مریم هدیه لو: فاطمه رجبی دختر مرحوم حجت الاسلام علی رجبی به شهرت دوانی و همسر سخنگو و وزیر دولت نهم دکتر غلامحسین الهام است که از ابتدای دولت نهم با کتاب "احمدی نژاد معجزه هزاره سوم" نامش بر سر زبان ها افتاد و کتابش در یک ماه بیش از 20 هزار نسخه فروخت ،هر چند خود وی صراحتا معتقد است که با این کتاب و به واسطه اظهارات صریحش در حمایت از دکتر احمدی نژاد شناخته نشده است و از سال های بسیار دور به خاطر قلم زدن در نشریه "صبح" و کتاب های مختلفی که به واسطه اندیشه هایش به چاپ رسانده ،توسط خوانندگانش شناخته شده بود.
اما بایستی حقیقتا بر این امر پای فشرد که فاطمه رجبی را در سال های اخیر به واسطه اظهارات بسیار صریح و گاهی بی پروایش و به خاطر آنچه وی فشار بر دولت و شخص سخنگوی آن که همسر وی می باشد،می شناسند.مقالاتی که بدون تردید جریان سازی های زیادی را پس از هر بار انتشار در سایت وی و رسانه های مکتوب و مجازی به راه می انداخت و به سرعت دیوار های فاصله ها را در می نوردید و مخالفان و موافقان متعددی می یافت.
وی می گوید که نگاه برخی اصولگرایان به رقابت با اصلاح طلبان به نوعی است که گویی وطن را به مناقصه گذاشته اند و در شرایط فعلی تفاوتی بین اندیشه های اصولگرایی و اصلاح طلبی به عنوان دیدگاه بنیادی وجود ندارد و هر دو به فکر کنار زدن رقیب و در اختیار گرفتن قدرت هستند.
فاطمه رجبی در خصوص انتقاداتش از برخی از چهره های قدیمی نظام که بعضا بسیار هم صریح به نظر می رسد میگوید: من کینه شخصی با هیچکسی ندارم و هیچ ارتباط و طلبی هم از حکومت احساس نکرده و جایگاهی هم نمیخواهم زیرا من بیرون کار نمیکنم که بخواهم جایی را بگیرم و دنبال قدرتی باشم. من یک زن خانهدار هستم و واقعاً آسودهطلبی و عافیتطلبی حکم میکند که اصلاً وارد این مقولات نشوم، شما آمدید و سطح زندگی من را هم دیدید و به همین هم قانع هستم.
رجبی در خصوص بی محابا اتنقاد کردنش هم می گوید:نمیخواهم قسم بخورم که به هیچ عنوان در طول عمرم از اظهار نظراتم نترسیدم. وقتی دیدم سعید امامی را کشتند ویا آن طور که گفتند خود کشی کرد و آنچه بر سر همسر وی آوردند، بنده باید بسیار بترسم حرفی که میزنم اگر خدای ناکرده دولتها دوباره دست آنها بیفتد و یا آدم هایی در دولتها به فکر بیفتند که بخواهند به روش آنها عمل کنند باید بترسم اما هر زمان فکر میکنم حرکت من یک وظیفه دینی است که این حرفها را میزنم دیگر از بیان آن و یا عواقب آن نمیترسم.
مصاحبه ای 1:53 دقیقه ای با فاطمه رجبی به عنوان شخصیتی مستقل از نام پدر و همسرش که برخی جریان سازی اندیشه های وی را وام گرفته از نام این دو شخصیت معروف دانسته و وی نیز به شدت آن را رد می کند،به نظر من که این در سال های اخیر مصاحبه ها و اندیشه های وی را دنبال کرده ام،بسیار متفاوت و تازه تر از سایر مصاحبه ها به نظر می رسد...
خانم رجبی! شما زیاد مصاحبه نمیکنید اما مقالاتتان سهم جدی در جریانسازی های سال های اخیر داشته، نظر خودتان در این باره چیست؟
من نمیدانم که منظور شما از تأثیرگذاری در هر شکل و در هر بعد فکری چیست؟ بعد فکری را قبول دارم زیرا به هر حال تأثیرگذاری در بعد فکری وابسته به جریان سیاسی خاص باید وجود داشته باشد.اما باید بگویم در بعد عقیدتی ما عقیده ای به جز اسلام را قبول نداریم که غیر از این بر جامعه تأثیرگذار باشد.
اما همیشه تعاریف جدیدی از دین در صحبتهای برخی از مدعیان اسلام وجود دارد...
بله، این از برخی از آقایان شروع شد و به زنان هم کشیده شد. فکر میکنم بخش عمدهای از سؤالاتتان در این زمینه باشد، زنان ما حداقل و زنان جهان به ایده من، همیشه مقلد مردان بودهاند؛ یقینا منظورم تقلید از مراجع دینی نیست که امری حتمی برای شیعه است و البته استثناها را جدا میکنیم.
در خصوص تأثیرگذاری زنان من تأثیرگذاری را در اجرا نمیپذیرم زیرا اصولا تاثیر گذاری را در بعد اجرایی نمی دانم . به نظر من این کار فکری است که چه برای مردان و چه برای زنان تأثیرگذاری دارد. کار اجرایی یک مسئولیت است که شخصی آن را بهتر و دیگری آن را بدتر انجام میدهد، در حالی که تأثیرگذاری فکری قطعاً وظیفه هر مسلمانی است که البته باید توانمندی خودش را به حدنصاب برساند و سپس شروع به تأثیرگذاری کند. من به عنوان یک وظیفه که به مسئولیت مسلمانی اعتقاد دارد، فکر میکنم خداوند کمک کرده و من بر خلاف همه تخریبها در همه اقشار جامعه تأثیرگذار بوده ام.
