بهنام بهزادی کارگردان فیلم «قاعده تصادف» یکی از دلایل ساخت این فیلم را قضاوت‌های مکرری دانست که جامعه درباره نسل جوان دارد.

الهام نداف: فیلم سینمایی «قاعده تصادف» که این روزها روی پرده سینماهاست، دومین تجربه کارگردانی بهنام بهزادی است، کارگردانی که با فیلم اول خود توانست توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند و خیلی‌ها را در انتظار دومین ساخته خود بگذارد.

 

با همه این‌ها بهنام بهزادی بعد از گذشت پنج سال از ساخت فیلم «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» از دومین اثر خود رونمایی کرد.

 

«قاعده تصادف» داستان چند جوان را به تصور می‌کشد که دغدغه هنر و فعالیت‌های تئاتری دارند. این جوان‌ها قرار است اجرای نمایش‌شان به خارج از ایران سفر کنند، اما در این مسیر با مخالفت خانواده‌هایشان روبرو می‌شوند و در نهایت تصمیمی می‌گیرند که کسی انتظارش را ندارد.

 

بهنام بهزادی نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده، مارتین شمعون‌پور، محمدرضا غفاری و ندا جبرئیلی بازیگران به همراه مازیار فکری‌ارشاد و شاهین امین منتقدان سینما، بیشتر تمرکز بحث خود را در این نشست بر روی واکاوی نسل جوان گذاشتند. 

 

مازیار فکری‌ارشاد، منتقد: قبل از ورود به بحث فیلم می‌خواهم بدانم چطور می‌شود فیلمسازی که با یک فیلم مستقل وارد عرصه سینما شده و همه منتقدان آن را دوست دارند، پنج سال از عرصه فیلمسازی دور می‌شود و بعد از این مدت فیلم دومش را می‌سازد؟ چه عواملی باعث شد بعد از فیلم «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» پنج سال از عرصه سینما دور باشید؟


شاهین امین، منتقد: و البته شما بعد از موفقیت فیلم «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» سراغ یک ماجرای دیگر می‌روید و به نظرم این کار سختی است.


بهنام بهزادی، کارگردان: فیلم اول تا دو سال برای من تمام نشده بود و نمی‌توانستم بگویم چه اتفاقی برای فیلم اول افتاده است. بخش مهمی از سرمایه مادی و معنوی زندگی‌ام را گذاشته بودم و فیلم مستقلی ساخته بودم که خوشبختانه مورد توجه خیلی‌ها و بدبختانه مورد عناد و دشمنی برخی قرار گرفت و هیچ وقت نفهمیدم چرا مورد دشمنی قرار گرفت.
 
آقای اربابی مدیر کل اداره نظارت و ارزشیابی آن زمان تا روزی که در آن مرکز بود اجازه نمایش «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» را نداد در حالی که به صورت غیر رسمی اعلام شده بود آن فیلم پروانه نمایش دارد. برای من خیلی مهم بود فیلمم را اکران کنم هم از این جهت که فیلم برای اکران شدن ساخته می‌شود و اگر اکران نشود فرآیند ساخته شدن فیلم در ذهن فیلمساز کامل نمی‌شود، هم اینکه ماجرای مالی کار باید به من اجازه حرکت برای فیلم بعدی را می‌داد. بقیه ماجرا هم مربوط به دغدغه‌های خودم بود. در این سال‌ها اتفاقاتی به وجود آمد که من باید نسبت خودم را با جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم و جامعه‌ای که باید برای آن فیلم می‌ساختم پیدا می‌کردم.

بخش سوم این ماجرا هم مربوط به گرفتن مجوز و امکان ساختن یک فیلم برمی گردد. وقتی تو می‌خواهی کار مستقل کنی خیلی راحت نیست و مراحل مختلفی را باید پشت سر بگذاری.

 

بهنام بهزادی، کارگردان


فکری‌ارشاد: یادم است در جشن انجمن منتقد سالی که برای ساخت «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» از شما تقدیر شد، گفتید با شرایطی که پیش آمده معلوم نیست چند سال دیگر فیلم بعدی‌ام را شروع کنم و به بچه‌های مطبوعاتی گفتید فضایی به شما بدهند تا بتوانید کار فرهنگی کنید. کار فرهنگی انجام دادید؟


بهزادی: انجام دادم اما نمی‌دانم شما به عنوان کار فرهنگی به آن نگاه می‌کنید یا نه. کمی پیش‌تر زمان دانشجویی هم کار فرهنگی انجام می‌دادم اما واقعیت این است آنچه دلخواهم بود اتفاق نیفتاد.


امین: اما پاسخ سئوال من را ندادید. بعد از موفقیت اول در عرصه فیلمسازی انتخاب دوم سخت می‌شود. برای شما هم این اتفاق افتاد؟


بهزادی: بله و فیلم ساختن کار آسانی نیست، اما برای من آن‌قدر میان موفقیت اول تا فیلم دوم فاصله افتاد که هیچ گرمایی از موفقیت اول برای ساخت فیلم دوم باقی نماند. آنقدر در این مسیر خسته می‌شوی که سخت است گرمای فیلم اول را نگه داری. باید به جایی می‌رسیدم که خودم را راضی نگه دارم.


