر و تاثیرگذارتر است، به خاطر همین ما باید برای آدم بدهای داستانمان اینقدر تعلیق و اتفاق بهوجود میآوریم که ضمن جذابیت تاثیرگذار هم باشد. این صحنههایی که شما به آنها اشاره کردید هم از آن عناصر خلق جذابیت بود. اما مورد دیگری که من به جای شما به آن اشاره میکنم نشان دادن گرم خانه است که برای اولین بار در تلویزیون ایران آن را نشان دادیم. اما در کل قبول دارم این جور صحنهها برای بیننده شوک ایجاد میکند.
حالا فکر میکنید در رقابت با «فارسی وان» موفق شدید؟
وقتی داشتیم قسمت دهم سریال را فیلمبرداری میکردیم من به دوستان و همکارانم گفتم که مطمئن باشید که وقتی قسمت دهم «زیر هشت» پخش شود من فارسی وان را تعطیل میکنم، که شنیدم گویا تعطیل شده(میخندد)! اما جدا از شوخی هر بار که تلویزیون ما در سریالسازی ضعیف عمل کند مردم به سمت شبکههای دیگر میروند. اما حالا ببینید که این دو سریال شبانه مخاطب را پای تلویزیون کشیده است و حتی اگر فارسیوان تعطیل نشده ریزش شدید مخاطب داشته است.
من به همکاری دوباره شما با سعید نعمتالله بعد از «رستگاران» نقد دارم به نظرم نحوه دیالوگ نویسی ایشان به یک شکل ثابت است. مثلاً با اضافه کردن حرف ربط«که» جملهها به هم وصل میشود و فعل آخر جمله قبل ابتدای جمله بعد میآید و غیره. فکر میکنم این مورد پاشنه آشیل سریال شده است. چرا خودتان دوباره آنها را بازنویسی نکردید؟
به نظرم نمیتوان این را بعنوان یک عیب تلقی کرد به هر صورت رستگاران، زیرهشت و جراحت که به نویسندگی ایشان است و ماه رمضان پخش میشود همگی از یک ذهن تراوش کردهاست و صاحب قلم آنها یک نفر است و وقتی چیزهایی از یک ذهن واحد میآید طبیعتا میتواند خط و ربط نزدیکی با هم داشته باشد، به همین دلیل است که اغلب کارگردانان برای خودشان یک امضای ثابت دارند. سعید نعمت الله جهان اطرافش را به یک شکل میبیند و به نظرم دیالوگنویسی او با سریالهای دیگر متفاوت است و در عین محاورهای بودن آهنگین هم هست گویی شما را از جملهای به جمله بعد دعوت میکند. ادبیات نوشتاری او به همین شکل است، اما نوع داستانهایش اصلا شبیه قبلی نیست. در کل سعید به شعور مخاطب توهین نمیکند و سعی میکند که کلمات بیخاصیت را وارد جملههایش نکند.
بله من با زیبایی آن مشکل ندارم. این کار مثل کاری است که علیرضا نادری در همکاری با حسن فتحی انجام میدهد. اما فکر میکنم این نوع حرف زدن و دیالوگ گفتن با آن واقع نگری که شما در ابتدای صحبتمان به آن اشاره کردید منافات دارد چرا که خیلی کم هستند آدمهایی که به این شیوه حرف بزنند؟
تا به حال کسی نگفته که اینجور حرف زدن تو ذوق من زدهاست. اما من حرف شما را این جور استنباط میکنم که این نوع حرف زدن برای شما خیلی آشنا و تکراری است چون مشابهش را در سریال رستگاران دیدهاید که به نظرم این خیلی بستگی دارد به نوع ادای دیالوگ از زبان بازیگر. بازیگرهای بااستعداد دیالوگهای سعید نعمتالله را مال خود میکنند و با زبان خود آن را بیان میکنند، اما بازیگرهای معمولی آن را به شکل ادیبانه میگویند و همین میشود که به مذاق شما خوش نمیآید، چون کاملا واضح است که آن دیالوگ برای او نیست. شاید برای همین است که نعمتالله همیشه موقع فیلمبرداری کنار بازیگر است.
فکر میکنم در شخصیتپردازی این سریال خیلی خوب عمل کردید، اما در رابطه با شخصیت عطا دوست دارم بدانم چرا اینقدر این آدم، تلخ نوشته شده است. هیچ کورسویی از امید در زندگی او نیست؟!
عطا به واسطه بلندپروازیها و یک عشق نافرجام وارد یک بازی میشود و دزدی میکند. عطا یک ضدقهرمان است که باید سیر نزولی را در داستان ما طی کند، به خاطر اشتباهی که کردهاست باید تاوان بدهد و بریده شدن انگشتها هم یک جور تاوان است. تقدیر برایش در اوج مظلومیت با بدبختی نوشته شده است. اگر ما عطا را تا قعر چاه نمیبردیم، بیرون آمدنش دیگر لذت بخش نبود. به خاطر همین هم است که امیر جعفری این نقش را بازی کرده است چون او در اوج خشونت و سختی که در ظاهرش دارد، اما یک نگاه معصوم و مظلوم دارد که اتفاقا ما این نگاه را همیشه و در همه قسمتها برای او نگه داشتیم.
میخواهم راجع به انگشتهای قطع شده عطا و صحنه پرت شدن کودک از دست منیژه این سوال را بپرسم که چرا اینقدر این صحنهها را تکرار میکنید. به نظر میآید بدتان هم نمیآید که با احساسات و اعصاب تماشاگر بازی کنید؟
ببینید عطا در رابطه با عشقش دو صدمه بزرگ میبیند، یکی صدمه جسمی که بریده شدن انگشتهایش است و دیگری صدمه روحی که ناخواسته موجب مرگ کودک منیژه میشود. ما مرتب باید به تماشاگرمان یادآوری کنیم که عطا یک صدمه جسمی دیده است که برگشت ناپذیر است، ولی نقص روحیاش را باید برگرداند و به این دلیل است که ما این دو مورد را مرتب یادآوری میکنیم.
و قبول هم دارید که سریالتان خیلی تلخ است؟
ببینید شما در مقابل خوردن یک بادام تلخ چه واکنشی دارید؟ طبیعتا آن را از دهانتان بیرون میآورید و دیگر هم سراغ آن بادامها نمیروید. اما چرا از قسمتی که کودک منیژه مرد ما افزایش مخاطب داشتهایم؟ وقتی من بعنوان کارگردان سراغ موضوعی میروم که یکی از دردهای اجتماع است، باید مخاطبش را هم متاثر کند. چون برای این موضوعات که نقل و نبات پخش نمیکنند. به همین خاطر سریال زیرهشت را تلخ نمیدانم و اتفاقا وجود این همه بیننده و مخاطب را برای سریال شیرین میدانم.
آیا «زیر هشت» کاملترین مجموعهای است که شما تا به حال ساختهاید؟
من هم همین طور فکر میکنم. این سریال کاملترین سریال من و در عین حال دلیترین مجموعهای است که من تا به حال ساختهام. زیر هشت خیلی شبیه به خود من است. من ظاهرا خیلی آدم آرامی هستم، اما پر از تلاطمم. زیر هشت تلاطم درونی خود من است که آن را به سریال هم منتقل کردم؛ چرا که این درگیری ذهنی در طول زندگی به شدت همراه من است، همیشه در پی این هستم که نیروهای خیر من بر نیروهای شر من غلبه میکند یا نه؟ و حالا در سریال زیر هشت به شکلی خودم را هم منعکس کردهام.
نظر شما