الگوی این نوع اثرگذاری را خودتان انتخاب کردید؟ شما خیلی کم مصاحبه می کنید پس از لحاظ تعداد مصاحبه، رسانهای نشدهاید ولی مقالات شما شاید به خاطر صراحت در گفتارتان جریانساز شده است آیا این نوع الگو را بیشتر می پسندید و یا هدف خاصی از این موضوع دارید؟
در مورد الگوی اثرگذاری، اگر نگاه کنید، جامعه ما پس از انقلاب دارای نوعی رشد سیاسی - فکری میشود اما الگویی برای من در مردان و زنان پیدا نمیشود و به همین خاطر است آنهایی که بسیار دوست دارند که خودشان را الگو کنند و تأثیر بگذارند، از دو جناح مدام من را تخریب میکنند. بنابراین در زمان خودمان نمیتوانم بگویم الگویی دارم. اما من همیشه فکر میکنم که براساس مذهب ما اهلبیت بهترین الگوهای عملی و رفتارهای و گفتاری هستند و ما حضرت زهرا و حضرت زینب را فقط الگوی گفتاری و رفتاری نمیدانیم زیرا مقامشان بسیار بالاتر از این است که به جنسیت و قشر خاصی محدود شوند ولی برای زن خیلی افتخار است که بگوید این افراد الگویم هستند و باید تأثیرگذاری و حضور و نحوه حضور را از آنها آموخت. به همین خاطر است که شما میگویید من در مصاحبهها کم هستم و تأثیرگذاریم کم است زیرا من چنین حضورهایی را حضوری تقریباً فیزیکی میدانم، و تأثیرگذاری اگر واقعاً غیرفیزیکی باشد ولی برد وسیع برایش وجود داشته باشد بسیار بهتر است.
از کجا و چه زمانی شروع کردید؟ منظورم این است که چه زمانی و به چه صورتی فکر کردید که میتوانید و باید بنویسید و اثر گذار باشید...
اگر به آثار مکتوب من مراجعه کنید در سال 1353 که آن زمان تحصیلات من دیپلم بود، چون من قبلاً هم گفتهام که متفرقه درس خواندهام.
دلیل این که متفرقه درس خواندید چه بود؟
در خانه و به خاطر شرایط زمان پدرم به من اجازه ندادند که تحصیلات دبیرستان را تمام کنم. پدرم جلساتی در مسجد ولیعصر در خیابان آذربایجان که در زمان قدیم به نام حمشتالدوله بود و الان نمیدانم اسم جدیدش چیست؛ یک مسجد بود که آیتالله میرخانی و برخی از اساتید در آن جا بودند، به من گفتند به صورت مستمع آزاد شرکت کنم من در فعالیتهای کلاسی آنجا شرکت میکردم و در 11 و 12 محرم خطبه امام سجاد را عربی و فارسی حفظ کردم و ارائه دادم و همانجا مجموعه مقالاتی به نام فروغ ایمان داشتند که پدرم دختران آن زمان را در کلاس موظف میکردند مقاله بنویسند. من هم دواطلبانه مقاله دادم و اولین کار مکتوب من آنجا راجع به حضرت زهرا(س) بود که چاپ شد و شعری هم باموضوع حضرت زهرا (ع) در زمان قبل از انقلاب داشتم، شنیدم آن زمان در یک شب شعر، آن شعر را به اسم خود من خوانده شده بود و به لحاظ ادبی مورد بررسی واقع شده بود. این نقطه آغاز کار من بود و به این نتیجه رسیدم که میتوانم بنویسم و تأثیرگذاری داشته باشم. بعد از انقلاب و در سال 58 که وارد دانشگاه شدم هم همین کار را کردم. اوج فعالیت کاری من در نشریه "صبح" بود و عمق کار فکریام را در کتابهایی که تا قبل از دولت آقای احمدینژاد از من به چاپ رسیده بود، میتوانید ببینید ولی دو جناح متأسفانه در دولت احمدینژاد آنها را حذف و کار من را محدود کردند.
یعنی آن کتابها هرگز چاپ و منتشر نشدند؟
چاپ شدند و کتاب لیبرالیسم چهار بار چاپ شد اما در نقدها گفتند که این فرد با دولت احمدینژاد روی کار آمده است. در حال حاضر من به هر جای ایران که سفر میکنم کسانی که دیگر فارغالتحصیلان شده اند، دبیرستانیها و یا دانشگاهیان گذشته آقایان و خانمها به من میگویند که ما مخاطبین شما در نشریه" صبح" بودیم و یا کتابهایی مثل اصلاحطلبی، آمریکا شیطان بزرگ، لیبرالیسم، روحانیتستیزی شما را خواندهایم بنابر این از همان زمان نوشتههای من تأثیرگذاری خود فکری خود را داشته است.
در خصوص حضور فیزیکی زنان چه نظری دارید .چرا تا بدین حد در خصوص نوع حضور زنان متفاوت فکر می کنید؟
حضور فیزیکی را در حد محدود میدانم و هر زمان هم تماس گرفته میشود که برای سخنرانی جایی بروم ،به دعوت کنندها میگویم که اگر کسی دیگر هست که نیاز شما را برآورده میکند به دنبال آنها بروید و اگر محدود به من شود میپذیرم فقط در همین حد، حضور فیزیکی را قبول دارم.
دلیلتان چیست؟ چه منطقی پشت این صحبت است؟
من فکر میکنم رسالت زن در اسلام اندیشهای فکری و تأثیرگذاری فکری و عقیدتی و اندیشهای است و بیشتر از این را نیز اسلام از زن نمیخواهد. کار اجرایی را که فکر میکنم مطلقا از زن نخواسته است.البته نیازهای جامعه را نه تنها نفی نمیکنم، بلکه ضرورت دارد که در جایی که زن باید حضور اجتماعی داشته باشد و نبودش یک خلل به اجتماع وارد میکند مانند کارهای پزشکی، آموزشی و غیره، ضرورت دارد که زنان حاضر باشند ولی در سایر مسایل که تخصصی در آن زمینه وجود ندارد و از سوی دیگر هم هیچ نیازی به حضور فیزیکی در آن وجود ندارد را اسلام نه تنها نیازی ندانسته بلکه آن را منع نیز کرده است.
اگر تخصص وجود داشته باشد و در همان تخصص هم به کار اجرایی بپردازد، چطور؟ مثل وزیر بهداشت که هم یک خانم دکتر است، و هم در کلان ترین بخش بهداشت کشور مسئولیت دارد، شما با حضور وزرای زن هم مخالفت کردید خب تنها وزیر هم وزیر بهداشت است که تخصصش مرتبط می باشد...