فکری‌ارشاد: البته مخاطبان جدی‌تر سینما در جشنواره اخیر فیلم فجر اینطور فکر نمی‌کردند. همه می‌گفتند فیلم بهنام بهزادی را ببینیم. نمی‌گفتند «قاعده تصادف» را ببینیم.


بهزادی: برای من هم موفقیت اول مهم بود، اما تعیین کننده نبود. من سال‌های پر ماجرا و پر تنشی داشتم و باید نسبت خودم را با مخاطبان و سینما و جامعه پیدا می‌کردم.


امین: نسبتی که می‌خواستید پیدا شد؟


بهزادی: این نسبت شد «قاعده تصادف».


امین: به نظرم باید توضیح بدهیم که «قاعده تصادف» فیلم مهمی است. این فیلم بحث برانگیز‌ترین فیلمی است که سال گذشته ساخته شد. به دلیل اینکه به بخشی از یک نسلی می‌پردازد که کمتر درباره‌اش حرف زده شده و روح زمان در فیلم جاری است. فیلم‌هایی که روح زمان در آن‌ها جاری است درباره‌شان زیاد بحث شده است. از جمله این فیلم‌ها می‌توان به «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و فیلم شما می‌توان اشاره کرد. حتی من دیده‌ام که به اشتباه فیلم «قاعده تصادف» را با «درباره الی» مقایسه می‌کنند. استدلالشان هم این است که قصه این دو فیلم در یک مکان ثابت اتفاق می‌افتد...


فکری‌ارشاد: تنها شباهت این دو فیلم این است که شخصیت‌ها در معرض قضاوت کردن قرار می‌گیرند.


امین: باید همه آدم‌های امروز فیلم «قاعده تصادف» را ببینند. آدم‌های متفاوت هر کدام از زاویه خودشان باید این فیلم را ببینند، اما این فیلم یک اشکال اساسی دارد. کارگردان به عنوان ناظر در فیلم وجود دارد. به نظرم ما با شخصیت پدر (امیر جعفری) اندکی با بی‌انصافی روبرو می‌شویم، البته این مساله دلیل دارد و اگر این قضاوت صورت نگیرد درام نابود می‌شود، اما فیلم بستری را فراهم می‌کند ما در آن منتظر یک اتفاق هستیم، اما رفته رفته می‌بینیم گرهی در فیلم وجود ندارد و اتفاقی نمی‌افتد. اواسط فیلم شهرزاد (ندا جبرئیلی) گروه تئاتری را به رفتن تشویق می‌کند و پدر شهرزاد هم می‌گوید اگر شهرزاد برگردد می‌توانید با هم بروید و برای این حرفش قسم هم می‌خورد، اما میزانسن به شکلی است که بچه‌های گروه حرف پدر را باور نمی‌کنند و هیچ حرکتی برای رفتن انجام نمی‌دهند. چالشی برای گروه در نظر گرفته نمی‌شود. اولین چالش رفتن شهرزاد است، اما پدر وقتی کارگردان را مجاب به برگرداندن شهرزاد و رفتن بچه‌ها و وارد شدن به چالش بعدی می‌کند، باز هم اتفاقی نمی‌افتد.

 

شاهین امین، منتقد


بهزادی: فرق کارگردان با بقیه این است که او هم با بچه در خانه می‌رود و می‌بیند که بچه‌های گروه هم هیچ اعتقادی به این پدر ندارند و قسم او را قبول ندارند. اگر از منظر آن‌ها به این مساله نگاه کنیم خیلی هم بی‌ربط نیست.


امین: اما شهرزاد که یکی از بچه‌های‌‌ همان نسل است دیگر اعضا را به رفتن تشویق می‌کند.


بهزادی: رفتن بچه‌ها یک شرط اولیه دارد و اول باید از شرطی که پدر برایشان گذاشته رد شوند. یا باید شهرزاد را برگردانند و بروند و یا باید بپذیرند که شهرزاد را برنگردانند و بروند که آن وقت با مساله ممنوع الخروج شدنشان روبرو می‌شوند.


امین: چرا این بچه‌ها برای برگرداندن شهرزاد تلاشی نمی‌کنند؟


بهزادی: خود بچه‌ها در فیلم می‌گویند بر فرض بتوانیم با شهرزاد تماس داشته باشیم، چه چیزی می‌توانیم به او بگوییم؟ بگوییم برگرد پیش پدرت؟


امین: این فیلم تصویری از بخشی از یک نسل است. اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰. من به این نسل خیلی امیدوار هستم و فکر می‌کنم ویژگی‌های متفاوتی دارند. بعد از این فیلم با چند نفر ازبچه‌های این نسل حرف زدم. یکی از ویژگی‌های این نسل این است که آدم‌ها منفعلی نیستند. منافع و خواست‌های خودشان را درک می‌کنند و بابت آن تلاش می‌کنند، اما این بچه‌ها در فیلم هیچ کاری نمی‌کنند تا به خواست و هدفشان برسند. این یکی از اعتراض‌های جدی من به فیلم «قاعده تصادف» است.


بهزادی: در اینجا دو نکته وجود دارد. یکی اینکه شما بعد از این فیلم با چند نفر حرف زدید. من هم قبل از این فیلم با تعداد زیادی از بچه‌های این نسل حرف زدم و ارتباط برقرار کردم. در اینجا به خاطر فیلمساز بودن من این مزیت برایم وجود دارد که فیلم «قاعده تصادف» از منظر من ساخته شود.


