این اثر فمینیستی نیست و درباره زنان قدرتمندی است که با وجود موانعی که در جوامع‌شان بر سر راه دارند، خودشان رانشان می‌دهند و دست از تلاش برای تعالی برنمی‌دارند.

 به گزارش خبرآنلاین، رمان «یوحنا، پاپ مونث» اثری از دونا کراس که با ترجمه جواد سیداشرف از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب شده این روزها در فهرست پرفروش ترین آثار ناشر است. داستان این رمانی تاریخی مربوط به اوایل قرن نهم و آغاز قرون وسطی در ایتالیا است؛ زمانی که موقعیت زن بسیار نازل بود. این کتاب از زبان آلمانی ترجمه و در دهه 90 نوشته شده و تا اواسط سال 2005 از پر‌فروش‌های اروپا و آمریکا بوده است و نخستین کتاب دونا کراس است که در ایران منتشر می‌شود.


موضوع اصلی داستان درباره زنی است که در اوایل دوران رنسانس با مشکلات جامعه خود دست و پنجه نرم می‌کند و به دنبال علم آموزی و زندگی بهتر می‌رود. این زن خود را در موقعیت‌های گوناگون به عنوان مرد جا می‌زند و با کسوتی مردانه در اجتماع ظاهر می‌شود. وی مانند مردان پیشرفت می‌کند، پا به پای آنان عالم می‌شود و رتبه می‌گیرد...«یوحنا پاپ مونث» یکی از جذاب ترین و خارق العاده ترین شخصیت های تاریخ مغرب زمین و در عین حال از جمله بزرگانی است که دانش ما درباره اش بسیار اندک و ناچیز است. اکثر مردم هرگز حتی نام او را هم نشنیده اند و آنان که این نام را می شناسند، شخصیت یوحنای مونث را افسانه می دانند.


اما در برهه ای دراز از تاریخ، به مدت هشتصد سال – از اواسط قرن نهم تا اوایل قرن هفدهم- سلطنت روحانی پاپ یوحنای مونث موضوعی آشکار و بر همگان معلوم بود و واقعیتی تاریخی محسوب می شد. اما در قرن هفدهم نهاد های مختلف کلیسای کاتولیک که خود را در معرض حملات فزاینده پروتستانیسم در حال رشد می دیدند، تلاش مشترکی را سازمان دادند که هدف آن نابود کردن تمام اسناد تاریخی و افشا گرانه درباره یوحنای مونث بود.

بطوریکه در پشت جلد کتاب آمده:
در قرن نهم میلادی، در سرزمین فرانک ها، از پدری بسیار متعصب و سختگیر و کافره ای نو مسیحی، دختری به نام "یوحنا" بدنیا آمد که استعداد ذهنی سرشار و خداداد و عطش بی نهایتش به دانش پژوهی، او را به منزلی رهنمون شد که در قرون وسطا درهایش به روی زنان و دختران مطلقا بسته بود. یوحنا موفق شد در محضر اساتیدی دلسوز دانش پزشکی و علم فلسفه را فرا گیرد و با اسرار گیاهی داروها آشنا شود. اما او خوب می دانست که در عصر تحجر و کوته فکری قرون وسطایی، این مسیر برای او که زن بود بس خطرناک و سنگلاخ است و نهایتا راه به جایی نمی برد. پس چهره عوض کرد، لباس مردانه پوشید و در کسوت راهب ها ابتدا به صومعه شهر فولدار و سال ها بعد راه رم را در پیش گرفت. در آنجا در مقام پزشک ویژه پاپ اعظم در مدتی کوتاه به شهرتی والا رسید و سرانجام خود سکان سرنوشت کلیسای کاتولیک را به دست گرفت و با لقب «یوهانس اگلیکوس» بر تخت پاپ اعظم نشست.»

 

این رمان این‌گونه آغاز شده است: «بیست و هفتمین روز از ماه زمهریر سال 814 پس از میلاد مسیح، قابله‌ای به نام «هروترود» با بورانی از برف و طوفان روبرو می‌شود. شروع داستان شرح تندبادی است که به سردی یخ از لابه‌لای درختان لخت و سرمازده وزیدن گرفت و در تن لرزان هروترود فرو رفت و از سوراخ‌ها و وصله‌های قبای پشمی نازکش گذشت. کوره راه جنگلی پوشیده از توده‌های برف بود و او در هر گامی که بر می‌داشت تا زانو در برف فرو می‌رفت. قشری از یخ روی ابروان و پلک‌هایش نشسته بود. هروترود هر چند لحظه یک‌بار دستی به صورتش می‌کشید و برف‌ها را پاک می‌کرد تا بتواند راه را تشخیص دهد. دست‌ها و پاهایش، با آن که چند لایه پارچه دور آن‌ها پیچیده بود، از شدت سرما درد می‌کرد. چند قدم آن طرف‌تر لکه سیاه و مبهمی روی برف‌ها پدیدار شد. این لکه سیاه، لاشه کلاغ یخ‌زده‌ای بود. حتی این لاشخورهای مقاوم و جان سخت هم در آن زمستان بی‌نهایت سرد می‌مردند. یعنی از گرسنگی می‌مردند، چون لاشه جانوران چنان یخ می‌زد که حتی کلاغ‌ها هم نمی‌توانستند با منقارشان یخ را بشکنند و گوشتی از استخوان جدا کنند. تن قابله داستان ما از تماشای این منظره می‌لرزید و بر سرعت گام‌هایش می‌افزود. درد زایمان همسر کشیش روستا آغاز شده بود. هروترود با تلخی بسیار با خود گفت: این کوچولو هم چه وقت خوبی را برای تولد انتخاب کرده است! فقط در همین یک ماه گذشته پنج نوزاد به دنیا آوردم که هیچ یک از آن‌ها بیشتر از دو هفته زنده نمانده‌اند.»