بله؛ من اولین و تنها کسی بودم که به این مسئله اعتراض کردم و این باعث شگفتی تعداد زیادی از افراد موافق و مخالف شد که فکر میکردند من مدافع بیقید و شرط آقای احمدی نژاد هستم!
این افراد فکر نمیکنند، میدانند چه اندیشه ای دارم اما به خاطر تخریب برای پیشگیری از برد سازنده مطالب من این کار را میکنند. من هیچ زمانی مدافع افراد نبوده ام بلکه مدافع و مخالف گفتمانها بودم و معتقدم حضور زن به عنوان وزیر به گفتمان اسلامی ضربه بسیار اساسی زد و آقای احمدینژاد این بدعت را گذاشت. آینده نشان خواهد داد که وزیر بهداشت پیشین کارآمد تر بود یا خانم وزیر کنونی .
البته این بدعت را آقای هاشمی رفسنجانی گذاشت، که با حضور دخترانشان که بدون هرگونه تخصصی...؛ انشاءا... همه اینها چاپ میشود. من از شما قول گرفتم...
البته، من هم از تحریریه و دبیر سرویس سیاسی قول گرفتم...
آقای هاشمی دخترانشان را بدون هرگونه تخصصی وارد عرصه کردند صرف اینکه بخواهند باشند. من دوست دارم اگر فرصتی شد در مورد بدعتگذاری آقای هاشمی در مورد زنان صحبت کنم که زنان را وارد عرصه سهمگیری از قدرت و ثروت با خانوادهشان کردند، آن مرکز مشارکت زنان را به وجود آوردند که خانمی در رأس آن قرار گرفت که محفلی برای کارهای خبری
، باندی و سیاسی شد و میبینید که پس از گذشت حدود 20 سال از این مرکز، فوایدی حاصل نشده و یا فواید آن بسیار محدود و ارگانی بسیار بیخاصیت بوده است. سپس خاتمی معاون زن را به این عرصه اضافه کرد و آقای احمدینژاد هم این بدعتگذاری را به صورت ویژهای ادامه داد و با معرفی وزیر زن آن را تکمیل کرد و در ضمن تعداد معاونین زن را نیز افزایش داد. من در مطلب خودم هم این را نوشتم که مثلاً این خانم وزیر بهداشت چه خاصیتی دارد که مردان نداشتند؟ به ویژه به جای کسی مانند دکتر لنکرانی آمدند که اوج فعالیت و خدمتگذاری و تلاش و ابتکار و مردمگرایی بود. البته وزیر بهداشت زن برد تبلیغاتی وسیعی دارد و خندهدار است که میگویند بازدید سرزده وزیر بهداشت از فلان جا در حالی که 10 تا دوربین به همراه وی است! فکر نمیکنم وزیر زن یا معاونین زن هیچگونه تأثیری به جز تأثیر تبلیغاتی برای جامعه داشته باشند.
بنابر این اگر بانوان در سطوح مدیریتی و مشارکت سیاسی حضور نداشته باشند، چطور قادرند خود را از نگاهی کالایی در جامعه نجات داده و خود را به یک عنصر تأثیرگذار انسانی در جامعه تبدیل کند. بسیاری از زنان وقتی بتوانند در جامعه نقشآفرینی مطلوبی براساس تلاشها و مهارتهایش داشته باشند که بیشتر در قالب کالایی بودن و یا آنچه در بخشی از غرب رخ داد و حرکت میکنند؟...
این به اساس فرهنگسازی حاکمیت برمیگردد و فایدهای در وزارت زن در این مفهوم وجود ندارد وزارت زنان هم نوعی کالایی شدن زن با تقلید غربی است. من 5 مقاله در مخالفت با وزارت زنان نوشتم که اولین نامه نیز کاملا به شخص احمدی نژاد بود. در کجای تاریخ اسلام و سنت ائمهاطهار(ع) کار اجرایی را به زنان داده اند تا جایی که حضرت آیتالله العظمی صافی هم به خانم زهره الهیان که این مسئولیت را نپذیرفتند همین را تأکید کرده بودند که مگر پیامبر(ص) میزان توانمندی حضرت زهرا(س) را نمی دانستند؟ ایشان وقتی از مدینه خارج میشدند هیچگونه پست اجرایی به حضرت زهرا (س) واگذار نمیکردند بنابراین یک مغلطه است که بگوییم زنان در اسلام کار اجرایی داشتند.
در مورد نکته شما من این طور معتقد نیستم. این یک حرکتی غربی است و به نحوی یک نوع کالا شدن است که البته امیدوارم به خانمهای وزیر و معاون برنخورد اما در یک زمان حاکمیتی میخواهد از رقیب پیشی بگیرد و میآید از زنان میخواهد که وارد این عرصه شده و ابزار کار وی شوند و متأسفانه زنان هم میآیند. من در سال 58 استادی داشتم که علم سیاست درس می دادند و نامشان دکتر عبدالحمید ابوالحمد بود که فکر میکنم در قید حیات باشند. که یکبار در پاسخ به دانشجویی کمونیست که علیه قوانین اسلام نسبت به زن صحبت کرد، گفت تمام صحبتهای شما برای زنان مرفه و پشت میزنشین شهری است. برای زنان شالیزاری چه دردی دوا میکنید؟
من میگویم حالا شما مقام کابینه را هم به خانم ها بسپارید چه دردی از جامعه زنان ما درمان میشود و اینها اتفاقاً هیچ زمانی الگو نمیشوند. سالهای پیش من به برخی از بانوانی که پست داشتند گفتم (البته از جناح راست بودند) میدانید چرا حرفهایتان تأثیری در جامعه ندارد؟ چون وقتی میکرفون جلوی شما میگیرند و میپرسند وظیفه زنان چیست میگویید: وظیفه زن بچهداری، همسرداری و... است! اما خود شما چه هستید؟ شما خودتان دارای پستهایی هستید که نه تنها به قول خودتان تا 11 شب به منزل نمیرسید و این هنر نبوده و اصلاً ضرورت اسلامی هم ندارد بلکه من فکر نمیکنم از نظر شرعی هم بدون اشکال باشد و البته آقایانی که فتوا میدهند باید نظر قطعی را بگویند.