امین: سئوال من هم این است که چرا از نظر شما این جوانان منفعل هستند؟


بهزادی: اتفاقا از نظر من منفعل نیستند. بعضی وقت‌ها نفس کاری نکردن خود عمل است. یک زمانی به نتیجه رساندن این ماجرا به نتایجی که در ذهن ماست یک کار است و خبر دادن به شهرزاد هم یک کار است. این‌ها دو راه بیشتر ندارند.


امین: راه سومی هم وجود دارد.


بهزادی: راه سوم چیست؟


امین: اینکه حرف پدر شهرزاد را باور کنند و همگی با هم بروند.


بهزادی: اما این راه سوم نیست. ما داریم از یک جهان داستانی در درون فیلم حرف می‌زنیم. در این جهان داستانی برخی از آدم‌های این داستان به حرف پدر باور ندارند. در همین جهان داستان آن‌ها هیچ‌شناختی ندارند به همین خاطر از برداشت‌های خودشان از طرف مقابل اکتفا می‌کنند. به این جهان اگر وارد شوید می‌فهمید که این‌ها هم برای خودشان نشانه‌هایی دارند که می‌توانند به آن‌ها استناد کنند. همه این‌ها ناظر به این است که فاصله این دو نسل انقدر زیاد است که به درک متقابل و گفت‌و‌گویی با هم نمی‌رسند.


امین: این دو نسل به هم باور ندارند.


مارتین شمعون‌پور، بازیگر:
یک قسمتی از فیلم باور نکردن حرف پدر شهرزاد را خیلی خوب نشان می‌دهد. یک قسمتی از فیلم بردیا و مهراد (مهرداد صدیقیان و محمدرضا غفاری) با پدر شهرزاد درگیر می‌شود، اما چند ساعت بعد زمان ناهار با بگو و بخند با این قضیه برخورد می‌کنند. این نشان می‌دهد که خیلی اختلاف بین این دو نسل است. من به عنوان مخاطب به پدر شهرزاد خیلی حق می‌دهم، اما این بچه‌ها برایشان خیلی مهم نیست که با پدر دوستشان درگیر شده‌اند. اگر آدم‌های دیگری را در فیلم می‌گذاشتیم ممکن بود از این درگیر شدن خیلی ناراحت می‌شدند و اینطور که این بچه‌ها آن دعوا را تعریف می‌کنند فکر می‌کنم راه سومی برای تعامل وجود ندارد.

 

مارتین شمعون‌پور، بازیگر و آهنگساز


امین: یعنی اگر خود شما آنجا بودید تلاشی برای برگرداندن شهرزاد و تعامل با پدر انجام نمی‌دادید؟


شمعون‌پور: من آدم محافظه کاری هستم و قطعا مسیر دیگری را انتخاب می‌کنم، اما باید ببینیم آدمهای نمایش داده شده در فیلم و مخصوصا مهرداد صدیقیان و محمدرضا غفاری دنبال راه دیگری هستند یا خیر. این بچه‌ها پدر را به عنوان هیولا برای دوستشان دیده‌اند نه یک پدر.


محمدرضا غفاری، بازیگر: هر دهه‌ای می‌تواند یک خصوصیاتی برای خودش داشته باشد. یکی از اصلی‌ترین مسائل فیلم «قاعده تصادف» این است که برای اولین بار به یک سری جوان نزدیک می‌شود که می‌خواهد بگوید شاخ و دم ندارد. مثلا دیالوگ‌هایی که در این فیلم به درستی استفاده می‌شود. در مورد منفعل بودن هم یک سری آدم‌های دهه ۶۰ و ۷۰ خیلی وقت‌ها می‌خواستند خیلی کار‌ها بکنند که به نتیجه نرسیده و حالا هم جانی برایشان نمانده که همه کار‌هایشان را به نتیجه برسانند.


ندا جبرئیلی، بازیگر: من با نگاه مطلق به فیلم‌ها خیلی موافق نیستم. چرا وقتی در یک فیلم یک تعداد جوان جمع می‌شوند که کاری انجام بدهند می‌گویند این‌ها نماینده نسلشان هستند و این کاری هم که می‌کنند مختص نسل خودشان است؟ اتفاقی که در این فیلم می‌افتد یکی از حالت‌های ممکن است و فقط غیر ممکن نیست. ممکن است خیلی کارهای دیگر هم بکنند و انتخاب کارگردان و نویسنده این است که فیلم اینگونه پیش برود. من به عنوان یکی از افرادی که متولد اواخر دهه ۶۰ است، می‌دانم که این حالت ممکن است. این جمع و این حضور غیر واقعی نبود و خیلی شبیه این گروه را در دنیای بیرونمان دیده‌ایم.


ما در مرحله گذار هستیم. هنوز آن‌قدر خودخواه نشدیم که که بخواهیم فقط به خودمان فکر کنیم و انقدر احساساتی هم نیستیم که بخواهیم فقط احساس را وارد تصمیم گیری‌هایمان کنیم. ما در فیلم یک گروه تئاتری حرفه‌ای نیستیم که تئا‌تر برایمان مهم‌تر از دوستمان باشد.


امین: اصل بحث ما هم به خاطر این است که این گروه تئاتری حرفه‌ای نیست. اگر حرفه‌ای بودند که باید در هر شرایطی از ایران می‌رفتند.


