به سلامتی این جشنواره هم تمام شد و روسیاهی ماند برای فیلم‌هایی که سرشان به تن‌شان می‌ارزید و روسفیدی ماند برای آنهایی که فیلم‌هاشان فاخر بود و داوری در مورد آن‌ها، بر اساس 30 درصدِ معیارهای اسکار صورت گرفت. کلاً سال‌هاست که داوری در این جشنواره، معیارهای التقاطی دارد یعنی معیارهای کن و مسکو و ونیز و برلین و اسکار را ریخته‌اند در مخلوط‌کن و موز تصمیمات پشت پرده را هم با عسل نقش غیرقابل انکار رادیو و تلویزیون ایران، قاطی کرده‌اند و شیرموز پخش کرده‌اند بین رسانه‌ها.[لطف کنید و به بنده‌ی همیشه مقصر متذکر نشوید که چند جایزه‌ی کم‌اهمیت یا کم‌اهمیت‌تر هم نصیب چند فیلمی شده که باید جوایز بهتری می‌گرفتند،وگرنه باور کنید می‌روم سراغ «کلاشینکف» سعید سهیلی و یک کاری دست خودم و شما می‌دهم.]

قرار بود که تدبیر و امید،در جوار هم، سری به جشنواره سی و دوم بزنند اما موقع انتخاب فیلمها برای ورود به جشنواره، تدبیر قهر کرد و رفت و امید هم در همان جلسات اول ،پشت در ماند چون خودی نبود. شیار143، به کمک لابی و سر کتابی و دلایل پشت پردهی انقلابی و غیر انقلابی و سکتههای اضطرابی، بالاخره وارد جشنوارهای شد که هیأت انتخاباش، دیگر نزدیک بود یقهی بنده و امثال بنده را هم بگیرند که«برو یه فیلم تو همین چند روزه جور کن، مجوز ورود میدیم»! اما «آشغالهای دوستداشتنی» با پایمردی «رضاداد» دبیر جشنواره که در مورد این فیلم نه به لابی معتقد بود نه به سرکتابی نه پشت پردهی انقلابی، فقط توانست مجوز حضور کارگرداناش در مراسم اختتامیه را بگیرد. چند حادثه کوچک هم در مورد فیلمی مستند پیش آمد که از اکران کنار رفت حتی با حذفهای زیاد، چون آنهایی که جبههشان مشغول پایداری بود، اظهاراتی فرموده بودند که خیلی اظهارات بود. در مورد «ماهی و گربه» شهرام مکری هم، رفتار جشنواره درست به اندازه قیافهی جشنواره قشنگ بود. کجای دنیا دیدهاید فیلمی را که جایزه بینالمللی مهمی در کیسه دارد، برای نمایش در جشنوارهای، شوتاش کنند به سالنی که بیشتر مناسب مراسم دور ِ همی شب چله فامیل است تا نمایش فیلم؟! یعنی کوچک بودن و صندلی کم داشتناش حالا به کنار، چه نظمی داشت! نظم در جشنواره امسال خیلی خوب بود و جدا از یک روز و نیم اول که تدبیر و امید سری به کاخ جشنواره زد و بعد هم رفت به مراکز دیگر سر بزند، بقیهاش خاطره بود برای ما مثل سالهای قبل. نمیدانم شاید فکر کنید که من خیلی بیتدبیر و بیامیدم اما نمیدانم چرا فکر میکنم که روحانی و رأی مردم، هنوز در وقایع جاری کشور، زیاد قابل رؤیت نیست و از جمله در همین جشنواره. من که متوجه نشدم امسال شمقدری رفته و ایوبی آمده.راستی اگر دکتر احمدینژاد هنوز ریسجمهور جشنواره فجر است، چرا رسماً اعلام نمیکنند؟ اینکه ایشان در صدا و سیما هنوز رییسجمهور است که بر همگان واضح است مخصوصاً با آن شاهکاری که تلویزیون به خرج داد در سانسور پخش زنده مراسم اختتامیه در شبکه نمایش و بعد بیبیسی، با اتکا به همان گافهای غیرحرفه‌‌ای[من که باور نمیکنم در غرب و در بیبیسی خبری یا گزارشی سانسور نشود اما لااقل کارشان را بلدند مثل تلویزیون ما آماتور نیستند] یک گزارش فرستاد روی آنتن، که البته حرف حساب را با صد تا پاتک هم نمیشود جمع کرد.

اختتامیه امسال، دو خبر خوش داشت اول اینکه متوجه شدیم که وزارت ارشاد و سازمان سینمایی دیگر رسماً زیرمجموعه تلویزیون ایران شده و به همین منظور چون حسین پاکدل ممنوع الحضور است جلوی دوربین[مجید جون!ممنوعالتصویر یه چیز دیگهس.از ریاست محترم صدا و سیما تا معاونان مکرم صدا و سیما گفتن که ممنوعالتصویر ندارن،دروغ که نگفتن!] به رغم اینکه قرار بود او باشد و اسماش، هم حسین داشت هم پاکدل بود،ترجیع دادند کسی را بیاورند که اسماش انقلابیتر بود و «شهید» هم داشت و البته اسم کوچکاش هم با روزهای انقلاب همخوانی داشت و «محمد رضا» بود.

خبر خوش دوم هم این بود که حجت‌الله ایوبی (رییس سازمان سینمایی) اعلام کرد که دبیر سال بعد هم دبیر امسال است و در نتیجه همه متوجه شدند اگر فیلمهاشان، شیار داشته باشد،عصبانی باشند،آشغالهاشان دوستداشتنی باشند، ماهی و گربه هی ول کنند توی جشنواره یا به جبههای که هی دارد پایداری میکند که دکتر احمدینژاد رییسجمهور بماند و اسفندیار رحیم مشایی هم معاونش، کوچکترین لطمهی عاطفی بزنند که خدای نکرده خدای نکرده، دل ِمثل ِ آیینهشان لک بیفتد، میتوانند رسماً جنب برج میلاد، مجتمع غازچرانی بزنند چون این علیرضا رضادادی که من امسال دیدم اگر خداوند عزوجل - العیاذ بالله- از عرش بیاید پایین و از ایشان بخواهد که برای دوختن پیراهن یوسف، از یک سوزن بیکار مانده روی طاقچهی خانهشان، رفع توقیف شود، برعکس اسمشان، رضا نمیدهند که نمیدهند.

بحث غذای پرکیفیت و پاسخگویی خوب روابط عمومی و خبررسانی به موقع و رفتار محترمانه مردان آهنین برج میلاد و پخش همان کیفهایی که روز اول در دبیرخانه دیدیم و اصلاً هم عوض نشدند و باقی قصهها هم بماند برای سال بعد که آقای رضاداد با سینمای ایران تجدید خاطره کنند یا خاطرهبازی کنند. یک پیشنهاد هم دارم برای مسعود کیمیایی که خیلی اهل خاطرهبازیست. یک فیلم یا سریال بسازد به اسم «روزی روزگاری رضاداد» چون به نظر میرسد تا چند سال بعد هم این پُست برای ایشان بماند. نقش اول را هم که خود ِرضاداد است بدهد به گلزار. من حاضرم با یک ضامندار نقش منفی را بازی کنم.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 338402

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 10 =