فاطیما فردوس: صحبت و بحث از مافیای کنکور حالا چند سالی است که بالا گرفته و کار به جایی رسیده که حتی کسانی که به عنوان مافیای کنکور شناخته میشوند هم در این فضای رسانهای، نقاب ایجاد عدالت آموزشی را به چهره زده اند. آموزش و پرورش عملا برنامه و عزمی برای مقابله با این مافیا را ندارد و حتی به گفته گروهی از متخصصان توانایی مقابله با این مافیا را هم ندارد. وزارت علوم هم مانند وزارت آموزش و پرورش در مواجه با مافیای کنکور و کتابهای کمکآموزشی بیبرنامه است و نهادهای قانونگذار و برنامهریز مانند مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم تا کنون برنامههایی برای حذف کنکور و خداحافظی همیشگی با آن ارائه کردهاند اما در عمل شاهد اتفاق خاصی نیستیم.
صحبت از عدالت آموزشی حالا یکی از دغدغههای مردم و نسل جدید جامعهشناسان و کارشناسان است. دغدغهای که مجید حسینی استادیار دانشگاه حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران آن را به گفته خود بیشتر درک کرده و با تحرکاتی در شبکههای اجتماعی، حرف از عدالت آموزشی میزند.
مصاحبه با او را در ادامه میخوانید:
یکی از انتقاداتی که به شما میشود این است که خارج از تخصصتان حرف میزنید؛ با توجه به این ادعا تخصص شما چیست؟ استاد حقوق یا کارشناس عدالت آموزشی؟
من استادیار علوم سیاسی در حوزه فرهنگ و سیاست هستم؛ در همین رشته تحصیل و همچنین کار کردهام. در فرهنگ و سیاست یک جمله مرکزی وجود دارد و آن این است که پشت فرهنگ یک اقتصاد سیاسی وجود دارد و اگر بخواهیم فرهنگ را اصلاح کنیم، پشت آن یک سازمان اقتصادی است. اوج فرهنگ آموزش است و پشت آن سازمان سرمایهداری است که فرهنگ را میسازد و تخصص من دقیقا همین است. بلایی که دانشگاه آزاد، مدارس غیرانتفاعی، مافیای کنکور، ساختار آموزشی و .. سر فرهنگ و زندگی میآورد تخصص من است و باید درباره آن صحبت کنم. من بهعنوان استاد علوم سیاسی میگویم که برای توسعه مملکت یک راه بیشتر وجود ندارد و آن عادلانهشدن درمان و آموزش است. درمان تخصص من نیست ولی آموزش هست. ما اگر آموزش را برای طبقات محروم باز نکنیم، عملا آنها را به کارگر بیسواد و بیمهارت تبدیل کردهایم. هیچ کشوری بدون حلکردن مسائل آموزشیاش پیشرفت نکرده است.
پس با این توضیحات تایید میکنید که پولیسازی و تجاریسازی آموزش اتفاق افتاده است؟
بله این اتفاق افتاده است و ما باید به قبل از این اتفاق برگردیم. در حال حاضر آموزش در ایران از امریکا خصوصیتر شده است؛ در امریکا آموزش دولتی ۹۰ درصد است ولی در ایران تا سال گذشته ما ۱۲ درصد مدرسه غیرانتفاعی داشتیم. این در حالی است که سمپاد، نمونهدولتی، هیئتامنایی و شاهد در این تقسیمبندی قرار نگرفتند و پولی هم هستند. در سال گذشته مردم ایران ۱۰ هزار میلیارد تومان به مدارس دولتی پول دادند و ۲۰ هزار میلیارد تومان به مدارس غیرانتفاعی. در واقع در مجموع ۳۰ هزار میلیارد تومان خرج آموزش شده است؛ این دولتی است؟ در واقع پولیسازی آموزش به شدیدترین حالت خود اتفاق افتاده است و فقط برچسبی از دولت بر آن زدهاند تا بگویند خصوصی نکردهایم.
بهنظر شما با سخنرانی چند ساعته در شهرهای مختلف میشود تبعیض آموزشی را به مسئله اول کشور تبدیل کرد؟
تا قبل از این انتقادی که به خصوصیسازی وجود داشت، این بود که خصوصیسازی خوب است فقط در این ساختار فساد و خصولتیسازی نکنید، ولی من میگویم خصوصیسازی بد است و از اصل مشکل دارد. دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی و مدرسه غیرانتفاعی از ریشه مشکل دارد. از سال ۶۸ به بعد بود که خصوصیسازی در دستور کار قرار گرفت و افق جدیدی بود که مقابل برابری قرار داشت. لحظهای که انقلاب ایران شروع شد همه برابر بودند اما در سال ۶۸ گفتند برای اینکه موفق بشویم باید به سرمایهها میدان دهیم. حاصل آن این بود که ساختاری ایجاد شد تا بسیاری از مردم جامعه از موفقیت جا بمانند. در واقع در آن ساختار فقط ۲۰ درصد اجازه رشد داشتند و ۸۰ درصد به محرومیت رسیدند. در این ساختار به همه میگویند شما بروید پزشک شوید تا به خوشبختی برسید ولی کسی نمیتواند خوشبخت شود. ۶۴۰ هزار نفر میروند برای کنکور پزشکی ولی فقط ۲ هزار نفر قبول میشوند و بقیه تبدیل به سوژههای افسرده میشوند که باید به روانشناس و مشاور مراجعه کنند. در واقع روانشناسی همان قدرت سرمایه است که این سوژههای لهشده را آرام کند. در نتیجه آن افقی بهوجود آمد که افق تبعیض بود و افقی که الان میخواهیم برابری است.