من گفتم شما مدام در سفرهای خارجی هستید، بنابراین نه تنها گفتههای اسلامی شما تأثیر نمیگذارد بلکه شما یک تضاد نیز در جامعه زنان ما ایجاد میکنید. چون پیامبر (ص) فرموده که رطب خورده منع رطب کسی کند .چند نفر و چه اقلیتی قادرند به این جایگاه دست یابند و سوال این جا است که آیا همه قادر هستند که به این درجه که دارای پست و تریبون و ... شوند، برسند؟ در حالی که این مقامی دنیوی است نه اخروی اما بقیه زنان از این بینصیب ماندهاند و به همین دلیل است که شما میبینید از دهه دوم انقلاب به بعد که زنان در مناسب قدرت شرکت کردند بقیه زنان ما به بیهوده کاری افتادند. وقتی نتوانستند به آن مقام برسند در جامعه بازاری رها شدند و به طرف پوچی حرکت کردند.
الان وزارت زن مطرح است. چند نفر میتوانند وزیر زن شوند؟ البته توجیه میکنند که این همه خانمهای تحصیلکرده داریم آیا نباید نتیجه بگیرند؟ ولی سؤال این است که چند درصد خانمها و یا آقایان ما قادرند وزیر شوند؟ اگر الگوی جامعه ما برای مردان و زنان وزیر شدن باشد آیا همه تحصیلکردگان ما میتوانند به این مقام برسند؟
اما این سؤال جدی است که مثلاً وقتی خانمی میرود و دکترای مدیریت میگیرد یا دکترای رشتهای دیگر، مگر چقدر میتواند تدریس کند؟ شاید بخواهد از اندیشه و مهارتش در خدمت جامعه استفاده کرده و گوشهای از بار جامعه را به دوش بکشد...
اولاً من فکر میکنم اندیشه به کار اجرایی باز نمیگردد. اندیشه میتواند در برنامهریزی و تصمیمسازیها مطرح باشد که صرفاً نیاز به وزیر و مدیر بودن ندارد. شما میتوانید با کتاب و مقالاتتان و یا برنامههایی که حتی به دولت میدهید کار را انجام دهید.
حتی برخی از آقایان هم به همین شکل و مثلاً با کارهای پژوهشی واقعی نه آن کارهای پژوهشی که بودجه دولت را میبرد، کار میکنند. بسیاری از آقایانی هستند که هیچ وقت مسئولیتی نداشتهاند و در حال حاضر هم در سنین بالایی هستند ولی کارهای پژوهشی و تحقیقیشان تأثیرگذارترینها در طول تاریخ بوده است.
من از پدر خودم نام میبرم که حتی پس از انقلاب هم حاضر نشدند هیچ گونه مسئولیتی بگیرند اما تا آخر زمان نسلهای آینده از کارهای ایشان و خدماتشان تأثیر خواهند گرفت. باید دولت اسلامی در 30 سال گذشته رشته ای تحصیلی زنان را برنامه ریزی می کرد تا بتوانند به بهترین نحو از آن استفاده کنند. رشتههایی وجود دارند که تنها کار اجرایی نیازشان را برآورده میکند. برنامهریزی غلط برای تحصیلات دانشگاهی باعث شده است که بازار کار برای آقایان هم نباشد و رشتههای تخصصی بدون وجود بازار کار گسترده شوند.
شما در میان صحبتهایتان از کتاب اصلاحطلبی صحبت کردید... مصداقهای اصلاحطلبی از نظر شما چیست؟
کتاب اصلاحطلبی را در سال 79 نوشتم علت آن هم بنیان فکنی های خاتمی در دوره حاکمیت بود. ابتدا علاقهمند شدم تا ببینم ریشه این ادعا - اصلاح طلبی - کجا بوده و آیا درونی است؟ در میان مطالعاتم به کتابی به نام موج سوم دموکراسی اثر ساموئل هانگتینتون، برخورد کردم. در آنجا مقولهای به نام ظهور اصلاحطلبی را به عنوان برنامه جابهجایی نظامهای غیرمطلوب از نظر آمریکا است.
اصولاً اصلاحطلبان برای جابهجایی و فروپاشی نظامهای غیرمطلوب از نظر این کشور ظاهر میشوند. این برنامه مراجعی مانند تغییر، جابهجایی، فروپاشی و غیره... دارد. اکثر بندهای این برنامه با برنامههای آقایان اصلاحطلب یکی بود و آقای خاتمی نیز آن را جرا کرد. اصلاحطلبی نمیتواند جز برنامهای آمریکایی برای فروپاشی ملتها و دولتهای غیرمطلوب باشد. با ایجاد مفهوم توسعه ، تغییرات بنیادین فکری و اعتقادی و از بین بردن فرهنگ بومی و رخ می دهد و سپس به مفهوم اصلاحطلبی میرسد. این مسئله انگیزهای برای نوشتن کتاب «اصلاحطلبی» من شد.
مصداقهای ذهنی شما از اصلاحطلبی چیست؟
اصلاحطلبی به بیبند و باری محدود نمیشود. بیبند و باری، اخلاق ستیزی و فرهنگسوزی علاوه بر دین ستیزی جزیی از اصلاحطلبی است و همه آن ها نیز جزیی از توسعه هستند. اصلاحطلبیای که خاتمی هم به اجرا گذاشت همین دستاوردها را داشت. البته این مطالب را آقای هاشمی با مفهوم «توسعه» در کشور وارد کرد. توسعه برنامهای برای بنیان فکنی فرهنگی در هر جامعه است. چون مسائل اقتصادی، سرمایهداری و وابستگی به غرب در هر جامعه انجام شود. به خاطر همین مسئله در دولت آقای هاشمی عدول از اصول و ارزشها آغاز میشود و در دوره خاتمی اوج میگیرد و این اخلاق ستیزی جزیی از اصلاح طلبی به صورت مبنایی وزیر بنایی است. اگر شما به صحبتها و تمام موضعگیریهای امام در دوران شاه نگاه کنید، ایشان شاه و دولت پهلوی را برای گسترش فساد و فحشا محکوم کرده و آن مسئله را یک جریان سیاسی برای خموده کردن نسل جوان میدانند تا بتوانند سیاستهای استعماری خودشان را پیاده کنند. ما همین مسئله را در دولت خاتمی و هاشمی میبینیم. قشر عظیمی از بانوان جوانان از ارکان حاکمان شدند و از دین و حکومت و سیاست کنارهگیری کرده و توجهی به کار حکومتها ندارند و نمیدانند دولت حاکم چه میکند؟ این مسئله در دوران اصلاحات شکل گرفت و این مسئله در جامعه ما روز به روز عمیق شد.