جبرئیلی: نکته بعدی این است که ما در این فیلم بیشتر رابطه بچه‌ها با پدرانشان را می‌بینیم نه لزوما رابطه با والدین را. مادر‌ها در نسل ما به یک واسطه میان بچه‌ها و پدر‌ها تبدیل شده‌اند و دیگر نقش والد را بازی نمی‌کنند. حتی در فیلم هم یک اشاره گذرایی می‌شود که مادرهای فیلم می‌خواهند به بچه‌ها کمک کنند. رابطه همه بچه‌ها به جز پریسا (بهاران بنی احمدی) با پدران خودشان بد است و پریسا هم با پدر شهرزاد وارد یک مبارزه می‌شود. اگر رابطه خوبی بین این بچه‌ها با پدران خودشان وجود داشت شاید راه گفت‌و‌گویی با پدر دوستشان پیدا می‌کردند.
 

 

امین: در مورد حرف شما باید بگویم من گفتم فیلم «قاعده تصادف» مهم است، چون روح زمان در آن جاری است و این فیلم تنها تصویری از یک بخشی از یک نسل است. اتفاقا این فیلم تصویری از نسل امروز نیست. فیلمی که سعی می‌کند جزئی‌تر نگاه کند قوی‌تر است. منفعت این جوانان در این است که با پدر شهرزاد به تعامل برسند.


بهزادی: یک وقتی منفعت شما در این است که به تعامل برسید. ما باید ببینیم بچه‌های فیلم منفعتشان را در چه چیزی می‌بیننند. ممکن است شما منفعت بچه‌ها را در رفتن از ایران ببینید، اما این‌ها منفعت را در لو ندادن دوستشان ببینند. برای این‌ها منفعت متفاوت از چیزی است که در ذهن ماست و باید از منظر کاراکترهای فیلم به منفعت نگاه کنیم.
 

فکری‌ارشاد: یکی از ویژگی‌های فیلم شما این است که ۹۰ دقیقه با دوربین روی دست حرکت می‌کند. اغلب قصه در یک زمان محدود است و به همین دلیل این روند توجیه منطقی دارد، اما از دقیقه ۵۰ به بعد این روند خسته کننده می‌شود. به خصوص که یک جایی دوربین خیلی تکان می‌خورد و این نقطه ضعف است. اگر بر اساس آموزه‌های دگما ۹۵ باشد در لحظه‌های تنش باید این اتفاق بیفتد، اما در لحظه‌های بدون تنش هم این تکان‌ها تکرار می‌شود.

 

مازیار فکری ارشاد، منتقد


بهزادی: پرپر زدن تصویر یک مشکل فنی است. ما چون از فضاهای خیلی تاریک تا خیلی روشن داشتیم، زمان تبدیل این اشکالات به وجود آمده و الان هم نمی‌شود تصویر را اصلاح کرد، اما وقتی اتفاقات پر تنش می‌افتد ما دوربین ایستایی داریم و فقط زمان دنبال کردن کسی دوربین حرکت می‌کند. زمان‌های دیگر دوربین ناظر است و ما به نقطه‌ای نمی‌رسیم که دوربین بخواهد خارج از منطق روایی فیلم سرک به جایی بکشد که کارگردان نمی‌خواهد.


فکری ارشاد: چرا ۱۸ پلان‌-‌سکانس مفصل؟ این کار، بلند پروازانه و سخت است و حتما خیلی به خاطر آن اذیت شدید.


بهزادی: تمام ایده‌ها و تحقیقات ریاضی که برای فیلمنامه می‌کنم قبل از نگارش فیلمنامه است. قبل از نگارش تعداد زیادی ایده دارم و بعد آن را می‌نویسم. اولین نگارش فیلمنامه به صورت پلان-سکانس است. یکی بودن فرم و محتوا یکی از پایه‌هایش این است که آرام آرام به تو می‌گوید که فیلم چه شکلی است و فضاسازی آدم‌ها و شخصیت‌ها و ساختمان کلی‌اش به دست می‌آید. مثل مجسمه‌سازی است که یک مجسمه را با توجه به فرم و محتوا می‌تراشد. فیلمنامه هم اینگونه برای من رقم می‌خورد و نوشته می‌شود. این برای خود من بخشی از کل اثر و جداشدنی نیست. رسیدن به این فرم امری الصاقی نیست و زمان نگارش فیلمنامه اتفاق افتاد. هر فیلمی به آدم می‌گوید که چه شکلی است. و جزییات آرام آرام خودش را به کلیت اثر نزدیک می‌کند.


امین: مازیار گفت از یک جایی به بعد داستان خسته کننده می‌شود و این مساله به خاطر دوربین روی دست است. من فکر می‌کنم دلیل دیگری دارد. وقتی شما کات می‌زنید زمان را ماضی می‌کنید، اما وقتی پلان-سکانس مفصل می‌گیرید، زمان حال است. من هیچ وقت نمی‌توانستم فیلم را بدون این پلان-سکانس تصور کنم. من هم از اواخر فیلم احساس کردم فیلم از یک جایی می‌افتد و آن هم به خاطر این است که منتظر بودم یک اتفاقی بیفتد. شروع فیلم به نحوی است که انتظار شما را بالا می‌برد اما آن اتفاقی که شما منتظرش بودید نمی‌افتد. به همین خاطر است که به تعبیر من «قاعده تصادف» در یک قدمی یک اثر شاهکار است.


