سمیه علیپور: شهرام مکری فیلمساز جوانی است که سینما را با ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد و همانطور که در این عرصه فعالیت میکرد به صورت جدی آموزش سینما را هم پی گرفت و به عنوان مخاطبی جدی به تماشای فیلمهای سینمایی از قدیم تا امروز نشست.
این مجموعه، یعنی علاقمندی به فیلمسازی و فعالیت در این عرصه در کنار آموختن هنر و فن سینما و تماشای فیلم، از مکری، انسانی ساخته که همیشه با سینما همراه بوده است که حالا بخشی از این همراهی در قالب فیلم او بروز پیدا میکند.
«ماهی و گربه» دومین تجربه سینمایی مکری در سینمای ایران محسوب میشود. او در این فیلم تجربهای نو رقم زده است؛ یک داستان 130 دقیقهای را در یک پلان تعریف میکند و این ماجرایی عجیب است. اینکه فیلمسازی دشواری و ریسک ساخت چنین فیلمی را به جان بخرد و همه علاقهاش خلق تجربهای نو باشد، موضوعی قابل بحث و تحلیل است.
مکری به همراه سعید ابراهیمیفر از بازیگران «ماهی و گربه»، با حضور در خبرآنلاین به پرسشهای مختلفی در مورد فیلمشان پاسخ دادند. بخشی از آن گفتوگوی مفصل، متنی است که در ادامه میآید.
مثل روزهایی که سینما نوپا بود
کارگردان «ماهی و گربه» در مورد نگاه خود به ساختار پلان - سکانس فیلم گفت: «من سه فیلم کوتاه کار کرده بودم که در آنها به مفهوم پلان بازنگری داشتم. موضوع این است که از لحظه کلید خوردن یک سکانس تا پایان آن، زمان رو به جلو میرود. در فیلمهایی که زمان در آن بهم ریخته است از جمله «داستانهای عامه پسند» و «۲۱ گرم»، مخاطب بعد از تماشای سکانسهایی که شاید زمان وقوع آنها پشت هم نبوده است، به صورت ناخودآگاه در ذهن خود زمانها را مرتب میکند. من در فیلمهای کوتاهم تلاش کردم مفهوم اولیه زمان را در پلان به چالش بکشم، با این مفهوم که زمان به لحاظ فیزیکی در یک پلان رو به جلو برود، اما به لحاظ معنایی به گذشته برگردد.»
شهرام مکری کارگردان فیلم «ماهی و گربه»
او تفاوت بهم ریختن زمان را به واسطه برش یا سکانس - پلان، چنین بیان کرد: «اگر قرار بود این کار را با برش انجام دهیم، آنگاه ما با سکانسهای مختلفی مواجه میشدیم که مانند پازلهای در هم ریخته باید در کنار هم قرار میگرفتند. آنچه به عنوان منبع الهام اولیه من بود، تابلوی نقاشی موریس اشر بود. اتفاقی که در تابلوی محدوده دایره او میافتد این است که در لحظه اول سه دایره میبینید که مانند سه حلقه در هم فرو رفتهاند، زمانی متوجه میشوید این سه شگفتیآفرین هستند که یکی از آن خطها را دنبال کنید. آن زمان میفهمید که اینها سه دایره مجزا از هم نیستند و یک دایرهاند که در هم پیچ خوردهاند. پی بردن به این راز و شگفتی به واسطه تداوم حرکت نگاه است، در حالی که پیکاسو وقتی میخواست مفهوم زمان را در نقاشیاش به وجود آورد از تقطیع استفاده میکرد و شکلها را بالا و پایین میکشید.»
مکری تطبیق این دو شیوه را با سینما چنین تشریح کرد: «تصور من این بود که اگر بخواهم به مفهومی که اشر در زمینه زمان تعریف کرده برسم، فقط با تداوم نگاه میتوانم به این هدف برسم و الا با تقطیع و برش زدن زمان، همان کاری اتفاق میافتاد که در گذشته در فیلمهای دیگر در تاریخ سینما اتفاق افتاده بود. من همان الگویی که در تابلوی محدوده دایره وجود دارد دنبال کردم، یک مقدمه، سه دایره تو در تو و یک موخره. قبل از ورود به کمپ مقدمه است و در خود کمپ سه دایره را میبینیم و بعد از خروج از کمپ موخره که مربوط به بخش حمید است.»
او همچنین در مورد دلیل واقعی بودن سکانس - پلان توضیح داد: «سئوال دیگری که من از خودم پرسیدم این بود که چرا یک سکانسپلان واقعی بسازم و از کاور کردن استفاده نکنم؟ ما میخواستیم لذت سختی این ایده را تماشاگر درک کند و بعد او را به این جواب برساند که چرا اصلا سکانس پلان؟»
این کارگردان اظهار کرد: «ایده بازگشتن به تک پلان برای من مانند بازگشتن به ابتدای تاریخ سینما بود. فکر کردم اصلا ابتدا ببینیم سینما چطور کار کرد؟ در آغاز دوربین را گذاشتند و از تعدادی از آدمها فیلم گرفتند. پایه ماجرا برای من از اینجا شروع میشود. برای من فرم اهمیت زیادی دارد، من یک ماکتی داشتم و میخواستم برای آن کاوری طراحی کنم. ماکت من این دایرههای تو در تو و فرمی بود که راجع به آن صحبت کردم. البته تصور میکنم پوششی که برای این ماکت در نظر گرفتهام، مناسبترین بوده است.»
