در روز هفتم، دو فیلم دیدم؛ اولی خیلی خوب بود[گرچه عده‌ی قابل توجهی از منتقدانی که منصف هم هستند و ذائقه‌ی خوبی هم دارند،موافق نباشند] و دومی فیلم خوبی نبود[باز هم اگر بخش قابل توجهی از منتقدان با این نظر مخالف باشند]؛ می‌دانید که؟! من کاری به این حرف‌ها ندارم.خروس یک پا دارد!


«امروز» سید رضا میرکریمی که عدهای میگفتند شانس آورده که برایش سوت نزدهاند و همان رفتاری را که سر فیلم پوراحمد شاهدش بودیم، اینجا شاهد نبودیم، فقط یک فیلم خوب نیست، یک فیلم خیلی خوب است که در انبوه فیلمهای ساکن و ساکت و راکد، به دلیل ساکت بودن، اغلب از ریتم آن غافل شدند. در میان انبوه فیلمهایی که دیدهام، این فیلم، بهترین کارگردانی داشت و بهترین فیلمنامه را و همچنین بهترین پیرنگ[پلات] فیلمنامه را و همین طور بهترین بازیگر نقش اول مرد را با بازی فوقالعاده پرویز پرستویی[حتی بهتر و بالاتر از بازی صابر اَبَر در «همه چیز برای فروش» ثقفی] اما هنوز مرددم که «شیار143» آبیار بهتر است یا این فیلم. گرچه فیلم آبیار در اکران عمومی داخلی موفقتر خواهد بود اما پیشنهاد میکنم در اسکار سال بعد، حتماً فیلم میرکریمی انتخاب شود چرا که شانساش برای دریافت اسکار[با معیارهای حرفهای-اجتماعی-اخلاقی این جایزه که در کشورهای دیگر، شناخته شدهتر از ایران است] خیلی زیاد است.

فیلم اساساً درباره سکوت است با مفاهیم مختلفاش و به گمان من،به نظر میرسد  این قصه ادامهی منطقی «آژانس شیشهای» حاتمیکیا باشد که دیگر شخصیت عصیانگر آن فیلم[یا یک نفر مثل آن؛با توجه به برخی اختلافهای مشهود مثل فرزند نداشتن این یا جانباز بودناش] این قدر خسته است که دیگر نه دست به اسلحه میبرد نه از خودش دفاع میکند نه مهم است برایش که دیگران چه جور در موردش قضاوت میکنند اما در آخر ترجیح میدهد که دقیقاً همان کاری را کند که سرپرستار بیمارستان به کنایه دربارهاش حرف میزند یعنی مثل یک گنجشک، قطره آبی را برای خاموش کردن آتش جنگل به منقار بگیرد.«امروز» یک فیلم مدرن است در توصیف سکوت که به رغم شدیداً ساکت بودنش، حتی یک لحظه هم ریتم را از دست نمیدهد.

«ردکارپت» رضا عطاران با آن تلفیق تیتراژ «کازینو» اسکورسیسی با تیتراژ خودش، نوید میداد که فیلم محشری باشد اما فقدان یک روایت کامل و فیلمنامهای که لغزشهای روایی بسیار دارد و کمبود خردهروایات و کمرمقی شوخیهای تصویری و گرایش عطاران به شوخیهای گفتاری -آن هم از نوع تلویزیونیاش- این فیلم را از اثری که میتوانست یکی از شاخصترین آثار سینمایی چند دهه اخیر شود به خاطر ایده‌ی درخشاناش،به فیلم پر افت و خیزی بدل کرده که در سکانسهای «کن»اش، تقریباً قصه ندارد و دست به دامان ِ «کابوی نیمهشب» شدن فیلمنامه هم دردی را دوا نکرده.

البته نباید از سکانسهای موفقی مثل سکانس ورود عطاران به کافه و استنادش به عینک روی میز که «مال وودی آلنه؟» به سادگی گذشت. «ردکارپت» زمان کوتاهی دارد که در نمایش عمومی، کوتاهتر هم خواهد شد به خاطر محدودیتهایی که نمایش پوشش ستارگان زن «کن» در ایران دارد.

مؤخره: دیروز وقتی در «پنجاه قدم آخر» پوراحمد، هنرپیشه جوانی را دیدم که نه تنها شبیه خسرو شکیبایی بود که صدا و بازیاش هم تکرار شکیبایی بود و از سر ِ اتفاق بازی خوبی هم داشت، فکر کردم یک مورد استثناییست اما امروز که هنرپیشه نقش اول زن، نه تنها قیافهاش شبیه فاطمه معتمد آریا بود که دقیقاً مثل او بازی می‌‌کرد و صدایش هم مثل او بود و کیفیت بازیاش هم به او نزدیک، فهمیدم این یک موج است مثل همان موجی که خوانندگان پاپ دهه پنجاه را در دهه 70،دوبارهسازی کرد.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 337202

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • خانوم مارپل IR ۰۰:۱۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹
    10 2
    سپاس...