 

نویسنده با قلم توانای خود سرگذشت مسحور کننده یکی از فوق العاده ترین و با اراده ترین بانوان قرون وسطای مغرب زمین – یوهانا(یوحنا)  اینگل هایم – را، در غالب رمانی تاریخی و هیجان انگیز، به رشته تحریر درآورده که تا قرن هفدهم شخصیتی آشنا و شناخته شده بود و تازه پس از آن تاریخ، نامش از اسناد رسمی واتیکان حذف و وجودش انکار شد.

 

 

در بخشی از فصل بیست و هفتم این رمان تحسین شده می خوانیم:
«یوهانا که قبای ابریشمی ارغوانی رنگی به تن دارد و ردای طلا دوزی شده ای بر شانه داشت، سوار بر اسبی سفید که دهانه و لگام آن هم از طلا بود، به سوی کلیسای جامع پتروس قدیس می رفت تا مراسم تبریک و تاجگذاری اش را به عنوان پاپ اعظم از سر بگذراند. در تمام طول خیابان ویاساکرا در هر در و پنجره ای پرچمی در اهتزاز بود و خیابان را به دریایی از رنگ های گونانگون تبدیل کرده بود. زمین را هم با برگ و شاخه درختان مورد پوشانده بودند. انبوه مردم شانه به شانه در دو سوی خیابان صف کشیده بودند و برای دیدن پاپ جدید به یکدیگر تنه می زدند و از سر و کول هم بالا می رفتند.

اما یوهانا چنان در بحر افکار و خاطراتش غرق بود که سر و صدای مردم را نمی شنید. در فکر برادرش ماتیاس، آموزگار پیرش اسکولاپیوس و همکار و استاد گرانقدرش برادر بنجامین بود. این افراد کسانی بودند که به او ایمان داشتند و تشویقش کرده بودند – اما حتی این عزیزان هم روزی چون امروز را در خواب نمی دیدند. خود یوهانا هم به زحمت می توانست واقعیت را باور کند. آن روز که برای نخستین بار به قالب مردان خزید و نقش مرد را بازی کرد و در لباس مرد ها به برادران صومعه فولدا پیوست –خدا دست رد به سینه اش نزد. ولی آیا خداوند امروز هم به او این اجازه را می داد بر کرسی پطرس قدیس بنشیند؟ این سوال از ذهنش بیرون نمی رفت و پاسخش را نمی دانست...

آیین های بسیار کهن و بسیار بغرنج مراسم تاجگذاری پاپ جدید ساعت ها طول کشید. دو اسقف یوهانا را به نمازخانه گریگور قدیس بردند و قبای ویژه اجرای مراسم عبادی، شال ویژه پاپ اعظم و ردای مخصوص را به او دادند و سپس وی را به محراب اصلی هدایت کردند. و در آنجا بود که نهایتا مراسم طولانی و ملال آور تبریک و تدهین انجام گرفت...

اما یوهانا علی رغم البسه با شکوه و فاخری که به تن داشت و با آنکه ظاهرش احترام هرکسی را بر می انگیخت، باتوجه به مسئولیت بزرگ و سنگینی که بر دوشش نهاده بودند، خود را ناتوان و حقیر احساس می کرد. برای تسلای خاطر با خود گفت: لابد همه کسانی که قبل از من در این مقام ایستاده بودند، همین حال و روز را داشتند و از ترس وظایف پیش رویشان دچار تردید شده و بر خود لرزیده بودند. اما همه آنان سرانجام با نیروی ایمان بر ترس و تردیدشان چیره گشتند و به انجام وظایفشان پرداختند. پس چرا من نتوانم؟...ولی همه این بزرگان مرد بودند، نه زن.»


«یوحنا، پاپ مونث» در 832 صفحه منتشر شده است.
 

 

ساکنان تهران برای تهیه این رمان یا محصول فرهنگی دلخواه خود (مجلات، لوح فشرده موسیقی، بازی، فیلم و...)، کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب ها را تلفنی سفارش بدهند.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 234804

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۱
    2 2
    فقط میتونم بگم خخخخخخخخخ! تو کشوری هستیم که به شایعه پایبندیم وبس !
  • باران IR ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۱
    4 1
    واقعاً رمان قشنگیه ؛ ولی اونطورا که نویسندۀ مقاله میگه ، خارق العاده و مسحوره کننده و چنین و چنان نیست! در هر صورت منم خوندنش رو به علاقه مندان رمانهای تاریخی توصیه میکنم.