فکری ارشاد: به نظرم در شخصیت‌پردازی تا حدود زیادی موفق عمل کردید. چقدر از این‌ها بداهه بوده است؟ و تصور من این است که شخصیت مارتین شمعون‌پور همه‌اش بداهه است و ایرادی هم ندارد در کار رئالی این چنینی شخصیت‌ها خودشان بداهه‌پردازی داشته باشند.


شمعون‌پور: من هر شب تعداد زیادی اس‌ام‌اس دستم می‌رسد که آفرین چقدر بداهه‌های خوبی در فیلم داشتی و مدام مورد تشویق قرار می‌گیرم، اما مقدار بداهه‌ها صفر درصد بود. ما یک بخشی روخوانی داشتیم که در بخش استراحت آن با آقای بهزادی سر دیالوگ‌ها مشورت می‌کردیم. بعد هم زمان تمرین با دوربین یک چیزهایی تغییر می‌کرد. از اواخر تمرین با دوربین تا زمان فیلمبرداری هم که همه چیز تعیین شده بود و هیچ چیز تغییر نمی‌کرد. اصلا در فیلم‌هایی با این میزان پلان-سکانس بداهه بی‌معنی و غیر عملی است. حدود ۱۸ دستور العمل به اضافه حس‌ها و دیالوگ‌هایی است که باید بگوییم و در نتیجه هیچ کجا نمی‌توانستیم بداهه کار کنیم.


فکری‌ارشاد: یعنی تمام دیالوگ‌های غافلگیر کننده شخصیت مارتین در در فیلمنامه بوده؟


شمعون‌پور: همه آن‌ها بوده اما ممکن است بعضی وقت‌ها به دلیل ناتوانی من تغییر زبان پیدا کرده باشد. ما تمرین‌های خوب و مفصل و طولانی داشتیم و این تمرین‌ها اجرای سکانس‌ها را برای ما راحت می‌کرد. نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم اما شاید شیوه اجرایی این دیالوگ‌ها که روان و راحت بود باعث شد خیلی‌ها تصور کنند که بدهه است.


امین: شاید یکی از عواملی که باعث می‌شود خیلی‌ها فکر کنند بداهه است این بوده که نقش را برای خود کردید همانطور که خودتان هستید و شما جزیی از خود نقش شده‌اید. 

 


 

غفاری: اصلی‌ترین چیزی که اتفاق افتاد این بود که ما دو ماه و نیم هر روز با هم زندگی می‌کردیم و کنش و واکنش همدیگر را می‌شناختیم. همدیگر را می‌فهمیدیم و به خاطر همین در فیلم هم زندگی می‌کردیم.
 

امین: چطوری تمرین می‌کردید؟ به نکات ریزی که در حین تمرین داشتید، اشاره کنید. چون معمولا سر فیلم‌ها بازیگران می‌گویند تمرین می‌کردیم و دقیقا نمی‌گویند در حین تمرین چه اتفاقاتی می‌افتاد.


جیرئیلی: تمرین‌های ما از دورخوانی شروع شد. مثل تمرین مراحل تئا‌تر بود. عین‌‌ همان میزانسن‌ها را تمرین می‌کردیم. اوایل یک مقدار مکانیکی بود، اما چون آقای بهزادی می‌دانستند چه چیزی می‌خواهند، در ‌‌نهایت اتفاق درستی افتاد. تئا‌تری بودن گروه از‌‌ همان زمان تمرین پیش آمد و میزانسن‌ها برای خود ما هم طبیعی شد. به شکل فردی هم با آقای بهزادی تمرین‌هایی داشتیم. درباره شخصیت‌های فیلم حرف می‌زدیم. یکی از تمرین‌هایی که من و آقای بهزادی داشتیم درباره شب قبل از ماجرای شهرزاد و پدرش بود که ما آن را در فیلم ندیدیم.


بهزادی: من دقیقا نقش پدر را فیلم بازی کردم و ما محل فیلمبرداری را به خانه شهرزاد تبدیل کردیم.


جبرئیلی: تمرین‌های گروهی هم عین فیلمنامه پیش می‌رفت. آنجا اگر کسی با دیالوگی مشکل داشت سعی می‌کرد آن را به خودش نزدیک کند، اما چون آدم‌ها برای شخصیت‌هایی که انتخاب شده بودند دور از ذهن نبودند باعث شد نقش‌ها باورپذیر‌تر شود.


امین: شما انتخاب‌های نزدیک به شخصیت‌ها بودید.


جبرئیلی: کسی نبود که با بازی در فیلم «قاعده تصادف» ۱۸۰ درجه از خود واقعی‌اش دور شود.


امین: آقای بهزادی شما بازیگر را بر اساس شخصیت‌های واقعی‌اش انتخاب کردید یا فیزیک و...


بهزادی: همه این‌ها. من برای اینکه برای انتخاب بازیگری به نتیجه برسم زمان صرف می‌کنم. روند انتخاب بازیگر از مصاحبه شروع می‌شود و ممکن است درباره همه چیز حرف بزنیم جز فیلم. بعد هم بخش‌هایی از فیلمنامه را که دقیقا نمی‌دانند کجاست می‌دهم که بخوانند. تمام تلاش ما برای کار با بازیگر این است که فضا و آدم‌ها را باور کند و بنابراین خیلی مهم است که آدمی که می‌آید عناصری نزدیک به شخصیت داشته باشد و دور از ذهن نسبت به کاراکتری که می‌خواهد بازی کند نباشد. مثلا امیر جعفری ممکن است با شخصیت فیلم فاصله داشته باشد، اما چیزهایی از آن پدر را دارد. بازیگر خیلی نمی‌تواند از کاراکتر فاصله بگیرد. او دارای فیزیک و مدل راه رفتن و حرف زدنی است که می‌تواند شخصیتش را به کاراکتر نزدیک‌تر کند.