شما در مورد کناره گیری سیاسی صحبت کردید. اما حضور سیاسی را به چه شکلی تعریف میکنید؟
ما در صحبتهایمان گفتهایم که امام راحل در این مورد نظرات روشنی دارند. امام راحل در وصیتنامهشان فرمودند: «ما مفتخریم که زنان جامعه ما زینب گونه در همه عرصههای سیاسی حضور داشتهاند». همه میگوییم خیلی سخت نیست که بدانیم این حضور را امام راحل «صرفاً» در حضور فیزیکی نمیدانند. بله گاهی نیاز است که خانمها حضور داشته باشند مانند حضور در انقلاب یا اجتماعاتی که ضرورت دارد. این حضور سیاسی لازمه بانوان است اما اگر آگاهی نداشته و یا حضور اندیشهای و در عرصه سیاسی نباشد چگونه حضور مییابند؟ یا ابزاری میشوند و یا چشم بسته در یک تجمعی حضور مییابند.
متأسفانه در مورد خانمها این مسئله بیشتر رخ میدهد یا اینکه بیتفاوت می شوند و اصلاً شرکت نمیکنند که البته شاید این دومی بهتر باشد زیرا نشاندهنده نوعی آگاهی است که وقتی شخصی نمیداند که چرا باید مشارکت کند و بر این عدم آگاهی مطلع است، حضور فیزیکی نیز پیدا نمیکند. در نتیجه این حضور سیاسی که میگویند چه در مورد آقایان و چه در مورد خانمها وجود دارد ببیشتر حضور اندیشهای است.
نمونهاش انتخابات ایران است که سوال اساسی در مورد آن این است که بدون حضور آگاهانه و اندیشه سیاسی و حضور صرفا فیزیکی و رأی انداختن در صندوق چه اثری دارد؟ خدای ناکرده دولتهای ناباب را سرکار میآورد که مصداق آن دوره 16 ساله خاتمی و هاشمی است که مردم صرف تبلیغات و بزرگ و اسطوره کردن برخی ،مجهولی را پذیرفتند.
پس کجا لزوم حضور اجرایی بانوان به وجود میآید؟
من سالها پیش مقالهای نوشتم که در مجموعه مقالات من چاپ شد که نام آن" اشتغال ضروری و ضرورت اشتغال "برای خانمها است. اشتغال ضروری آن شغلهایی است که بدون حضور خانمها جامعه فلج میشود. کارهای آموزشی و پزشکی یا مشاغلی مانند فیزیوتراپی از این دسته هستند. من فراتر از آن بسیاری از کارهای پزشکی را می بینم که مخفی مانده و نقش پزشک خانم در آنجا مظلوم و نادیده گرفته شده است. این کارها ضرورت اشتغال است چه زن بخواهد و چه نخواهد و قطعاً جایگاه شرعی هم دارد و علما هم مطمئناً ضرورت میدانند. اما اشتغال ضروری آن چیزی است که در حال حاضر در جامعه ما پیش آمده است. برخی از خانمها به مشاغل کاذبی مانند منشیگری تن میدهند صرف اینکه بگویند ما حضور داریم. من معتقدم که این تفکر غلط را به زنان تحمیل کردهاند.
خیلیها در سؤالاتشان که در خبرآنلاین و پس از انتشار خبر گفت و گو با شما طرح کرده اند در مورد شما بر این مسئله متمرکز شدهاند که حد و چهارچوب اندیشههای شما تا کجا است؟ نهایتاً این چارچوب در تفکرات رهبری تعریف میشود و یا فرای آن است... منظورم را واضح میگویم: اگر در اندیشهها و مقالات شما مسئلهای وجود داشته باشد که نظرات شما را با نظرات مقام رهبری متفاوت و زاویهدار کند آیا شما از آن کوتاه میآیید؟
ما در اسلام و در هیچ کجای چیزی تحت عنوان چارچوب تفکر برای فرد نداریم. تا آنجا که من بضاعت علمی دارم در اسلام چارچوب تفکر در حیطه قرآن و سنت معصوم است و البته ما معتقدیم که رهبری در این چارچوب حرکت میکنند و معتقدیم که ایشان در این چارچوب بر ما ولایت دارند. بنابر این اگر ما حرفی زدیم که احیاناً رهبری در آن زمینه صحبتی نکرده باشند دیگران نباید بگویند که فاطمه رجبی فراتر از چارچوب رهبری و یا حتی خارج از آن حرکت کردهاست! باید بدانند که آیا این صحبت با قرآن و سنت معصوم مطابقت دارد یا خیر و این محدود به من هم نیست.
درخصوص مقوله وزارت زنان، بله وقتی من موضع گرفتم، برخیها گفتند که رهبری در اینباره سکوت کردند شما چرا صحبت کردید؟ من استدلال دارم که وقتی ما در سنت معصوم و احکام الهی جایی برای وزارت زنان نمیبینیم و من هم این موضوع را گوشزد کردم آیا در این جا من محکوم هستم؟ برخی جایگاهها برای رهبری ایجاب میکند که سکوت کنند. در زمان امام هم همینطور بود، ما در زمان بنیصدر در دلمان از سکوت امام معترض بودیم، ولی بعداً دیدیم که ایشان درست فکر کردند وبه این فرد مهلت دادند که خودش را نشان دهد. در حال حاضر نیز رهبری معظم انقلاب همین سکوت و تحمل را در مورد براندازان دارند. اما این باعث نمیشود که من وظیفه سکوت داشته باشم جایگاه رهبری چون بالا است و ایشان جایگاه پدری و ولایت دارند محدودیتهای مصلحتی برای خودشان قایل میشوند اما من به عنوان یک تحلیلگر یا اندیشهگر (که شاید مخالفان من نخواهند این واژه را در مورد من بپذیرند) نباید سکوت کنم. ما باید آگاهیهایی را بدهیم که اتفاقاً زمینه را برای زمانی که رهبری میخواهند موضع بگیرند فراهم شود.