صحبت از عدالت آموزشی و مافیای کنکور ژستی برای شماست یا کدها و مصادیقی از این مافیا دارید؟
من اسناد زیادی از شخص دارم ولی آیا افشاکردن یک شخص کمکی به این روند میکند؟ نه. مثل سلطان سکه و قیر که قطعا با حذفشان مشکل حل نمیشود و تا وقتی ساختار تغییر نکند، اشخاص دیگری جایگزین آنها میشوند. آقای گاج هم سلطان کنکور و نتیجه همین ساختار است. اگر سلطان کنکور حذف شود شخص دیگری جای او میرود. من میخواهم جامعه بفهمد که افشاگری ارزش ندارد. افشاگری برای میز گرفتن است؛ من میز نمیخواهم.
خب برای مقابله با این مافیا باید چه کار و از کجا شروع کرد؟
مقابله با این مافیا شروع شده است؛ همانطور که صداوسیما دستور داد تا آگهی موسسات کنکوری نصف شود. من بهجای اینکه یک شخص را مورد هدف قرار دهم، میگویم جلوی موسسات کنکور را بگیرید، نگذارید معلمان کتابهای تستی به بچهها بدهند و .. . در واقع باید ساختاری جلوی این مافیا گرفته شود و از طرفی وزیر آموزشوپرورش هم میگوید نمیتوانیم ساختاری این کار را انجام دهیم. آنچه که اهمیت دارد این است که مادر به فرزندش سرکوفت نزند که برو پزشکی بخوان، اگر فرزندش قبول نشد، او را تحقیر نکند. مسئله سیستمی است که یک طرفش خانواده است، یک طرفش سیستم آموزشی و طرف دیگر سیستم سرمایهداری است. همه به من میگویند چطور میخواهی کنکور را حدف کنی؟ من نمیخواهم کنکور را حذف کنم، میخواهم تقاضای کنکور را کم کنم.
پس شما معتقد به این هستید که بهجای اینکه به ساختار دولت و حکومت برای تغییر فشار بیاوریم، این فشار از سوی افکار عمومی باشد.
بله؛ فشار به ساختاری که تمام این تبعیضها را تولید میکند. ما لحظهای که به کودکمان میگوییم برو پزشک شو، سلولی از تبعیض میشویم و به موسسات کنکوری کمک میکنیم. در این بین بچهای که از لحاظ مالی و معیشتی، امکان تامین آن را ندارد، کارش تمام میشود و قطعا نمیتواند پزشک شود. اگر با یک میز این مشکلات حل میشد من میرفتم و سمت دولتی میگرفتم ولی میدانم که تا وقتی ساختار تغییر نکند، چیزی درست نمیشود.
بحث دیگری که وجود دارد، این است که شما را مدیر شهرداری در دوران قبل میدانند. آیا این حرف را میپذیرید؟
رزومه من مشخص میکند که در شهرداری تهران مسئولیت داشتم و تا انتهای پروژه توسعه پیش رفتم و بعد فهمیدم مسیر غلطی را انتخاب کردم. من به جایی رسیدم که دیدم خودم هم دارم متناقض میشوم. بهجای رسیدم که دیدم نزدیکانم غم نان دارند و من در آرامشم و شرایط خوبی دارم. من به جایی رسیدم که متوجه شدم توسعهای که من برای آن کار میکنم، زمینهساز تبعیض شده است و هرچقدر ادامهاش بدهم، شرایط را بدتر کردهام. من قطعا مدیر فرهنگی شهرداری و چه بسا بیشتر از آن بودهام اما از یک راه طی شده حرف میزنم و میگویم هرچقدر بیشتر ادامهش میدادم، وضعیت را بدتر میکردم و خودم مرکز تناقض میشوم. من از پیشرفت حرف میزدم ولی میدیدم که فقط خودم دارم پیشرفت میکنم. من سراغ توسعه رفتم چون میخواستم زنده بمانم و سرکوب نشوم، اما نتیجهاش این شد که از خودم هم بدم آمد.
۴۲۴۲