امین: بعد از چند ماه تمرین، تمرین با دوربین را شروع کردید؟


بهزادی: فکر می‌کنم یک ماه یا شاید هم کمتر، تمرینات با دوربین شروع شد. یک بخشی از تمرینات ما کلی بود که آرا م آرام می‌خواستیم به آن فضا برسیم و بخشی از تمرین‌ها توضیح میزانسن برای بچه‌ها بود که برایشان جا بیفتد. دکوپاژ نهایی از همین جا شکل گرفت. فیلمبردار و صدابردار هر کدام می‌خواستند جای خودشان را پیدا کنند و به همین دلیل تمرین با دوربین آغاز شد.


فکری ارشاد: یکی از شخصیت‌هایی که من با آن مشکل دارم شخصیت سروش صحت است، کارکردش را می‌فهمم ولی شخصیتش در فیلم پاسخگو نیست.


بهزادی: یکی از چیزهای خیلی بامزه و مکرری که از من پرسیده می‌شود در مورد شخصیت سروش صحت است. همه می‌پرسند این شخصیت سروش صحت و کسی نمی‌گوید عمو. همه از پرسونای سروش صحت انتظار دارند وقتی می‌آید او را بیشتر و بهتر ببینند. اما زمان نگارش فیلمنامه کسی این انتظار را نداشت چون همه شخصیتی به نام عمو را می‌شناختند.


فکری ارشاد: مشکل من کم بودنش نیست.


بهزادی: عمو یک کارکردی برای ما داشت و دقیقا به خاطر این شیطنت است که من از سروش صحت خواستم بیاید. سروش صحت در ذهن کسانی که او می‌شناسند شیرین و مهربان است و این کار من را در طول مسیر کوتاه می‌کرد. من برای عمو تصویری داشتم که از خیلی پیش‌تر می‌خواستم سروش صحت او را بازی کند. کارکرد شخصیت عمو در درام ما به همین اندازه است.


امین: این دقیقا‌‌ همان کارکردی است که ما از عمو در ذهن ما داریم. شخصیت مقتدری مثل پدر که اقتدارش کمتر است و می‌توان با او صحبت کرد.


جبرئیلی: عمو تبدیل به واسطه بین شهرزاد و پدرش می‌شود و حالا که شهرزاد مادر ندارد نقش مادر او را بازی می‌کند. راه گفت‌و‌گویی بین بچه‌ها و پدر وجود ندارد.


فکری ارشاد: روابط این گروه خیلی باورپذیر و گرم و قابل قبول است تا سکانسی که این‌ها نشسته‌اند دور میز و ناهار می‌خورند. من انتظار دارم بچه‌هایی که شش ماه با هم تمرین کرده‌اند اطلاعاتی درباره خودشان و خانواده‌هایشان به هم داده باشند. چطور ممکن است گروهی این مدت با هم کار کنند اما چیزی در مورد خانواده‌هایشان ندانند؟


بهزادی: به نظرم این مساله به شناخت ما از این بچه‌ها برمی گردد. از مرداد این بچه‌ها با هم هستند، اما شما از همین جمع بپرسید چقدر از خانواده‌های هم اطلاعات دارند. جهان این بچه‌ها با جهان ما خیلی فرق دارد. وقتی کنار هم هستند دنبال این هستند لحظه را برای هم خودشایند کنند و در لحظه زندگی می‌کنند. من و شما خیلی از اطلاعات اینچنینی را به هم می‌دهیم اما الویت‌های این بچه‌ها با هم فرق می‌کند.


امین: من هم فکر می‌کنم جوان‌های امروز نه می‌گویند، نه می‌پرسند و نه می‌شنوند و جایی که زمین بازیشان نیست بازی نمی‌کنند و این اصلا بد نیست چون ویژگیشان است.


شمعون‌پور: من از سال ۸۳ موسیقی تئا‌تر را شروع کردم. از‌‌ همان زمان ما یک هفته اول مدام درباره کار حرف می‌زدیم. بعد هم که کم کم می‌خواستیم با هم بیشتر آشنا شویم، زمانی بود که کار تئا‌تر کامل بسته شده بود. به نظرم ویژیگی این‌ها این است که وقتی کار می‌کنند فقط به کار فکر می‌کنند نه چیز دیگری. من صحنه خوردن ناهار را خیلی دوست دارم چون واقعی است و در گروه‌های تئاتری هم این اتفاق می‌افتد.


جبرئیلی: دیگر اعضای گروه در این صحنه می‌خواهند با شهرزاد همذات پنداری کنند و به همین خاطر آن‌ها هم مشکلاتشان را به هم می‌گویند. اگر این مشکل برای شهرزاد پیش نمی‌آمد شاید باز هم از خانواده‌هایشان به هم اطلاعاتی نمی‌دادند.