تعریف شما از اصولگرایی چیست؟ آیا میتوانیم بگوییم که آقای احمدینژاد مصداق اصولگرایی است. مصادیق اصولگرایی از دید شما چیست؟
من این واژه ای را که «اصولگرایی» نام گذاشتهاند، مشابه همان «اصلاحطلبی» میدانم. این یک اسم و یا یک تابلو برای جناحی است که رقیبش اصلاحطلبی است و میخواهد آن را کنار بزند. البته اصلاحطلبان اگر براندازان نامیده شوند بسیاربهتر است. در دوره اصلاحات جلساتی محدود با برخی از صاحبان اندیشه داشتیم. در آن زمان در یکی از روزنامههای مشهور مقالاتی نوشته میشود که ما آرزو داریم، آقایان محتشمیپور، عبدالله نوری، بهزاد نبوی و ... که همه اصولگرایند، بیایند دور هم جمع شوند، انگار که اصول در نظر آنها بسیار مسخره شده بود. من آنجا گفتم که اصولگرایان دور هم جمع شوند و اصولشان را روی میز بریزند تا ببینیم این اصول چیست که هر کسی با هر فکر براندازی در آن جای میگیرد! ما نظام اسلامی را به عنوان سمبل دین قبول داریم. من اصولگرایان را به این اسم ابزاری میدانم که میخواهند رقیب را از صحنه خارج کنند، مانند جریان اصلاحطلبی که به رقیب همین گونه می نگرد.
آن وقت برخی از این اصولگرایان مانند علی مطهری که مدام میگوید احمدینژاد را نه اصولگرا میدانم و نه اصلاحطلب، خود ایشان ابزاری شده است که فعلاً راه به مجلس یافته و تریبون مفتی را هم به دست آورده تا از بودجه بیتالمال علیه ملت حرف میزند.
و در مورد اصلاح طلبان هم بر همین دیدگاه هستید؟....
البته اصلاحطلبی را از این دید- بیرون کردن رقیب از صحنه- عمقیتر میدانم زیرا آنها در فکر براندازی هستند. متاسفانه اصولگرایان در همین انتخابات هم دیدید که سران و برخی از چهره های شاخص آن ها از پیرمرد اصولگرایان تا آدمهایی مثل باهنر خیلی راحت گفتند که اصلاحطلبان رقیب ما هستند. راست میگویند این ها در حال به دست آوردن قدرت هستند و کاری ندارند که اصلاحطلبان در حال زدن ریشه نظام و اسلام در کشور هستند و با اندیشه بیگانه پرستی، کشور را به دست بیگانه می سپارند. خیلی راحت میگویند ما رقابت سالم میکنیم، این نوع نگاه، به مناقصه گذاشتن وطن است.
بنابراین اگر بخواهید اصول را روی میز بریزید این اصول شامل چه مواردی را می شوند؟
اسلام، قرآن، عترت و آنچه امام برایمان گذشت و نظامی که بر آن محور میچرخد. شما میبینید که آقای باهنر در مقابل براندازانی که در هفته های اخیر اساس نظام را زیر سوال برد چه موضعی گرفت. علی مطهری به عنوان یک اصولگرا اخیراً میگوید که تندروها به دنبال حذف هاشمی هستند و هاشمی مظلوم واقع شده است. واقعآً مشکل امروز اصلاحطلبان که با سگهای سبز در بغل به انتخابات آمدند و من آدرس کتاب ترجمهای پدرم را به نام «مهدی موعود» دراین باره دادم که «پیروان دجال شال سبز بر دوش دارند»،این است؟
علی مطهری به راحتی حرکت براندازی را که تمامی دنیا به ریاست خاتمی، کروبی و موسوی به آن اعتراف و آمریکا و اسرائیل صریحاً از آن حمایت میکنند و هاشمی نیز رهبر تئوریک و آغازکننده جریان شناخته شده است و خودش هم ابایی از بیان این مسئله ندارد، را به مظلومیت هاشمی تعبیر می کند یا محسن رضایی میگوید مناظرهها باید دوباره از سر گرفته شوند.این ها اصولشان را تنها در هاشمی خلاصه کرده اند. بسیاری از اصولگرایان، اصولشان را در شخص هاشمی جستوجو میکنند و البته این علاقه به هاشمی نیست بلکه منافعی است که از کنار هاشمی به آنها رسیده است.
یادم میآید شما کتابی حاشیهساز نوشتید به نام" احمدینژاد معجزه هزاره سوم"،که برخیها معتقد بودند شما احمدینژاد را مترادف واژه اصولگرایی دانستهاید. در حالی که حتی در خصوص برخی از اقدامات ایشان در میان خود اصولگرایان هم حاشیههایی ایجاد شد و بسیاری از کسانی که نزدیک به ایشان هم بودند اعتراض کردند....
یک خبرنگار فرانسوی همان زمان در مورد این کتاب با برداشتی اشتباه گمان کرد که زندگینامه آقای احمدینژاد بوده است. حتی در همان دوره یک نشریه آلمانی نیز که این کتاب را به عنوان پرفروشترین کتاب سال مطرح کرده بود، نوشت: کتاب زندگینامه احمدینژاد به نوشته فاطمه رجبی، ولی جالب بود که نوشته بود این کتاب برای مردم ایران از نان شب هم واجبتر بوده زیرا به این حد تیراژ فروش رسیده است.
شما میدانید که ظرف یک ماه 12 هزار نسخه چاپ اول واز 15 هزار نسخه چاپ دوم پنج هزار نسخه در همان هفته اول به فروش رفت، یعنی یک ماهه 20 هزار نسخه از این کتاب فروخته شد. اسم این کتاب به این شکل بود اما محتوای کتاب انتخاباتی را که منجر به روی کار آمدن احمدینژادی شد را مورد تحلیل قرار داد که گفتمانی جدای از همه نامزدها و حتی آنهایی که موسوم به اصولگرا بودند داشت. رویکرد مردم در آن انتخابات واقعاً رویکردی اسلامی بود و به همین دلیل گفتیم که معجزه شد چون تمام اقدامات 16 ساله آقای هاشمی و خاتمی برای بنیانفکنی مبانی فکری مردم از بین رفت و در ان انتخابات مردم نشان دادند که به اصل باز می گردند.
