سیامک رحمانی

آنچه بینندگان میلیونی برنامه نود در آخر شب دوشنبه شاهدش بودند، باوجود بیگانگی‌اش با فضای معمول رسانه اول کشور، و با همه جنجالی که در پی خواهد داشت( و آنچه می‌بینیم تازه از نتایج سحر است) اتفاق غیرمترقبه‌ای نبود. این تنها شمه‌ای بود ناشی از اختلافات و درگیری‌ها و فشارهای بیرونی به ورزش و فوتبال که اینجا، در یک برنامه پرمخاطب و با حضور یک مجری جسور و فاش‌گو، خود را نشان داد. شاید عجیب بود، از آن نظر که عادل فردوسی‌پور و برنامه‌اش در فصل اخیر بنا را بر آرامش و محافظه‌کاری و درنیفتادن با معضلات فوتبال گذاشته بودند. شاید عجیب بود از آن جهت که در تلویزیون ما باب نیست صاحبان صدا و رای اینطور صریح از منویات خود بگویند و ملاحظات را کنار بگذارند اما یکی چون عادل فردوسی پور می‌آید و چنین می‌کند، آن هم  در برابر چشمان گشاد‌شده هموطنان‌اش که این خصلت را کمیاب و پرهزینه می‌دانند.

اما چرا می‌گویم این اتفاق غیرمترقبه نبود؛ سال‌هاست که در فوتبال آنچه می‌بینیم دخالت و نگاه غیر فوتبالی مسوولانی است که اصولا قرابتی با فضای ورزش و شور و گرمای آن ندارند و می‌خواهند آن را یک‌جا به نفع مصالحی دیگر مصادره کنند. درست مشابه همان که امروز شاهد آنیم. شاید کسی نتواند ادعا کند که نیت نمایندگان مردم، استاندار استان مرکزی و دیگر مسوولانی که درگیر انتقال یک باشگاه از پایتخت شده‌اند خیر نیست. مشکل آنجاست که نگاه این مدیران نگاهی از جنس فوتبال نیست و دغدغه آنها از همان جنس نیست که اهالی فوتبال دارند و حالا به خاطرش به فریاد درآمده‌اند. آنچه عادل‌فردوسی‌پور می‌گوید، دلسوزی یکی از دوستداران فوتبال است که می‌داند تیم فوتبال بوته بادمجان نیست که از اینجا درش آوری و جایی دیگر بکاری‌اش تا همه از مزایای آن بهره‌مند شوند. این که او باشگاه‌های پیکان و صبا و پاس را مثال می زند، موضوعی قابل درک برای همه فوتبالی‌هاست؛ این که باشگاه بی‌ریشه نمی‌پاید، این که تیم‌ها را نمی‌توان مثل قارچ در مناطق مختلف رشد داد و این که اگر فوتبال را بدین شکل از بستر واقعی‌اش جدا کنیم کمکی به رشد آن نکرده‌ایم. همه اهالی فوتبال این حرف فردوسی‌پور را که یک باشگاه باید از دل شهر رشد کند و ریشه در باورهای مردمش داشته باشد می‌فهمند. این مردم می‌دانند چرا منچسترسیتی در شهر منچستر این همه طرفدار دارد و چرا در شهر لندن ده‌ها باشگاه دسته اولی، دومی و سومی می‌توانند دوام بیاورند و هواداران متعصب خود را داشته باشند. در طرف دیگر هم مسوولانی هستند که از این جنبه به فوتبال نگاه نمی‌کنند و آن را پدیده‌ای می‌دانند که باید در خدمت باشد و بشود از آن بهره‌برداری کرد. مثل سینما، مثل موسیقی  و مثل هر پدیده اجتماعی و جذاب دیگری. چالش جایی آغاز می‌شود که مسوولانی با این طرز فکر و این دل‌نابستگی به ذات فوتبال، اراده می‌کنند برای آن تصمیماتی بگیرند که لازم‌الاجرا هم هست و حتی جای نقدی هم برای آن نیست. امکان نقد اگر بود، آزمون شکست خورده انتقالات قبلی جلوی چشم‌مان بود که نتایج‌اش غم‌انگیز است. چالش جایی است که عادل فردوسی‌پور با گفتمانی از جنس ورزش و فوتبال درباره موضوعی صحبت می‌کند که برای جناب وکیل و استاندار اصلا موضوعیت ندارد. از آن سو هم آقای مدیر می‌خواهد با همان گفتمانی منتقدش را ساکت کند که در حوزه ورزش کارکردی ندارد- البته جز به دستور.- بقیه آنچه که هست، آنچه که از ارزش‌ها و خدمت به مردم و غیره خرج می‌شود، همه در واقع توجیهاتی است برای بزک کردن تصمیمات، و پنهان کردن دره‌ای که بین این دو نگاه هست. عادل‌فردوسی‌پور تلاش بسیاری به خرج داد تا در برنامه دوشنبه‌شب با همان گفتمان فوتبالی انتقادات خود را بیان کند و در برابر حملات از خود دفاع کند، اما اینجا همان جاست که جاده‌ای را می‌خواهند از میان جنگل عبور دهند و به بولدوزرها و تیغه‌های فولادی‌شان، گفتن از شاخه‌های نازک بید و از پر پروانه‌ها راه به جایی نخواهد برد.

 

منبع: خبرآنلاین

برچسب‌ها