به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بهمن زمانی یکی از دوستان محمدرضا عاشور از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «جمعیت زیادی در میدان معلم گرمسار جمع شده بودند. پیر و جوان کوچک و بزرگ، همه چشم به یک وانت آبی دوخته بودند.
بنابر روایت فارس، یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس بلندگو در دست در حال سخنرانی بود. صدای نفس مردم را میشد شنید. میگفت: «افتخار من اینه که توی گرمسار از بچه هفت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله من رو به اسم کوچک صدا میزنن. من رو میشناسن. همه میدونن که تا حالا چه کاره بودم.» رضا که کمی دورتر از جمعیت روی موتور نشسته بود، آن را روشن کرد و دور شد.
از این حرکت او تعجب کردم. زین موتور را محکم چسبیدم و پرسیدم: «چی شده رضا؟» گفت: «نماینده گرمسار معلوم شد.»گفتم: «جدی میگی؟ واقعاً رضا به کی رأی بدیم بهتره؟» گفت: «به همین بنده خدا. اون کسیه که همه چیزش رو گذاشته تو طبق اخلاص. کسیه که مردم لباس بسیجی رو بارها توی تنش دیدن. درد مردم رو میدونه. جنگ رو میفهمه. نباید به کسی جز اون رای بدیم. حدس رضا درست بود.
برگرفته از کتاب «ساقیان معرفت» اثر فاطمه گلپایگانی و سوده عرب عامری
۲۱۹۲۱۹