وقتی روی سایت خبرآنلاین اعلام کردیم که با شما مصاحبه داریم بازدید کنندهها سؤالاتی را از شما پرسیدند... یکی از مهمترین محورهایی که از شما سؤال کردند این است که خانم رجبی بگوید به کدام منبع قدرت وصل است که تا بدین حد بیمحابا و صریح صحبت میکند؟
در آموزههای دینی صراحت تأکید شده است. تأکید که میگویم، شاید شما جمله و یا حکمی در اسلام و قرآن پیدا نکنید اما رفتار معصوم را میبینیم که به صراحت و شفافیت صحبت میکند که باعث اتهامزدایی و بازدارندگی از شایعهسازی میشود. چرا ما نگوییم؟ آن کسانی که این اعمال را انجام میدهند باید به نحوی عمل کنند تا مورد سؤال و اعتراض واقع نشوند. سال گذشته یک بار در یکی از مجلات راست که با من مصاحبه کرد و منتشر هم نشد در پاسخ به یکی از سوالات این مجله که از من پرسید شما از آقای هاشمی انتقاد میکنید؟ گفتم که من از هاشمی انتقاد نمیکنم بلکه من به ایشان اعتراض میکنم که یک اعتراض ملی است.
اما سوال من این است لحنی که به کار میبریم چه لحنی است؟ شما عملکرد آنها را ببینید! واژههایی که من به کار میبرم خیلی خفیفتر از آن بلایی است که بر سر اسلام و انقلاب آوردند. من کینه شخصی با هیچکسی ندارم و هیچ ارتباط و طلبی هم از حکومت احساس نکرده و جایگاهی هم نمیخواهم زیرا من بیرون کار نمیکنم که بخواهم جایی را بگیرم و دنبال قدرتی باشم. من یک زن خانهدار هستم و واقعاً آسودهطلبی و عافیتطلبی حکم میکند که من اصلاً وارد این مقولات نشوم.
شما آمدید و سطح زندگی من را دیدید و به همین هم قانع هستم. بنابراین یکی از آرامترین زندگیها را میتوانم داشته باشم. به قول امام راحل می فرمایند اگر ائمه ما کاری به سیاست نداشتند بسیار هم مورد احترام مخالفین بودند. من اگر سکوت کنم مورد احترام همه جناحها خواهم بود. نحوه برخوردم هم برخورد دفع کنندهای نیست بنابراین چرا خودم را به این مهلکه انداختهام؟
نظر شما در مورد این که در برخی از جهت گیری ها می گویند لحنی که فاطمه رجبی در میان گفته هایش به کارمی برد را حتی برای کفار هم نباید به کار گرفت چیست؟
فکر میکنم این نوع انتقاد یک وظیفه دینی است و به نظرم این طور نیست لحنی که من به کار میبرم با کفار هم به کار نمیرود. شما اگر به رفتار معصوم(ع) هم توجه کنید متوجه خواهید شد که در شأن آن رفتاری که این افراد دارند چه لحنی مناسب است. شما به نهجالبلاغه مراجعه کنید، ببینید امیرالمؤمنین از چه واژههایی استفاده میکنند؟ تندترین واژهها را در مورد کسانی که به دین و اسلام و حکومت اسلامی ضربه زدند، داشتند. من امیرالمومنین نیستم ولی این آموزهها برای کیست؟ اگر محدود کنیم که آن فقط امیرالمؤمنین بود و آن فقط حضرت زهرا بود که نمیشود. حضرت زهرا خلیفه غاصب را چطور مورد خطاب قرار میدهد؟ امت اسلام را که از وی پیروی کردند، چطور خطاب میکند؟ می فرمایند:"چه زشت است شکسته شدن شمشیرها و کوتاهی پس از جد و من از مردان شما بیزارم و از دنیای شما متنفرم!" این واژههای تند را چه کسی به کار میبرد؟ حضرت زهرا (س) که مظهر رحمت و عطوفت بود.
سؤال بعدی در مورد بیاعتنایی آقای احمدینژاد به توصیه رهبری مبنی بر عدم استفاده از آقای مشایی است که در میان سؤالات بازدیدکنندگان داشتیم...نظر شما در مورد این نوع برخورد رییس جمهوری چه بود؟
من آقای مشائی را نمی شناسم. بنابر این نه ایشان را دیدهام و نه خوشبختانه رفت و آمدی داشتهام زیرا به هیچعنوان دوستدار معاشرت و نزدیکشدن با صاحبان قدرت نیستم. حالا اینکه شوهرم از مردان دولت بود...
مگر با مسئولین و همکاران همسرتان رفت و آمد ندارید...
خیر، به هیچعنوان با اقایان رفت و آمد ندارم. 3 سالی که همسایگی آقای احمدینژاد را به دلیل شغل همسرم داشتیم، فقط با خانم ایشان رفت و آمد داشتم ولی اصلاً هردولتی فرقی نمیکند نزدیک شدن به قدرت را یک آفت میدانم. با این ها هم که از قبل دوست نبودم. آقای مشائی را اصلاً ندیدم ولی به دلیل فضایی که میدیدیم و مسائلی که میشنیدیم و تصمیماتی که گرفته میشد و ما هم مانند بقیه آن را می شنیدیم که مشاوره با مشائی فلان بلا را سر دولت آورده، نسبت به ایشان خوشبین نبوده و نیستم.
خود من 2 مقاله بسیار تند با همان واژهها و ادبیاتی که علیه اصلاحطلبان داشتم بر علیه صحبتهایی که ایشان در دولت نهم کرد، نوشتم و شنیدم که این مطالب را خوانده و بسیار هم ناراحت شده است و شاید پیش از آنچه همه در موردش گفته بودند از مطالب من ناراحت شده باشد .
ما هم انتظار نداشتیم در دولت دهم ایشان باز هم حضور داشته باشند اما متأسفانه رخ داد و در پست بالایی به عنوان اولین انتصاب آقای احمدینژاد، این فرد بود. به خصوص که کوتاهیهایی را آقای احمدینژاد در مورد رهنمود رهبری کردند را نیز انتظار نداشتیم و طبیعی است که ناراحت شدیم.