غفاری: من تا الان فکر می‌کردم که بچه‌های فیلم «قاعده تصادف» را خیلی خوب می‌شناختم، اما حرف آقای بهزادی خیلی درست است چون ما در لحظه زندگی می‌کنیم. الان که فکر می‌کنم نمی‌دانم حتی هر کدام از اعضای گروه چند خواهر یا برادر دارند. ما وقتی کار می‌کنیم، فقط کار می‌کنیم. اما وقتی که زمانی برای تفریح پیش آمد ترجیح می‌دهیم بیشتر از هم بدانیم.

 

محمدرضا غفاری، بازیگر


شمعون‌پور: بعد از تمام شدن فیلمبرداری ما یک شب رفتیم رستوران و من محمدرضا را آنجا شناختم. در حین فیلمبرداری ما بیشتر تمرکزمان روی کار بود. به همین خاطر این گروه تئاتری زمان کار فقط روی تئا‌تر و نقش‌هایشان تمرکز می‌کنند.


امین: ظاهرا بعضی از خنده‌هایی که در فیلم داشتید واقعی بوده و به شوخی‌های خودتان می‌خندیدید.


شمعون‌پور: بله در صحنه بعد از ناهار، آقای بهزادی فقط به ما گفت یک شوخی طراحی کنید تا بتوانید به آن بخندید. ما هم یکی از شوخی‌های خودمان را برای هم مطرح کردید.


بهزادی: طبعا از روز اول می‌دانستم که چه زمانی باید با صحنه خنده مواجه شوند، اما زمان تمرین‌ها این کار را از بچه‌ها نخواستم. دقیقا سر برداشت‌‌ همان روز خواستم که یک چیزی را بگویند و به آن بخندند. زمانی نیاز داری یک چیزهایی را برای خودت نگه داری تا دقیقه ۹۰ آن را اجرایی کنی. من باید بازیگرانم را خوب می‌شناختم و گاهی باید از این شناخت برای ایجاد احساساتی ویژه استفاده کنی.


جبرئیلی: خیلی از ما هیچ مشکلی با پدر و مادر‌هایمان نداریم. اما زندگی‌های دوگانه‌ای داریم. ما می‌خواهیم هویت‌هایمان فردیمان شناخته شود. می‌خواهیم خودمان باشیم. وقتی راجع به یک موضوعی با آدم‌های بزرگ‌تر از خودمان مشورت می‌کنیم معمولا راه حل نشان می‌دهند اما هم سن و سال‌های من می‌خواهند خودشان را با من یکسان کنند.


امین: زمان ما هم اتفاقا زندگی‌ها چند گانه بود. ما هم در دهه ۶۰ باید چند مدل زندگی را تجربه می‌کردیم. اما چرا این دو گانگی در هم نسلان شما بیشتر بروز می‌کند؟


جبرئیلی: شما به دنبال انطباق دادن این دوگانگی بودید، اما ما به دنبال هر چه جدا‌تر کردن این دوگانگی هستیم.

 

ندا جبرئیلی، بازیگر


غفاری: و چون نسل شما نتوانسته است این دو گانگی را منطبق کند ما هم تلاشی برای انطباق آن‌ها با هم نمی‌کنیم.
 

جبرئیلی: شما هیچ وقت حاضر نمی‌شوید در حال حاضر این انطباق را به وجود بیاورید. مثلا حاضر نیستید خودتان را جای فرزندانتان بگذارید. مثل این است که ما خودمان می‌خواهیم مستقل زندگی کنیم و بعد از بچه‌هایمان بخواهیم که همیشه با ما زندگی کنند.


امین: تصور من از نسل دهه ۶۰ و ۷۰ این است که طلب خود را از دنیا بدون هیچ تعارفی وصول می‌کند. به فردیت خود خیلی قائل است و می‌تواند سرانجام بهتری از نسل‌های قبل از خود داشته باشد. شما‌ها می‌دانید از دنیا چه می‌خواهید. ما ترسو‌تر از شما بودید. به همین خاطر فکر می‌کردیم گروه تئا‌تر فیلم «قاعده تصادف» باید تحت هر شرایطی به هدفشان برسند.


بهزادی: چون نگاه من و شما به این نسل متفاوت است و فکر می‌کنم در طول این مصاحبه نگاه شما به نگاه من نزدیک‌تر شده است. این فیلم درباره نسلی است که مدام قضاوت می‌شوند. یکی از دلایلی که من تصمیم گرفتم نگاه بی‌طرفی داشته باشم، این است که در جامعه امروز ما قضاوت‌های یک طرفه و جذمی از نسل جوان وجود دارد. در طول تاریخ همیشه جوان را پر از اشتباه می‌دانستند و فکر می‌کردند عاقل نیست.

در این دوره و زمانه به دلیل اختلاف بیشترنسل ما با نسل جدید این نوع نگاه و قضاوت شدید‌تر شده است. من به عنوان یک ناظر بی‌طرف می‌خواستم این نسل را بشناسم و آن‌ها را نشان دهم. در همین جمع هم یک سری قضاوت از نسل جدید وجود دارد و من هم یک برداشتی دارم و برداشت خودم را در کار گذاشتم. تلاش کردم برداشت من در متن زمینه کار باور پذیر باشد و بیرون نزند و اشتباه نباشد. من فکر می‌کنم حتی اینجا اختلاف نظر‌ها در مورد «قاعده تصادف» بیشتر از اینکه معطوف به فیلم باشد معطوف به برداشت‌های فردیمان از نسل جدید است.


