«عکس فوری» بعد از «مار اوکیناوا» دومین کتاب از مجموعه «قتل در پنج دقیقه» و بیست و یکمین عنوان از مجموعه کتاب‌های پلیسی «نقاب» است.

به گزارش خبرآنلاین، مجموعه داستان پلیسی «عکس فوری» نوشته کارستن کلمان و ولف برومل با ترجمه ناصر زاهدی توسط موسسه انتشارات جهان کتاب منتشر شد. کارستن کلمان و ولف برومل دو نویسنده و روزنامه‌نگار آلمانی‌اند که در هامبورگ، وین و لندن فعالیت دارند. آن‌ها علاوه بر نوشتن داستان‌های جنایی، دستی هم در سفرنامه‌نویسی دارند. کلمان و برومل در این مجموعه، علاوه بر داستان‌های کوتاه خود، آثار جمعی از داستان‌نویسان آلمانی را گردآورده‌اند؛ مجموعه‌ای از داستان‌های جنایی با قصه‌هایی جذاب و کوتاه.

هر جلد از این مجموعه، شامل 20 داستان کوتاه است و «قتل در اتاق پشتی»، «جزیره طوفانی»، «بانوی پیر حرف نشنو»، «عکس فوری»، «حبس ابد مادر»، «مد، جنایت و یک وصیتنامه مزخرف»، «طلاق دردناک»، «تئودور و لارا»، «عشق واقعی»، «زندگی ناممکن در کوچه‌ای به نام حیات»، «الهه عشق»، «قاتلان خداترس»، «دیدار شوک آور»، «شب لعنتی»، «ناظر»، «قاتل که از زمین سبز نمی‌شود!»، «زیبارویان زودتر می‌میرند»، «مرگ بدل‌کار»، «تعطیلات با شاه‌دزد» و «رایحه جنایت» عنوان داستان‌های این کتاب است.

 

داستان «عکس فوری» این مجموعه اینگونه آغاز می شود:

«یولیا با دقت و وسواس زیاد خود را آرایش کرد. برای او عکس پاسپورتش خیلی مهم بود. اما از آنجا که از عکس گرفتن بدش می آمد، به یک کابین عکس فوری رفت. نزدیک ترین دستگاه خودکار عکس فوری در مرکز خرید بود. جای خوبی نبود ولی خوب کمتر به چشم می آمد. همانطور که حدس می زد، کسی درون اتاقک نشسته بود. از زیر پرده کشیده اتاقک، او دو ساق پا با جوراب نایلونی و درون کفش ورزشی را می دید. یولیا نگاهی به آیینه بیرون انداخت و متوجه شد که باید آرایش خود را تجدید کند. اما اصلا فرصت بازکردن کیفش را نیافت. زن درون کابین از اتاقک بیرون پرید و کیف را قاپید و پا به فرار گذاشت...»

 

قسمت پایانی داستان «قاتلان خداترس» را از این کتاب می‌خوانیم:

آلویس سعی می‌کرد نشان دهد که دارد به دقت گوش می‌دهد. او سرش را به علامت منفی تکان داد و برای ماموران قهوه داغ ریخت. آن دو عصبی بودند. مامور پلیس گویی که می‌خواست افکارش را جمع و جور کند، انجیل روی میز کوچک را برداشت و ورق زد. شاید که منتظر یک کمک الهی بود. ناگهان بخشی از انجیل را با صدای بلند خواند: اما اکنون دیگر ایمان برجای می‌ماند و امید و عشق. این سه. اما عشق نیرومندترین آن‌هاست.

پلیس جوان‌تر که تا حال کلامی بر زبان نیاورده بود، پرسید: می‌توانم ببینم؟ هنگامی که او نگاهی بر این قسمت متن انداخت، دو قدم به عقب رفت، دور و بر خودش را با چشمانی جست و جوگر نگاه کرد... و سلاح‌اش را کشید. او فریاد زد: مواظب این دو باش. همه چیز را برایت توضیح می‌دهم. سپس در انبار را باز کرد و به سرعت از پله‌ها پایین رفت.

اندک زمانی بعد، ماریانه پیچیده در یک پتو، کنار شومینه اتاق نشسته بود. آن دو برادر با دستبند به هم بسته شده بود. همه منتظر نیروی کمکی انتظامی شدند که از طریق بی‌سیم باخبر شده بود. ماریانه دیگر توانی در خود نداشت، اما لبخندی حاکی از راحتی خیال بر لبانش دیده می‌شد. او از پلیس جوان پرسید: شماها چطور فهمیدید که من را کجا می‌توانید پیدا کنید، پتر؟ دست پتر را محکم چسبید. نامزد او گفت: باید از ماکس تشکر کنیم. در حالی که داشت انجیل را ورق می‌زد بخشی از آن را با صدای بلند خواند... چون زیرش خط کشیده شده بود... کار مادرم است .... یادت می‌آید، وقتی به مناسبت نامزدی آن را به تو هدیه کرد... وقتی که ماکس آن را خواند، دیگر ناخودآگاه به طرف انبار دویدم. ماکس با طنینی جدی پرسید: ناخودآگاه؟ نه ... این دست تقدیر بود.»

 

 

 

ساکنان تهران برای تهیه این مجموعه داستان کافی است با شماره 20- 88557016 (شبانه روزی با پیغامگیر) سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 247818

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 0 =