اما واقعاً سوال و نکته قابل تامل این است که چطور مردمی که تا این حد بر کنارهگیری و دوری احمدینژاد نسبت به رهبری حرف میزنند، مقابله و ستیز هاشمی را با رهبری نادیده و امثال من را توبیخ میکنند که چرا صحبت میکنم همین بُعد را در نظر بگیرند که من در مقابل آنها به خاطر تقابل و ستیزشان با رهبری همین فکر را دارم. وقتی آقای احمدینژاد این آدم را معاون اول گذاشتند و رهبری موضعگیری کردند و ایشان مقاومت کردند، مقالهای نوشتم و همزمان هم مصاحبه کردم که در هر دو عنوان این بود که مشائی ضرر است، هاشمی خطر است، که آیا وجود مشایی حتی در پست معاون اولی یک ضرر فقط برای دولت و شخص احمدینژاد است و خیلی قادر به گسترده شدن نیست چون کشور ما رهبری دارد و سیاستهای کلان را ایشان هر زمان تعیین می کنند و ایشان هر کجا که کشور در حال به خطر افتادن است جلویش را میگیرند که به نظر من اگر این چنین نبود، خاتمی مملکت را فروخته و تمام کرده بود. بنابراین مشایی برای شخص احمدی نژاد ضرر است که وی نیز در حال ادامه این ضرر است. البته در کنار رهبری مردم ما نیز هوشیارند و هرکسی با هر عنوانی بخواهد ضرری بنیادین بزند تحت امر رهبری حرکت میکنند.
اگر آقای احمدینژاد مشورتی با آقا کرده بودند و میدیدند نظر ایشان مساعد نیست، فکر میکنم نباید ایشان را به کار می گماردند اما من سؤال میکنم چطور وقتی هاشمی در مقابل رهبری دو پهلو رفتار می کند و خاتمی هم با تمام وجود و آشکارا با مقام معظم رهبری تقابل می کرد،همین آدمها ایرادی نگرفتند و همه آن را منوط به اختیارات رئیسجمهور را هم به مجلس برده و در مقابل ولایت و رهبری رئیس جمهور را مطرح میکردند اما در مقابل احمدی نژاد این طور موضع گرفتند؟ تفاوت در این میان چه بود؟
سؤال دیگر در مورد بیمحابا بودن شماست...
نمیخواهم قسم بخورم که به هیچ عنوان در طول عمرم از اظهار نظراتم و جهت گیری های مقابل آن ها تا الان نترسیدم؛ این ادعای گزافی است. وقتی دیدم که سعید امامی کشتند و یا آنطور که گفتند خود کشی کرد وآنچه بر سر همسر بیگناهش آمد که هر انسانی از شنیدن آن شرمگین میشود و برایش این سوال مطرح می شود که به چه دلیل؟ باید بترسم.
بنده باید بسیار بترسم حرفی که میزنم اگر خدای ناکرده دولتها دوباره دست آنها بیفتد و یا آدم هایی در دولتها هم به فکر بیفتند که بخواهند به روش آنها عمل کنند، باید بترسم اما هر زمان فکر میکنم حرکتم یک وظیفه دینی است که این حرفها را میزنم دیگر از بیان آن و یا عواقب آن نمیترسم.
سوال مهمی که مطرح است همان وابسته بودن شما به منبعی از قدرت است که به شما اجازه بیان می دهد...
شما میتوانید پیگیری کنید که من به هیچ کجا وابسته نیستم. از تخریبهایی هم که از دو جناح علیه من صورت گرفته و میگیرد و حتی برخی از سایتهای منتسب به دولت هم من را تخریب وحتی بایکوت میکنند تا مطرح نباشم، مشخص میشود که به جایی وابسته نیستم.
این را هم اضافه میکنم که در زمان خاتمی به محض اینکه من یک مقاله به نام" سخنی با حافظان شریعت" نوشتم و اوضاع مملکت را به حوزهی علمیه گفتم و اسمی هم از خاتمی نیاورده بودم، خاتمی با دستخط خودش به سه وزارتخانه ارشاد، کشور و اطلاعات گفت که این فرد را تعقیب کنید زیرا تحریک به تشویش اذهان عمومی کرده است و سپس وزارت اطلاعات برایش مینویسد که فلانی دختر فلانی و همسر فلانی است و به هیچ مرکز و محفلی وابسته نیست. آدمی مستقل است ولی نگاه تندروانه نسبت به اصلاحطلبی دارد. خاتمی همیشه در توهم توطئه بود، اما در پیگیری های خودشان این را بدست آوردند که من مستقل هستم اما در این دولت نمیدانم...
کاربران خبرآنلاین سئوال کرده اند که نظرتان در مورد روزنامه کیهان چیست؟
روزنامه کیهان بیعیب نیست. آنها هم من را پرعیب میدانند. اگر یادتان باشد که در سال 85 من علیه سفر خاتمی آن مطلب را نوشتم و خدا را شکر میکنم آن عنایتی را که به من کرد و پیشبینیهای کارشناسانه من درست درآمد و همه را مجبور به موضعگیری کرد، خود کیهان مقالهای نوشت که موجود است. بنابراین آنها هم نسبت به من انتقاد دارند و شاید اعتراض هم داشته باشند. اما در کل میگویم مواضع کیهان را به نفع نظام میدانم به استثنای مواردی که در حیطهاش نیست تا وارد شود.
علاوه بر آن که انتظارات از این روزنامه بیشتر است و ما معتقدیم که کیهان از خیلی جریانات اطلاع دارد که مصلحت سنجیهایش باعث میشود آنها را بیان نکند. من نسبت به موضعگیریاش نسبت به هاشمی معترضم. روزنامه کیهان فراتر از رهبری با هاشمی و فرزندان وی مدارا میکند. شما در همین جریانات هم دیدید که نحوه حضور مجرمانه خانواده هاشمی را به درستی پوشش نداد و همین سخنرانی اخیر هاشمی در مشهد که باعث تمامی اتفاقات در 16،17 و 18 آذر شد و ساختارشکنیهای گسترده نتیجه همان سخنهاست که کیهان هم به آن نمیپردازد که من به آن ها انتقاد دارم این روزنامه مصلحتسنجیهای بیش از حد میکند. ولی در غرفه کیهان هم گفتم که موثقترین روزنامهای که میتوانم به آن مراجعه کنم، همین است.
ادامه دارد
نظر شما