فکری‌ارشاد: مارتین به موسیقی کار چطور رسیدی؟


شمعون‌پور: این کمک به من شد که صحنه‌ها را از نزدیک ببینم. می‌دانستم موسیقی کار خیلی حجیم نیست و به مینی مال بودن آن فکر می‌کردم. متاسفانه در موسیقی‌های ما ملودی کمتر شده است. در چند سال اخیر در سینما ما نت‌ها را در فرم‌های مختلف پشت سر هم می‌شنویم. فکر کردم هیچ کدام از این راه‌ها خوب نیست و قضیه را ساده‌تر از آنچه در فیلم‌های سینما می‌بینیم، دیدم. قسمت اعظمی از موسیقی فیلم که برای تئا‌تر است با گیتار و فلوت اجرا کردیم که خیلی شفاف است و فضای کودکانه‌ای را به وجود می‌آورد. در پایان هم گروهی خانه را ترک می‌کنند و پدر شهرزاد هم تنهاست و ما آنجا موسیقی متفاوتی می‌شنویم. موسیقی این بخش هم می‌توانست فضای بعد از تنش را در انت‌ها به آرامش تبدیل کند.


امین: اگر بازیگر فیلم نبودی بازهم همین موسیقی را می‌ساختی؟


شمعون‌پور: چون تجربه موسیقی تئا‌تر را هم دارم، اگر بازیگر نبودم ۷۰ درصد کار را از نزدیک می‌دیدم. نمی‌توانم بعد از دیدن راش‌ها برای فیلم در خلوت خودم موسیقی بسازم. موسیقی‌ای که الان در برخی فیلم‌های ما وجود دارد از نظر من مخاطب به تنهایی شنیدنی و زیباست اما خیلی میان موسیقی و تصاویر پیوندی وجود ندارد، فیلم‌ها به نوبه خودشان خوب هستند و موسیقی‌ها هم به نوبه خودشان. مثلا همه ما شاید ساز بالابان را دوست داشته باشیم اما وقتی موقیعت جغرافیایی آذری نداشته باشیم چرا باید آن را بشنویم. روی موسیقی وسواس دارم و با آقای بهزادی هم در مورد موسیقی فیلم زیاد صحبت کردیم.


امین: آقای بهزادی شما ظاهرا موسیقی ار دوست داشتید و یکی از حسرت‌های زندگیتان بوده است.


بهزادی: حسرت یک مقدار کلمه بزرگی است. شاید خیلی هم خوشحالم که دنبال موسیقی نرفتم. متاسفانه موسیقی در جامعه ما جایگاهی که دوست داشتم را ندارد، اما خوب موسیقی را دوست دارم. معمولا اینگونه است که من فضای کلی از موسیقی کارم می‌دانم و درباره آن حرف می‌زنیم. امکان خوبی در این فیلم وجود داشت که من هر روز مارتین را می‌دیدم و برایم قطعه‌ای می‌زد. به همین خاطر خیلی زود در مورد موسیقی کار به نتیجه رسیدیم.


امین: شما بازیگران فکر می‌کنید فردا صبح بعد از همه آن ماجرا‌ها چه اتفاقی برای گروه تئاتری «قاعده تصادف» می‌افتد؟


شمعون‌پور: من دوست دارم شهرزاد برگردد و گروه برای اجرای تئا‌تر به سفر بروند، اما موافقت پدر شهرزاد برای من خیلی مهم است. دوست ندارم رابطه پدر و فرزند فدای این سفر بشود و خدشه‌ای به آن بیفتد.


غفاری: به عنوان کسی که فیلم را می‌بینم فکر می‌کنم در هر صورت این جوان‌ها کارشان را می‌کنند. ممکن است‌‌ همان موقع این سفر اتفاق نیفتد، اگر فردای آن روز هم به سفر نروند بعد از مدتی می‌توانند دوباره گروه‌شان را جمع کنند و به کارشان ادامه دهند.


جبرئیلی: من تصور مشخصی ندارم. بد‌ترین حالت این است، که هیچ کدام نروند. حالت بعدی هم ممکن است که گروه برود شهرزاد نرود و بهترین حالت هم این است که همه با هم بروند و پدر شهرزاد راضی باشد. سختی ماجرا اینجاست که ما با عذاب وجدان شادی می‌کنیم. اگر می‌خواهیم شرایط شادی را تجربه کنیم همیشه پس ذهنمان این مساله هست که کسی را ناراحت کردیم.

 

58246

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 287252

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۱:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۹
    24 7
    من فیلم قاعده تصادف را دیدم. خیلی دوستش داشتم.
  • مسعود US ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۹
    3 6
    فیلم بسیار زیبا و خوش ساختی بود هرچند که بازم گروهی ازجوان های این دوره زمونه تو فیلم نادیده گرفته شدن.حالا مگه این جشنواره چی بود که همه بجز یک نفر بخاطرش حاضر شده بودن به خانواده هاشون درووووووغ بگن؟ها؟
  • بدون نام US ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۹
    9 2
    فیلم خیلی باحالی بود .
  • آیس IR ۱۶:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۹
    5 3
    منم دیدم فیلمشو... خوب بود بد نبود..فکر میکنم سن بیننده در نوع قضاوتش در مورد این فیلم خیلی مهم باشه...من به عنوان یه آدم 38 ساله بازیگران فیلم رو خیلی منفعل و احساساتی میدیدم....