سعید ابراهیمیفر بازیگر فیلم «ماهی و گربه»
اسلشرسازی در جنگلهای شمال
شهرام مکری برای ایده فرمی که در ذهن داشت به دنبال پوششی مناسب بود و این پوشش را در قصهای وهمناک یافت. او خود انتخاب پوشش فرم مورد نظرش را چنین روایت کرد: «ایده مرکزی این قصه از فرم چیدمان آن میآید. برای این فرم قصد داشتم داستانی را انتخاب کنم و آن داستان را به سمتی پیش ببرم که به آن علاقه دارم؛ یعنی مدل فیلمهای هارور(ترسناک) و زیرگونه اسلشر(تکه تکه کننده).»
او ادامه داد: «در این شکل از فیلمها، از دقیقه یک تا دقیقه 10 فیلم یک دختر معصوم کشته میشود که در فیلم «جیغ» هم همین را میبینیم. تصمیم گرفتم این زمان را در حد 130 دقیقه گسترش دهم و آن را پر از ایده و شخصیت های فیلمهای اسلشر کنم، اما همه آنان را در این مدل به تماشاگر نشان دهم.»
سینما به معنای سینما
کارگردان «طوفان سنجاقک» نوع آشنایی خود را با شخصیتهایی که در فیلمهایش تصویر میکند به واسطه آثاری میداند که تماشا کرده است. او همچنین ارجاعهایی در فیلمهایش از جمله در «ماهی و گربه» به صورت مستقیم و گاه در لفافه به برخی فیلمها دارد. مکری این رویکرد خود را در فیلمهایش چنین بیان کرد: «به سینماگران میگویند باید در تاکسی بروی و ببینی آدمها چطور حرف میزنند و چه کار میکنند، من هیچ وقت این کار را نکردم، این به معنای مثبت و یا منفی نیست، من از فیلمها یاد گرفتم که آدمها چطور حرف میزنند و لباس میپوشند. به همین خاطر ترسی از این ندارم که معلوم باشد چه فیلمهایی روی من تاثیر گذاشتهاند.»
موسیقی به سبک «زی موویهای هارور»
موسیقی فیلم را کریستف رضاعی ساخته است؛ تماشاگر وقتی چشم خود را ببندد و لحظاتی موسیقی را گوش دهد، متوجه میزان وهم و ترسی که در ملودیها گنجانده شده، میشود. مکری در مورد این بخش از فیلمش گفت: «ما میدانستیم ترکیب دو مدل موسیقی را میخواهیم یکی موسیقی «زی موویهای هارور»(فیلم های کم هزینه ترسناک) و دیگری نوعی از موسیقی که مینیمالیستی باشد. من موسیقی را یک بخش از این فیلم میدانم و معتقدم نمیتوان آن را از فیلم جدا فرض کرد. من میخواستم حتما موسیقی بخشی از کار باشد. قطعا اگر موسیقی فیلمی که در یک پلان اتفاق میافتد و حرکت آن کند است را از آن بگیریم ممکن است بخشی از تماشاگران تصور کنند که فضاها خالی است، اما در مقابل برخی هم پیشنهاد داده بودند که اصلا موسیقی در کار مورد استفاده قرار نمیگرفت و فقط با صدا کار میکردم که به نظر من وجود موسیقی برای فیلم لازم بود.»
ابراهیمیفر البته معتقد است فیلم در نبود موسیقی باز هم میتوانست تاثیرگذار باشد. او گفت: «به نظر من با اینکه موسیقی کار خیلی خوب است، معقتدم این فیلم با موسیقی کمتر جلوه بهتری پیدا میکرد و اینطور تصور میشود که تمامی اتفاقات در واقعیت رخ میدهد. موسیقی پر حجم، کمتر میتوانست به فیلم کمک بیشتری کند، قصه و فضا کامل است و لازم نیست با کمکی از موسیقی این فضا را تکمیل کنیم.»
سینما به معنای تجربه
ابراهیمیفر که با کارگردانی فیلم «نار و نی» در دهه 60 مطرح شد، در مورد نوع کار مکری گفت: «شهرام همه کارهایش را در فیلمنامه انجام داده بود. چیزی که در کارهای آقای مکری برای من جذاب است، این است که همه چیز در فیلمنامههای او از قبل فکر شده و اصل قضیه زمان پرورش ایده است و زمان اجرا هم چیزی اضافه میشود و تبدیل به فیلم خوب میشود. دفعه اول که فیلمنامه را خواندم متوجه شدم با یک اثر کامل مواجه هستم. در هر قسمت از این پلان طولانی او میدانست که میخواهد بازیگرانش کجا باشند و چه کار کنند و همه چیز را مو به مو مرور کرده بود و نتیجه این نوع نگاه است که ما را با یک فیلم کاملا مهندسی مواجه میکند. من این کار را به یک باله سینمایی تشبیه میکنم.»
او دیدگاه خود را در مورد سینمایی که مبتنی بر تجربه است چنین بیان کرد: «سینمایی که مقوله تجربه در آن کنار گذاشته شود، سینمایی محکوم به فناست و یکی از مهمترین ویژگیهای «ماهی و گربه» وجود همین رویکرد تجربهگرایانه در آن است.»
5858
نظر شما