توی بانک، تازه چک موتور قسطیات را پاس کردهای که یادت میافتد فردا باید چک کامپیوترت را پاس کنی. دلت هری میریزد پایین، فکر میکنی چطوری تا آخر ماه پول جور کنی تا چک موبایلت را برگشت نزنند، چک، چک، چک... دنیای آدمهایی که زندگیشان لنگ در هواست!
چکها خنجر میزنند
در بازار ایران میشود همه چیز را قسطی خرید. کاری ندارد. یک روزنامه بخر و برو به صفحات آگهیهایش و آن وقت زوم کن روی تمام وسایل قسطی؛ گیتار قسطی، موتور قسطی بدون پیشپرداخت، طلای قسطی با چک کارمندی، موبایل، عینک آفتابی، لباس و حتی هزینه جراحی بینی و سفر به خارج از کشور و زیارت و...
بانکهای زیادی هم تازگیها باز شدهاند که اعتباری میدهند که با آن بتوانی خرید کنی و بعد مثل یک بچه مؤدب سه ماهه یا شش ماهه پولشان را با سود قلمبهای به آنها برگردانید. دیدن این همه وسوسه قسطی، تو را هم به فکر میاندازد که دل را به دریا بزنی و هر چیزی را که هوس کردهای، بخری. برای این کار هم کافی است یک دسته چک بگیری و بعد تندتند پایش امضا بیندازی و بدهی دست خلقالله و صبر کنی تا زمانی که یک طلبکار با مأمور بیاید دم خانهات داد و بیداد راه بیندازد و آن وقت بفهمی که چه کار کردهای، اما شاید دیگر خیلی دیر شده باشد.
این اعتیاد قسطی!
چک کشیدن و خرید قسطی درست مثل اعتیاد است، مثل اعتیاد به قمار و یا هروئین! وقتی خورهاش به جانت بیفتد، دیگر ولکن نیست. دائم وسوسهات میکند تا بخری و بخری و فکر کنی که این کار یعنی آخر شجاعت و بیکلهگی! اینجور وقتها هزاران بار با خودت میگویی: یا همه چیز یا هیچچیز و فکر میکنی «بیل گیتس» هم لابد مثل تو آدم خیلی باجرأتی بوده که جیگر خطر کردن داشته است اما وقتی میفهمی راه را اشتباه رفتهای که رسیدهای به ترکستان ... و اینجا، ترکستان یعنی پشت میلههای زندان! خیلی از شکستخوردگان قمار چکبازی، روزی برای خودشان کسی بودهاند، اما فکر کردهاند که باید یک ریسک بزرگ در زندگیشان بکنند و این ریسک هم فقط با چک کشیدن انجام میشود و اینطوری شده که به صورت چکی در بعضی کارها سرمایهگذاری کردهاند، اما حسابهایشان درست از کار درنیامده و بدجوری زمین خوردهاند و آنوقت تازه دست به دامان پول نزولی شدهاند و باز هم چک دادهاند و باز هم چک. یک دور باطل تا رسیدن به اعماق بدبختی!
قیصربازی!
شکست خوردگان دنیای چک، همهشان از یک قماش نیستند، یعنی اینطوری نیست که همهشان آنهایی باشند که خودشان ریسک کردهاند و خریدهای چکی انجام دادهاند. بعضی از آنها آدمهایی هستند که بدبختیشان به خاطر مرام گذاشتن و قیصربازی و اینجور حرفها شروع شده است. آنها اشتباهشان این بوده که نمیتوانستهاند به بروبچهها و رفقا «نه» بگویند و اینطوری شده که هرکسی به آنها رو انداخته که یک چک به او بدهند، یا اینکه ضامنش شوند، قبول کردهاند اما زمانی که چکهایش پاس نشده و بروبچههای عزیز هم زدهاند به چاک، آنها تازه دوزاری کجشان افتاده که به چه زمین گرمی خوردهاند. این آدمهای بدشانس حالا باید تاوان سنگینی برای داشتن چک و اشتباهی که کردهاند، بپردازند.
پیشخرید زندان!
بند مالی زندان که خدای نکرده گذرت به آنجا نیفتد، پر است از جوانهای دنیای چک و چک برگشتی. آدمهایی که تنها اشتباهشان این بوده که به این یک تکه کاغذ لعنتی «!» بیش از حد اعتماد کردهاند و همین اعتماد طوری آنها را به زمین زده که دیگر بلند شدن دوباره برای اکثرشان چیزی نزدیک به محال است.
جوانهای دنیای چکهای برگشتی، آدمهایی هستند که بدون توجه به اینکه آینده چه خواهد شد، پشتسر هم خرید کردهاند و بعد روی کاغذهای نامرد چک «!» امضا انداختهاند.
«محمد - ش» فقط 25 سال دارد و تا همین چند ماه قبل، مترجم یک شرکت معتبر تجاری بوده و درآمد نسبتاً خوبی هم داشته اما او هم خراب چک شده است. محمد از آن قربانیان نافرجام دنیای چک است که سه ماه بعد از عروسی به خاطر چکهای برگشتی سروکارش به دادگاه و زندان افتاده است.
جان کلام...
باباجان، اگر هوس زندان نکردهای، اگر دلت نمیخواهد از همین اول جوانی با سر به زمین بیفتی، بیخیال «بیل گیتس» شدن شو!
سعی کن آرام آرام جلو بروی، نه اینکه یکشبه بخواهی با «چک» دوپینگ کنی و بعد بادت بدجوری خالی شود!
4545
نظر شما